۱۴۰۲ فروردین ۱۹, شنبه

هماندیشی با امیر حسین آریانپور (۶۴)

       

میم حجری

از 
كتاب «زمينه جامعه‌شناسي»
مقدمه اول
شناخت
ادامه
 
۳
   شناخت فلسفي
ادامه
 
۱

پس

 شناسايي فلسفي 

همچون روشي است 

كه 

هم مسير زندگي فرد متعارف را معين مي كند و هم هنرمند و دانشمند را در جستجوي مجهولات و پركردن فواصل معلومات مدد مي دهد.


آریانپور

در این جمله

شناخت فلسفی

را

با

روش شناخت

یکسان تصور می کند.

بیگانگی با دیالک تیک (چه دیالک تیک ایدئآلیستی و چه دیالک تیک ماتریالیستی)

منبع و سرچشمه همه فلاکت های فکری است:

آریانپور

اگر از دیالک تیک تئوری و متد  خبر داشت، چنین حرفی را بر زبان نمی راند و فلسفه را متد (روش، اسلوب) تلقی نمی کرد.

مراجعه کنید

به

متد

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/9155

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/7346

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3932

  

عجیب است که آثار آریانپور مورد تجزیه و تحلیل مارکسیستی قرار نگرفته اند.

اگر کسی با الفبای فلسفه مارکسیستی آشنا باشد،

از

بسط و تعمیم دیالک تیک تئوری و متد به اشکال زیر با خبر می شود:

به شکل ایدئالیسم متافیزیکی

به شکل ایدئالیسم دیالک تیکی  (فلسفه هگل)

 به شکل ماتریالیسم مکانیکی (فلسفه دیدرو، هوله تیوس، هولباخ و غیره)

به شکل ماتریالیسم متافیزیکی (فلسفه فویرباخ)

و 

 به شکل ماتریالیسم دیالک تیکی (فلسفه مارکس و انگلس)

 

مراجعه کنید

به

ماتریالیسم دیالک تیکی و  ماتریالیسم تاریخی 

  

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8001


۲

پس

 شناسايي فلسفي 

همچون روشي است 

كه 

هم مسير زندگي فرد متعارف را معين مي كند و هم هنرمند و دانشمند را در جستجوي مجهولات و پركردن فواصل معلومات مدد مي دهد.


در این سخن آریانپور ذراتی از حقیقت هست.

ذراتی از حقیقت اما در مه غلیظی از تعاریف غلط از فلسفه و جهان بینی و غیره

 گم و گور می شوند.

 آریانپور

عاجز از مرزبندی اسلوبی و طبقاتی فلسفه است.

آریانپور

نمی داند که فلسفه یکی از عناصر روبنای ایده ئولوژیکی هر جامعه است 

 و

 مثل هر عنصر روبنایی دیگر

 (مذهب، دولت، اتیک، استه تیک، حقوق، هنر و غیره) 

 تابع زیربنای اقتصادی است.

 

اگر آریانپور از «درک ماتریالیستی از تاریخ» خبر داشت، می دانست که هر گردی، گردو نیست.

می دانست که تاریخ فلسفه، ضمنا تاریخ کارزار آشتی ناپذیری میان فلسفه ایدئالیستی و ماتریالیستی، میان متدهای فلسفی متافیزیکی (دوئالیستی، ضد دیالک تیکی) و دیالک تیکی بوده است. 

 

 آریانپور

همانطور که ذکرش گذشت،

میان موضوع و مفاهیم هنر و علم و فلسفه علامت تساوی می گذارد.


آریانپور

خیال می کند که علم و هنر دنبال گشودن گره های معرفتی اند.

به نظر آریانپور شناخت علمی هر زیست شناس از درخت فرقی با شناخت هنری شاعر از درخت ندارد.


آریانپور

برای هنر و هنرمند، رسالتی تصور می کند 

که به سلب هنریت از هنر منجر می شود.

شعر 

در تصور سوبژکتیویستی آریانپور از هنر، 

به شعار و وعظ و اندرز استحاله می یابد.

 

اینجا سر و کله هارت و پورت های اگزیستانسیالیستی، استالینیستی و امپریالیستی از هنر پیدا می شود.

 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر