۱۴۰۱ اسفند ۲, سه‌شنبه

خود آموز خود اندیشی (۶۱۴)

Bild

شین میم شین

باب دوم

در احسان

حکایت دهم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۶۶)

بخش دوم

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!
 

این روح ایراسیونالیست و ندانمگرای حافظ است که از حنجره سایه سخن می گوید:

یکسان انگاری اضداد،

انکار تضاد عینی هستی طبیعی و جامعتی

همین است:

 

حافظ

کس نیست، که افتاده آن زلف دوتا نیست

در رهگذر کیست که دامی ز بلا نیست.

 

مستور و مست، هر دو چو از یک قبیله اند

ما دل به عشوه ی که دهیم، اختیار چیست.

 

همه کس طالب یارند، چه هشیار، چه مست

همه جا خانه عشق است، چه مسجد، چه کنشت.

 

در جهان بینی عرفانی بدترین دشمن عرفان

فرقی میان اضداد دیالک تیکی نیست.

 

ارباب و رعیت،

برده و برده دار،

کارگر و کارفرما،

کلفت و کدبانو،

نوکر و آقا،

غلام و خواجه،

مقتول و قاتل،

قربانی و جلاد،

«چون نیک بنگری» از یک قبیله اند و فرقی با هم ندارند.

 

خداوند مال تند رو، کوته نظر و سیاهدل با این کارش مرتکب گناه کبیره می شود:

او دیالک تیک جهانشمول هستی را، یعنی دیالک تیک داد و ستد را نقض می کند.

 

بنا بر قانون دیالک تیکی داد و ستد، او باید شکم درویش گرسنه را سیر کند و کفش و لباس در اختیارش بگذارد.

سعدی

 از در راندن گدا را ناسپاسی از پروردگار می نامد.

 

چرا؟

چون توانگر، در فلسفه سعدی، ثروت خود را از خدا دریافت کرده است.

 

پس ثروت نعمت الهی است که به توانگر اعطا شده است.

توانگر از خدا ثروت ستانده است و هر «ستدی»  را «دادی» باید.

 

شکر خدا، به نظر دیالک تیسین بی همانند قرون وسطی از دیالک تیک احسان و عبادت، دیالک تیک قدم و دم می گذرد، که به معنی توسعه و تعمیم دیالک تیک پراتیک و تئوری، دیالک تیک عمل و حرف است.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر