۱۴۰۳ آذر ۱۶, جمعه

خود آموز خود اندیشی (۱۱۱۸)

       

شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت چهارم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۸۵ ـ ۸۶)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم
 

۱

یکی هاتف انداخت در گوش پیر

که بی حاصلی، رو سر خویش گیر

چو دیدی کز آن روی بسته است در

به بی حاصلی سعی چندین مبر

 

 

معنی تحت اللفظی:

هاتف به پیر شب زنده دار گفت:

حاجتت روا نخواهد شد، دست از التماس دعا بردار.

 

اگر می بینی که در از پشت بسته شده است.

نلاش بیهوده برای گشودن در به خرج مده.

به دیباچه بر اشک یاقوت فام

به حسرت ببارید و گفت:

ای غلام

به نومیدی آنگه بگردیدمی

از این ره، که راهی دگر دیدمی

معنی تحت اللفظی:

پیر شب زنده دار از فرط حسرت اشک خونین بر رخسار ریخت  (خون گریست) و گفت:

من در صورتی می توانستم از این در نومید شوم که در دیگری وجود می داشت.

 

در جامعه ـ تئوری سعدی و حافظ

  انسان مولد و زحمتکش باید مادام العمر خادم وفادار و سرسپرده ارباب واحدی باشد

و

 هرگز به پرولتر مبدل نشود،

 هرگز به عنوان شهروند، صاحب کالائی به نام «نیروی کار» در مقابل صاحب سرمایه قرار نگیرد و وارد دیالک تیک داد و ستد با او نشود.

چنین پدیده ای به معنی پایان نظام جامعتی فئودالی ـ بنده داری خواهد بود.

 

انعکاس دیالک تیک زمینی در آیینه آسمان نه نتیجه تیزهوشی، بلکه نتیجه خالی بودن چنته سعدی و حافظ از دلیل منطقی است،.

نتیجه بن بستی عینی ـ تاریخی است که حضرات در آن گیر کرده اند و راه خروجی نمی شناسند.

 

حالا می شود صحت حدس ما را فهمید.

 

بنده پیر

نه در دیگری می شناسد و نه راه دیگری.

او تمام عمر بنده ارباب واحدی بوده، فرامین معینی را به مورد اجرا گذاشته، کاری جز این نیاموخته و لذا وابسته مطلق به او ست.

 

او حتی از خر پیر وامانده تر است.

 

از این رو ست که گریه کنان به غلام ارباب می گوید که جائی برای رفتن ندارد.

 

این آخر و عاقبت تراژیک انسان مولد در جامعه طبقاتی به طورکلی و بالاخص در جامعه بنده داری ـ فئودالی است.

انسان مولد در جامعه طبقاتی

 فرقی با گاو و گاوآهن ندارد و به محض بی مصرف شدن باید دور انداخته شود.

 

ادامه دارد.

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر