۱۳۹۹ اردیبهشت ۲, سه‌شنبه

مار ـ شعری از سیاوش کسرائی


مار
سیاوش کسرائی
(خرداد ۱۳۶۳)

  بی خواب بود مار
  بی تاب بود مار

  گاهی، گره گرفته به تن، تند می خزید
  گاهی، ز خشم چنبره می زد
  در خویش می تپید

  چون با تن زمین
  پیوسته بود مار
 پیشآمد بلا را دانسته بود مار

  ـ آسیمه سر، رمیده ـ
 به هر سوی می پرید،
  وحشت می آفرید.

 آن ساکنان غافل کاشانه
 کشتند مار را
  و آسوده دل، به خانه نشستند.

  ناگه زمین به لرزه در آمد
  واریز داد بر سرشان روزگار را

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر