۱۴۰۱ اسفند ۳, چهارشنبه

خود آموز خود اندیشی (۶۱۵)

Bild

شین میم شین

باب دوم

در احسان

حکایت دهم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۶۶)

بخش دوم

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!
 

۱

به معنی توان کرد دعوی، درست

دم بی قدم، تکیه گاهی است، سست.

 

معنی تحت اللفظی:

ادعایی درست است که مبتنی بر معنی باشد.

حرف بی عمل، تکیه گاه سستی است.

 

سعدی

در این بیت شعر

دیالک تیک فرم و محتوا

را

به شکل دیالک تیک دعوی و معنی

و

دیالک تیک تئوری و پراتیک

را

به شکل دیالک تیک دم و قدم بسط و تعمیم می دهد.

آنهم صدها سال قبل از تولد هگل و مارکس.

 

۲

طریقت، بجز خدمت خلق نیست

به تسبیح و سجاده و دلق نیست

معنی تحت اللفظی:

تدین در خدمت به خلق است و نه در تسبیح و سجاده و دلق.

 

سعدی

در این بیت شعر

دیالک تیک تئوری و پراتیک

را

به

شکل دیالک تیک  عبادت و خدمت بسط و تعمیم می دهد

و

نقش تعیین کننده در این دیالک تیک

را

بسان مارکس

از آن پراتیک (خدمت) می داند.

 

۳

که دستی به جود و کرم کن دراز

دگر دست کوته کن از ظلم و آز.

 

معنی تحت اللفظی:

از سویی

بخشش کن

 و

از سوی دیگر

 دست از طمع بردار.

 

سعدی

در این بیت شعر

دیالک تیک امر به معروف و نهی از منکر

را

به شکل دیالک تیک احسان و آز بسط و تعمیم می دهد.

 

به جا نیاوردن شکر پروردگار، همان و «برگشت روزگار از او»، همان.

 

مفاهیم «پروردگار» و «روزگار» 

بدون و حساب و کتاب انتخاب نشده اند.

 

در تئوری فقر و ثروت سعدی (و حافظ)،

ثروت 

نعمتی خدادادی است 

و 

فقر 

مصلحتی الهی است.

 

سعدی

به چرخش قلمی،

 خانه خرابی خداوند مال را نه به خدا، بلکه به «روزگار» نسبت می دهد.

 

مفهوم «روزگار»، 

مفهومی ایراسیونالیستی (ضد عقلی) است.

با چنین مفاهیم ایراسیونالیستی میلیونها بار در اشعار جانشین بلافصل سعدی،

یعنی خواجه شیراز،

مواجه خواهیم شد.

 

مفهوم «روزگار»، 

حاوی گشتاوری از ضرورت و تصادف است، خود، دیالک تیک ضرورت و تصادف است.

سعدی

علل خانه خرابی خداوند مال

را

به گردن دور روزگار می اندازد.

 

دور روزگار

می تواند «ضرورت» با واسطه باشد،

یعنی روزگار بنا بر اراده خدا، موظف به خانه خراب کردن مرد شود

و

یا

بیانگر«تصادف» باشد،

یعنی روزگار به میل خود عمل کرده باشد.

 

حکیم خردمند قرون وسطی

هر وقت مسائل اجتماعی از قبیل فقر و ثروت و قدرت مطرح می شوند،

البسه خرد و فلسفه و حکمت از تن بیرون می آورد و پیراهن سینه چاک عارفی بی خبر از جهان و مافیها به بر می کند و مثل حافظ خود را به ندانمگرائی و خردستیزی (ایراسیونالیسم) می زند.

 

بدین طریق مسائل در دود غلیظی از ابهام فرو می روند و غیر قابل درک و توضیح می شوند.

 

همگام با این تعویض لباس، مفاهیم هم چهره عوض می کنند،

ایراسیونالیستی و ضد عقلی می شوند.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر