جینا روک پاکو
برگردان
میم حجری
به یاد «سراینده گلگشت جوانان»
· دیری نپائید که بچه ها یکرنگی خود را از دست دادند و به تدریج رنگین و رنگین تر شدند.
· بچه های سبز، سرخ و زرد و آبی هم شدند.
· بچه های زرد، سرخ و سبز و آبی هم شدند.
· بچه های سرخ، سبز و زرد و آبی هم شدند.
· بچه های آبی، سرخ و زرد و سبز هم شدند.
· و وقتی همه بچه ها، همه رنگ ها را داشتند، در همه رنگ ها اندیشیدند، در همه رنگ ها احساس کردند، در همه رنگ ها غرق رؤیا شدند و در همه رنگ ها آرزو کردند.
· هر کدام از بچه ها دیگری را فهمید و همه کشور از آن همه آنها شد.
· آنها تا آن وقت، هرگز چنین شاد و خشنود نبودند.
· همه با هم آواز جاز لیموئی خواندند، از روی کاکتوس ها پریدند، به برف آبی اندیشیدند و گوجه های سرخ به کام غروب انداختند.
· آدمبزرگ ها با دیدن آنها دچار حیرت شدند.
· اما از آنجا که بچه های رنگین راست راستکی تر از بچه های یکرنگ اند، کاری از دست شان برنیامد.
· برخی از آنها ـ از جمله مادر و پدر عربز ـ قدری رنگین شدند.
· اما واقعا رنگین فقط و فقط بچه ها بودند.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر