سرچشمه:
صفحه فیس بوک

عصیان زن


تحلیلی 

از 
شین میم شین

سیمون دو بوار

 
بشریت مرد است و مرد هم زن را در خود زن وصف نمی کند، بلکه در ارتباط با مرد وصف می کند و او به عنوان موجودی مستقل محسوب نمی شود.
آری،
زن در ارتباط با مرد تعریف می شود و تمیز داده می شود.
اما مرد در ارتباط با زن تعریف نمی شود.
زن فرعی استو در مواجهه با موجود اصلی و مهم، غیر مهم است.
مرد سوژه است.
مرد مطلق است و زن دیگری.


  فرمولبندی این فراز از گفته سیمون دوبوار

 ـ فی نفسه ـ 
فوق العاده تق و لق و غیرعلمی است 
و
 ترجمه تق و لقی هم از آن به عمل آمده است.
 

 ما برای آشنائی با جهان بینی سیمون دوبوار 
همین فراز از گفته ایشان 
را 
نخست تجزیه و بعد تحلیل می کنیم:

حکم اول
بشریت مرد است .


  معلوم نیست که بنا بر کدام دلیل عقلی و منطقی و یا حداقل تجربی باید 

بشریت
 را 
در 
جنس مرد 
خلاصه کرد.

  این ادعا اما بلحاظ فلسفی و اسلوبی به چه معنی است؟


۱
  این ادعا

 ـ قبل از همه ـ 
نشانگر طرز تفکر متافیزیکی (ضد دیالک تیکی) سیمون دوبوار است.
 

  این ادعا
 به 
عبارت دقیقتر 
نشاندهنده بینش دوئالیستی (مانیگرایانه) ایشان است.

  چرا و به چه دلیل؟

  به این دلیل که ایشان میان دو قطب دیالک تیک زن و مرد

 دیوار چین می کشند.

  ایشان در عالم خیال

 اقطاب ناگسستنی دیالک تیکی
 را 
از هم می گسلند، 
یکی را تا حد هیچ تنزل می دهند 
و
 دیگری را همه چیز جا می زنند.

 مانی پیامبر 

که  نماینده کلاسیک دوئالیسم بوده، 
میان نور و ظلمت به عنوان مثال، 
همین دیوار را می کشید.

  در 

کتب مقدس 
هم 
میان خیر و شر، خدا و ابلیس و هابیل و قابیل (فرزندان حوا و آدم) 
همین دیوار دوئالیستی کشیده می شود.

۲
بشریت مرد است


  سیمون دوبوار در این حکم خویش، 

دیالک تیک زن و مرد را به شکل دیالک تیک واره هیچ و همه چیز 
بسط و تعمیم می دهند.

  آن سان که جنس زن هیچ واره تلقی می شود 

و
 بشریت 
در 
جنس مرد 
خلاصه می شود.

  واقعیت این است که در هستی چیزی نمی توان یافت که دیالک تیکی نباشد.
 

 از ذره تا کهکشان 
تحت فرمانفرمائی بی چون و چرای دیالک تیک است.




 

 هر اتم 
ـ حتی ـ 
جولانگاه دیالک تیک پروتون و الکترون است، 
جولانگاه دو چیز ضد هم است.
 جولانگاه دو چیز با بار الکتریکی مثبت و منفی است، دو ضدی که همزمان در وحدت با هم قرار دارند.

 تخریب این وحدت 

به معنی پایان اتم وارگی اتم خواهد بود:
  اگر الکترونی از پوسته اتم حذف شود، 

اتم بلافاصله تغییر ماهیت می دهد 
و 
به 
 کاتیون با بار الکتریکی مثبت و با کیفیت به کلی دیگری 
مبدل می شود 
و 
دیوانه وار 
به
 دنبال آنیونی با بار الکتریکی منفی
 به راه می افتد 
و 
خود 
را 
با 
سرعت نور
به در و دیورا می زند و وقتی گمشده خود را بیابد،
 با نیروی غیرقابل تصوری بدان می پیوندد.

مثال

  نیروئی که دو قطب دیالک تیکی هر مولکول نمک طعام را به هم پیوند داده، 

به قدری است 
که 
برای پرتاب وزنه ای به وزن کره زمین تا کیلومترها 
کفایت می کند.
  تصورش هم حتی بسیار دشوار است.

 مگر می توان به دلخواه، دیالک تیک عینی زن و مرد، نر و ماده را انکار کرد و بشریت را در جنس نر خلاصه کرد.
 

معلوم نیست که چرا کسی تاکنون به این تخطی علنی بر حریم دیالک تیک عینی اعتراضی نکرده است.

حکم دوم
بشریت مرد است و مرد هم زن را در خود زن وصف نمی کند.


  درد یکی بود، حالا شد دو تا.
  یا خانم دوبوار حرف زدن بلد نیستند و یا مترجم قادر به ترجمه درست حرف ایشان نبوده است.

  منظور از حکم تق و لق «مرد زن را در خود زن وصف نمی کند»، چیست؟

 چگونه می توان چیزی را در خود آن چیز وصف کرد؟

  به احتمال قوی منظور ایشان این بوده 

که
 مرد برای زن 
وجود «درخود» (فی نفسه) قائل نمی شود.
 خودیت زن را،

 زنیت زن را
 به رسمیت نمی شناسد.

حکم سوم
بشریت مرد است و مرد هم زن را در خود زن وصف نمی کند، بلکه در ارتباط با مرد وصف می کند.


  ادعای «مرد زن را در پیوند با مرد وصف می کند»، به چه معنی است؟

  نمی شد خانم دوبوار منظور خود را اندکی فرهنگمندانه فرمولبندی کنند

 تا 
خواننده بخت برگشته مجبور به حدس و گمان نگردد؟

 احتمالا منظور ایشان این است 

که 
مرد
 زن را در وابستگی به جنس مرد
 در نظر می گیرد.
 

زن برده مرد است.

  زن جزو مایملک مرد است و بسان اموال و املاک به نام مرد سندبندی و یا قباله بندی شده است.


  بسان گاو و گوسفند که به نام صاحب خویش نشانه گذاری می شوند.


حکم چهارم
بشریت مرد است و مرد هم زن را در خود زن وصف نمی کند، بلکه در ارتباط با مرد وصف می کند و او به عنوان موجودی مستقل محسوب نمی شود.


  اکنون به صحت حدس خود پی می بریم:
  زن نه موجودی مستقل، بل وابسته است.

 علت وابستگی زن به مرد در قاموس خانم دوبوار اما از چه قرار است؟

 ظاهرا ایشان بر آنند که چون بشریت مرد است و مرد زن را در وابستگی به مرد ارزیابی می کند، 

پس زن وابسته به مرد است.
 

یعنی 
وابستگی زن به مرد، 
علت سوبژکتیو محض دارد.

  وقتی گفته می شود که اگزیستانسیالیسم به مکتب ایدئالیسم ذهنی تعلق دارد، 

به همین دلیل است.
  فرق هم نمی کند که فرقه ای از آن 

در
 هیئت هایدگر و مجانین دیگر 
به
 تقدیس فاشیسم و نازیسم می پردازند
 و
 یا 
در هیئت ژان پل سارتر و همگنانش 
سنگ کمونیسم به سینه می زنند.

  بنظر خانم دوبوار طرز توصیف زن از سوی مرد، 

دلیل بردگی زن است.
 

 اگر روزی روزگاری بشریت،
 یعنی جنس مرد،
 از دنده دیگر پا شود و زن را در خود زن توصیف کند، 
در 
طرفة العینی
 ورق برخواهد گشت 
و 
بردگی و وابستگی زن 
پایان خواهد یافت.
 

 آنگاه بشریت از مرد و زن تشکیل خواهد یافت.

• این هنوز تمام دستاورد طرز تفکر ایدئالیستی ـ سوبژکتیویستی خانم دوبوار نیست.


۱
  در این تئوری سهل و ساده خانم دوبوار

 راه حل قطعی مسئله بردگی زن 
نیز
 ارائه داده می شود، 
راه حلی 
که
 به 
راه حل های آخوندهای خودمان
 شباهت غریبی دارد.
 

برای تبدیل جهنم زمین به بهشت برین، 
تمامت روحانیت تمام ارضی متفق النظر اند 
که 
باید بشریت خداشناس، مؤمن و متقی شود.

  در قاموس خانم دوبوار نیز به همین سان:
 فقط کافی است که بشریت، یعنی جنس مرد، 

زن را در خود زن توصیف کند 
تا 
زن کسب استقلال کند و از قید و بند بندگی رهائی یابد.

  این راه حل خیلی خیلی علمی و منطقی اما به چه معنی است؟


۲
  این بدان معنی است که رهائی زنان به دست مردان است،  

رهائی بردگان به دست برده داران است.

  خنده دار است، 

ولی چه می شود کرد.

  کسی که سنگ آزادی زنان را در مقیاس تمام ارضی با بوق و کرنا به سینه می زند، درست همان کسی است که سوبژکت وارگی (فاعلیت، زنیت، انسانیت، فردیت) زن را فراموش می کند.


یعنی
 زن را اوبژکت واره، چیز واره تلقی می کند.
یعنی

 زن را انسانیت زدائی می کند و تا درجه گاو و گوساله و گوسفند
  تنزل می دهد.

ادامه دارد


هماندیشی با حریفی
 
ایشان پر فروش ترین کتاب خود را به نام «جنس دوم» نوشته اند که به فارسی هم ترجمه شده است.
ما که نتوانستیم به سبب عدم انسجام علمی و منطقی اش بخوانیم.
شوهرشان در این کتاب توصیه کرده بودند
که
فیزیولوژی زن
را،
دل و روده و ما فی فیهای زن
را
هم تجزیه و تحلیل کند.
(البته اگر درست به خاطرمان مانده باشد و یا درست استنباط کرده باشیم.)
انگار زن تفاوت ماهوی با مرد دارد.
ولی روی هم رفته حق با شما ست.
ما اگزیستانسیالیسم را طی مقالاتی مفصل تشریح کرده ایم

و
مقولات مربوطه
را
ترجمه و منتشر کرده ایم.
راه درست درک جریانات فکری
حرکت در عالم عام است،
حرکت در عالم مفاهیم و مقولات فلسفی است.
بعد
درک جریانات خاص
مثل اگزیستانسیالیسم و غیره
آسانتر می شود.
قصد ما هم از این تحلیل ها بیشتر تمرین گذار از عام به خاص و برگشت از خاص به عام است.


پایان