۱۳۹۹ فروردین ۲۷, چهارشنبه

پروا و پرواز و پارس و پرخاش (۲۸۴)

 
جمعبندی
از
مسعود بهبودی
 
شبگیر

گویا
مطابق روایات
در
جهنم
هر روز
صد هزار سال است

۱
خوب این هارت و پورت مش کریم
به
چه معنی است؟

۲
این قبل از همه
نشانه خردستیزی است.

۳
چون
رابطه روز با سال
به
رابطه جزء با کل
دانه با خرمن
قطره با دریا
ذره با کاینات
شباهت دارد.

۴
روز که نمی تواند مساوی سال باشد.
چه رسد به اینکه روز مساوی با صد هزار سال باشد.

۵
قطره که نمی تواند مساوی با صدهزار دریا باشد.

۶
قضیه بر عکس است:
دریا می تواند مساوی با بیلیون ها قطره باشد

۷
شاید به همین دلیل
حریفی گفته که
دین
شعور وارونه است.

۸
اما منظور کریم احتمالا چیز دیگری است.

۹
چیست؟
 
جست و جوی ایدئال ها در ماضی نشانه بی فردایی قاضی است.

۱
عیرانی جماعت
شیفته شهادتند.

۲
اگر چه گوارا
زنده مانده بود،
کسی اعتنایی به او نداشت.

۳
ایدآلیزاسیون شهدا
نشانه مرده پرستی است

۴
و
مرده پرستی
نشانه زنده ستیزی است

۵
جست و جوی ایدئال در ماضی
نشانه فقر فلسفی است.

۶
نشانه خالی بودن کله از اندیشه و چنته از سخن اندیشیده است.

۷
پیرو چه گوارا
اگر امروز
بهتر و برتر و خردمندتر از او نباشد
باید شرم کند.
 
روشنگری یعنی خروج از خریت خود خواسته
کانت

۱
همین دیگه.

۲
به
عوض تلاش برای فهم نظر همنوع دگراندیش
به
صحرای کربلا می زنید.

۳
به
ناخدا افضلی گیر می دهید.
به شوروی
به کوبا
به
پولپوت

۴
افضلی
اولا
در پادگان که تحصیل نکرده است.

۵
در پادگان اصلا تحصیل و تدریس وجود نداشته است.

۶
در پادگان
تخریب خانه خرد و شعور و شخصیت افراد وجود داشته است.

۷
ثانیا
افضلی توده ای بوده است و نه شعبان بی مخ.

۸
البته ما
افضلی را هم نقد می کنیم.

۹
برای ما چیزی که غیرقابل نقد باشد
وجود ندارد.

۱۰
شعابین بی مخ افضلی را
رسوا و تیرباران کرده اند.

۱۱
مدیریت طویله جماران به دست شعابین بی مخ است.

۱۲
ثالثا ما تحلیل می کنیم.

۱۳
اگر کسی توان تفکر دارد، تحلیل ما را نقد کند.

۱۴
ما خود را و همه کس و همه چیز را زیر ذره بین تحلیل قرار می دهیم تا حقیقت اندکی روشن شود و عوامفریبی
تقلیل یابد
و
تعطیل
شود.

۱۵
دوست ان است که عیب دوست گوید

۱۶
دشمن عیب کسی را به او گوشزد نمی کند.

۱۷
پنبه از گوش برون آر و نیوش
 
 
جاوید باد جن

خوردن گوشت قورباغه
صدهزار بار بهتر از خوردن گوشت خر است.
امیل جولا

۱
خلایق
روی تغذیه (خوردن)
چنان تمرکز دارند
که
انگار تنها ره انتقال ویروس
همین است و بس.

۲
ما دهها پژوهش در این زمینه ترجمه و منتشر کرده ایم.

۳
فقط اجنه می خوانند.

۴
معلوم نیست که چرا خلایق نظر به زیر پا نمی کنند.

۵
دست زدن به گیاهی، قارچی، میوه ای، پالانی
که
حاوی ویروس است،
همان
و
مبتلا شدن بدان
همان

۶
حتما
که
نباید
خلایق گوشت خر خوردن و کرونایی شوند.
 
زندانی بزرگ به نام طویله جماران

۱
طویله جماران
طویله ای چند ملیتی است:
فارس ها 
(ملت مسلط)
آذری ها
کردها
لرها
بلوچ ها
عرب ها
....

۲
حق این اقوام و ملل است
که
بسان تو
به
زبان مادری خود
تحصیل و تدریس کنند و توسعه یابند.

۳
یکی از دلایل مهم عقب ماندگی طویله جماران
همین ستمدیدگی ملی خلق های محبوس در آن است.

۴
طویله جماران
زندان ملل مختلف آن است.
زندان به توان چند است

۵
این زندان تهوع انگیز و تنفر انگیز
بسان زندان باستیل
باید تسخیر و تخریب شود و خلق های اسیر
از بند ستمدیدگی آزاد گردند
تا
طویله
به
جامعه
تبدیل شود.
 
 
هنر نزد افغانیان است و بس

ویرایش:
حاصل قرنطین امروز
هلال فرشیدورد

به سر در بی‌شدی (قرنطینه) بردن دمد محشر چه می‌خواهی
جلو از نیستی در بندگی
کیفر چه می‌خواهی

برائت (رهایش) از ضرر در زندگی مرگ است و بس، دیگر
سر زیبند‌ی این خاک را افسر چه می‌خواهی

هوای قله‌ها از سر برون آور عقابِ من!
زمینگیر است سقف آسمان
شهپر چه می‌خواهی

امید از خاک و آب و شاخه‌ها برکن (از برکندن) که یک چندی‌ است
جهان غرق زمستان است
بار و بر‌ چه می‌خواهی

ایا ای پیش‌گو پیش‌آ و در پیمانه‌ پروا ریز
به این پیچیده در زولانه (بند آهنین برای گردن ستوران)
آهنگر چه می‌خواهی

به غیر از ریزش خون جگرگاه پسر، دیگر
بگو :
«با رستم،
ای گودرز
از خنجر چه می‌خواهی»

به‌ پیمان هنرهای خود و تمکین این دریا
به صید آورده‌ای داراب را گازر (رختشو)، چه می‌خواهی

سحر
کن
با
سفر
در
آب حیوان (آب حیات)
دست و جان
تازه
هما و خواجه و دارا و اسکندر چه می‌خواهی

چه تقصیری شکستت داد
ای نسل پسا سیمرغ
چنین بیهوده از پر (درختی است) کرده خاکستر
چه می‌خواهی

نمی‌دانم چه می‌گویی، مسیحا این چه تعبیر است:
روان از پیکرِ این جان بی‌پیکر چه می‌خواهی

سراپا از ازل در بی‌خدایی خفته در خوفیم
به تکوین بت تقدیر ما
آزر (بت تراش، پدر ابراهیم خلیل خدا)
چه می‌خواهی

به سازِ انقلابِ سیر امکان
دیده بالا کن
امید از شایدِ (شایستگی) این قشر روشنگر چه می‌خواهی

به
خون،
دل‌ بسته
از
بی‌آسمانی‌های دوران
دل
پناه آورده را در بی‌کسی پرپر چه می‌خواهی

رواج خستگی بالا ست از همسایگی سایه
به این برگشته بخت آلودگان اختر چه می‌خواهی

در این بی‌دولتی
ملت شدن سخت است
ای آدم،
از این گرداب خون
بی‌مدعا
گوهر چه می‌خواهی

و با خون تو فردای تو سرقت می‌شود سرباز
بگو سرباز ای سربازِ در سنگر چه می‌خواهی

غم نان شب و بی‌ روزگاری
مرگ تدریجی‌ است
وطن
ای دردمند خفته در بستر
چه می‌خواهی

به ویرانی و خون‌ریزی کمر بستیم
چون قابیل
نصیبی جز غم و اندوه (انده؟)
ازین کشور چه می‌خواهی

خدا ناکرده
این دیدار
بار واپسین باشد!
به
این فرزند بی‌باک
از
خدا
مادر چه می‌خواهی!

به پای‌انداز رفتن در رسیدن آمدن داری
توازن ز این سبک‌بالان بی‌لنگر چه می‌خواهی

عَرَض پیچیده در آفاقِ وجدان این چه آزرمی‌ است
ندارد عرصه‌ی منظور ما منظر چه می‌خواهی

به
تمرین خودآرایی
رموز باهمی
آموز
تکامل ز این عقب‌گردان بی‌جوهر چه می‌خواهی

خدا را
این‌همه جبر از چه
با خود داده‌ ای
پیوند
نگاهم مانده در تردید نیلوفر چه می‌خواهی

چه گویم از کشاکش‌های سرد زندگی این‌جا
بیا از پرسش احوال ما بگذر، چه می‌خواهی

چراغ مجمع آغوش تحقیق است چشمانت
به تنهایی تو خود صد لشکری
لشکر چه می‌خواهی

به دست آورده‌ای حالا که رمز سیف (شمشیر، نقطه ضعف، پاشنه آشیل) آغوشم
به رقص آ بازکن پهلو
بزن
دیگر چه‌ می‌خواهی

به هوش‌آ
این
چه گفتار است
دریا نوش من،
وحشی!
سرود و ساز و بزم و ساقی و ساغر چه می‌خواهی

بساط چیده‌ی بی‌سرنوشتی
را
مپرس
ای جان!
من و این هرچه‌می‌خواهی وُ
اینک سر
چه می‌خواهی

به افزون عذاب ما
اگر دلخوش نه‌ ای
جانا!
درنگ
از
گردش یک مشت گردشگر
چه می‌خواهی
...

خدایا
کیستی
برخیز و دست از دامنش بردار
که اندوه زمین بالا ست
بالاتر چه می‌خواهی!

پایان
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر