۱۳۹۹ اردیبهشت ۱۰, چهارشنبه

روشنگری در دیار آتش ها (۹) (بخش آخر)


میرزا علی معجز  
 (۱۲۵۲ ـ ۱۳۱۳)
(۱۸۷۳ ـ ۱۹۳۴)

تحلیلی
از
 میمحا نجار

  بیلمه دیم
ادامه

جرم سیزدهم
 
  برادر را اگر دیدم ز خود راضی
 برادر را اگر در خر و پف دیدم به هر آنی
به
 غلیان
 سر خود
 گاهی 
اگر گفتم،
  غلط کردم.

  معجز با خر و پف در خواب غفلت مخالف است.
  او ملت را بیدار و هشیار می خواهد 
و 
کسانی را که در خر و پف غیان واره مدامند، به چالش می کشد
 و
 این جرم بعدی او ست.
 
معجز
  به جرم روشنگری، به جرم بیدارسازی توده ها 
تکفیر و تبعید می شود.
  معجز
 شباهت غریبی به «مار» سیاوش کسرائی
 دارد:
 
 شعری شنیدنی،
 شعری به یاد سپردنی.
  شعر نه، پتکی، اخطاری که باید بر ضمیر توده ها رخنه کند 
و 
برای همیشه
 در آن ته نشین شود.

مار
سیاوش کسرائی
(خرداد ۱۳۶۳)

  بی خواب بود 
مار
 بی تاب بود
 مار

  گاهی، گره گرفته به تن، تند می خزید
 گاهی، ز خشم چنبره می زد
  در خویش می تپید

  چون با تن زمین
  پیوسته بود
 مار
  پیشآمد بلا را دانسته بود 
مار

  ـ آسیمه سر، رمیده ـ
  به هر سوی می پرید،
  وحشت می آفرید.

  آن ساکنان غافل کاشانه
 کشتند 
مار 
را
  و آسوده دل، به خانه نشستند.

  ناگه زمین به لرزه در آمد
  واریز داد بر سرشان روزگار 
را 

پایان

جرم چهاردهم
 
  به خنجر ـ بر کمر ـ دستی زد و بر خاست
 به ضرب و شتم من پرداخت.
 ندانستم که بد کاری است
  اگر هشیاری آمختم، 
غلط کردم.

  جرم چهاردهم شاعر روشنگری، 
هشیاری آموزی است،
 در جنگلی که به هشدار با شلاق و تازیانه و ضرب و شتم و پرخاش 
 پاداش داده می شود.
 
 چنین جامعه ای 
نه 
جامعه 
که 
جنگل و چه بسا بدتر از جنگل است.
 جنگلی با موجوداتی بیگانه با خویش و لاجرم بیگانه با همنوع خویش.

جرم پانزدهم
 
 اگر پنداشتم با دوست باید عیب او را گفت.
  اگر بر رفع عیب دوستان اندیشه ها پختم

  اگر معجز
  ـ بسان دشمن دین و وطن ـ
  بیگانه نامیدم، 
غلط کردم.

  جرم آخر شاعر روشنگری 
انتقاد اجتماعی است.
  ما از میزان آشنائی معجز به تئوری رهائی نهایی
اطلاعی نداریم 
و 
باید
 ضمن بررسی اشعارش 
کشف کنیم.
 ولی یکی از اصلی ترین وجوه تئوری رهائی نهایی
انتقاد اجتماعی است:
 مارکسیسم 
تئوری انتقاد
 است!

  انتقاد از خود و انتقاد از غیرخود
 ـ بر خلاف تصور رایج در جوامع عقب مانده ـ 
نه
 به
 قصد عیب جوئی، 
نه 
به
 معنی زیر ذره بین گذاشتن عیوب دیگران، 
بلکه به قصد کمک به همنوع برای رفع عیوب خویش است، 
همین و بس.
 انتقاد 
ـ خواه انتقاد از خود و خواه انتقاد اجتماعی ـ 
از 
عشق سوزان به خویشتن و به جامعه خویشتن 
سرچشمه می گیرد.

  کلام آخر معجز 
شلیک تیر خلاص 
بر شقیقه جامعه وارونه است، 
جامعه وارونه ای که معجز خود
 را، 
گالیله اندیشنده خود 
را، 
برونوی شجاع خود 
را، 
رسول هومانیسم، رنسانس و روشنگری خود 
را 
محارب با خدا، 
دشمن دین و میهن 
می نامد، 
تکفیر و تبعید می کند، 
تا از سوئی رسم مذمومی 
را 
تداوم بخشد
و 
از 
سوی دیگر
ـ در طول تاریخ ـ 
تشدید کند و بربرمنشانه ترش سازد.

 معجز 
ـ امروز ـ 
دشمن دین و میهن نامیده می شود، تکفیر و تبعید می شود،
 تا
 احمد کسروی
 ـ فردا ـ 
در ملأ عام 
ترور شود
 و
 فرهیخته ای جسور و روشنگر 
به
 نام ارانی
 ـ پس فردا ـ 
در محبس به قتل رسد 
و 
هزاران پارسای بی بدیل
 ـ پسین فردا ـ 
قتل عام شوند.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر