۱۳۹۹ اردیبهشت ۸, دوشنبه

روشنگری در دیار آتش ها (۸)


میرزا علی معجز  
 (۱۲۵۲ ـ ۱۳۱۳)
(۱۸۷۳ ـ ۱۹۳۴)

تحلیلی
از
 میمحا نجار

  بیلمه دیم
ادامه


جرم یازدهم

  به حاجی، من اگر گفتم به جای حج رفتن
 خرج حج را صرف کن از بهر مسکینان

  جرم بعدی شاعر روشنگری، 
همان جرم دفاع از همبستگی اجتماعی است.
 
مخاطب شاعر
این بار به جای مشهدی که قصد زیارت مرقد امام رضا در مشهد را داشت، 
حاجی است که قصد رفتن به مکه مکرمه را دارد.
 

معجز می خواهد که خرج حج میان بی چیزان همبود تقسیم شود.
 
چند دهه بعد، 
روشنگری طراز نوین، به نام برتولت برشت، 
در 
«تندیس گچی قفقازی» 
همین ایده معجز را مو به مو تکرار خواهد کرد:
 به جای ساختن مجسمه ای برای لنین، 
بهتر است که هزینه آن برای خشکاندن مرداب
 و 
ریشه کن کردن مالاریا صرف شود.

 گاهی انسان های بسیار بسیار دور از هم، 
به همدیگر نزدیکترند، تا همسایگان دیوار به دیوارشان.
 
 قرابت معجز و برتولت نیز از این گونه است.

جرم دوازدهم
 
  اگر گفتم که گر ملت ز کافر وام بستاند،
  به کافر نوکر و وابسته می گردد، 
غلط کردم.

 جامعه فاقد همبستگی ـ ناچار ـ به بیگانه پناه می برد 
و 
وام از بیگانه به نوکری و وابستگی ملی منتهی می شود 
و 
معجز ستاینده آزادی و استقلال و دشمن نوکری و وابستگی است.

  خرد
 ـ همیشه ـ 
دست در دست و شانه به شانه با خودمختاری می رود، 
خردستیزی نیز دست در دست و شانه به شانه با وابستگی.
 
  در همین بیت معجز، 
شعار سربلندی ملی، استقلال، آزادی و حق تعیین سرنوشت فردی و ملی زبانه می کشد.
 معجز طرفدار خود مختاری و عزت نفس بی چون و چرای افراد انسانی و مبارز ضد استبدادی و ضد استعماری است.

  در این بیت شاعر درک ماتریالیستی تاریخ نمایندگی می شود:
  وابستگی مادی به وابستگی معنوی منجر می شود.
  بدهکاری مادی به بیگانه سبب نوکری به بیگانه می شود.
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر