۱۳۹۹ فروردین ۲۹, جمعه

پروا و پرواز و پارس و پرخاش (۲۸۸)

 
جمعبندی
از
مسعود بهبودی
 
همه از دم
هر دم
از
کمونیسم
دم می زنند
بی آنکه
توان تفکر داشته باشند.
چه رسد به داشتن ذره ای شعور مارکسیستی
که
کیمیا ست.

۱
کره شمالی
اصلا جامعه نیست.

۲
طویله است.

۳
احتمالا
در این طویله
از کتاب هنوز خبری نیست.

۴
کره شمالی
شاید در عهد بربریت به سر می برد.

۵
خلایق چنان تحمیق شده اند
که
خری
را
بسان بتی
می پرستند
و
برایش
عرعر میکنند.

۶
آدم بی اختیار یاد طویله جماران می افتد
که
هنر خلایق شده عرعر و پرستش خر
 
یورگن هابرمس کیست؟

۱
یورگن هابرمس
ایده ئولوگ ارگانیک امپریالیسم است
و
تحقیر علم و عقل
یکی از گشتاورهای ایراسیونالیسم = خردستیزی است
که
ستون فقرات ایده ئولوژی امپریالیسم است

۲
هابرمس صدها جایزه از کشورهای امپریالیستی دریافت کرده است
مولتی میلیونر است

۳
آفتابه اش حتی از طلای ناب است
 
۱۸۰۰ آخوند
در
صنایع نفت
به
چه کاری مشغولند؟
حریف

۱
روحانیان جماران
اصلا روحانی نیستند.

۲
سؤال این است که چیستند؟

۳
در دمدمه های پیروزی عنگلاب اسلامی
هر بچه بورژوایی،
هر بچه فئودالی،
هر هر بچه بقالی،
هر بچه خرده بورژوایی
طلبه شد.

۴
از
طویله قم
بوی چلو کباب می آمد
و
این شکم پرستان له له زنان روانه قم شدند.

۵
اینها دنبال دلارند و نه دنبال دین.

۶
حوزه های علمیه
هم
حوزه های لواطیه اند.
 
 
فروغ

بیش از اینها، آه، آری
بیش از اینها میتوان خاموش ماند


* *

میتوان ساعات طولانی
با نگاهی چون نگاه مردگان، ثابت
خیره شد در دود یک سیگار
خیره شد در شکل یک فنجان
در گلی بیرنگ، بر قالی
در خطی موهوم، بر دیوار

میتوان با پنجه‌های خشک
پرده را یکسو کشید و دید
در میان کوچه باران تند میبارد
کودکی با بادبادکهای رنگینش
ایستاده زیر یک طاقی
گاری فرسوده‌ای میدان خالی را
با شتابی پرهیاهو ترک میگوید

میتوان بر جای باقی ماند
در کنار پرده، اما کور، اما کر

میتوان فریاد زد
با صدائی سخت کاذب، سخت بیگانه
«دوست میدارم»
میتوان در بازوان چیرهٔ یک مرد
ماده‌ای زیبا و سالم بود

با تنی چون سفرهٔ چرمین
با دو پستان درشت سخت
میتوان در بستر یک مست، یک دیوانه، یک ولگرد
عصمت یک عشق را آلود

میتوان با زیرکی تحقیر کرد
هر معمای شگفتی را
میتوان تنها به حل جدولی پرداخت
میتوان تنها به کشف پاسخی بیهوده دل خوش ساخت
پاسخی بیهوده، آری پنج یا شش حرف

میتوان یک عمر زانو زد
با سری افکنده، در پای ضریحی سرد
میتوان در گور مجهولی خدا را دید
میتوان با سکه‌ای ناچیز ایمان یافت
میتوان در حجره‌های مسجدی پوسید
چون زیارتنامه خوانی پیر

میتوان چون صفر در تفریق و جمع و ضرب
حاصلی پیوسته یکسان داشت
میتوان چشم ترا در پیلهٔ قهرش
دکمهٔ بیرنگ کفش کهنه‌ای پنداشت
میتوان چون آب در گودال خود خشکید

میتوان زیبائی یک لحظه را با شرم
مثل یک عکس سیاه مضحک فوری
در ته صندوق مخفی کرد
میتوان در قاب خالی ماندهٔ یک روز
نقش یک محکوم، یا مغلوب، یا مصلوب را آویخت
میتوان با صورتک‌ها رخنهٔ دیوار را پوشاند
میتوان با نقشهائی پوچ‌تر آمیخت

میتوان همچون عروسک‌های کوکی بود
با دو چشم شیشه‌ای دنیای خود را دید

میتوان در جعبه‌ای ماهوت
با تنی انباشته از کاه
سالها در لابلای تور و پولک خفت
میتوان با هر فشار هرزهٔ دستی
بی‌سبب فریاد کرد و گفت
«آه، من بسیار خوشبختم»


ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر