میم حجری
حکومت نکبت اجباری
طی ۴۴ سال گذشته بلایی نبوده که بر سر مردم نیاورده باشد. بلاهایی ترسناک و خوف انگیز. از شیوه ی اعدام های ددمنشانه در بدو انقلاب، تا شکنجه های مخوف و کشتارهای بی حساب و کتاب، تا همین امروز که مثل ربات های بی احساس، می زنند و می کشند و چشم در می آورند.
طی این ۴۴ سال ترس آمده و رفته و اثری جز افزایش نفرت نداشته است. ۱۴۰۱، بچه ها بدون ترس از آن چه طی ۴۴ سال بر سر مردم ایران آمده بود، به خیابان ها آمدند. آن ها را هم خواستند بترسانند، عده ای ترسیدند، این ترس آرام آرام خنثی می شود و جای خود را به نفرت شدیدتر، که منتهی به خشم شدیدتر می شود می دهد، و باز در سال ۱۴۰۲ شاهد به خیابان آمدن بچه هایی که ترس را پشت سر گذاشته اند خواهیم بود.
اگر قتل های زنجیره ای بر مخالفان حکومت اثر داشت، نیازی به کشتن سبعانه ی کیومرث پور احمد نمی بود.
حکومت نکبت اسلامی قطعا خواهد دید که کشتن پوراحمد نیز چند وقت بعد اثر ش را از دست خواهد داد و باز مخالفان حکومت با تمام قوا در مقابل او خواهند ایستاد.
ف. م. سخن
«ممکن است به عوارض بعدی این جنگها اشاره شود اما این عوارض، ابداً در حد مستقر ماندن ابدی حکومتها و قدرتهای وحشی و آدمخوار نبوده و نیست و دلیل این عوارض هم به خاطر دخالت آمریکا نیست، بلکه مشکل مردمی هستند که به فرهنگ حاکم خو گرفتهاند و آزادی را مساوی با نفی فرهنگ عقبمانده و دین و مذهب شان میدانند. هم عراق و هم افغانستان میتوانستند آلمان و ژاپن شوند اگر مردمی واقعاً «آزادیخواه» داشتند.
رادیو زمانه
ف. م. سخن
ما این تحلیل سوسیولوژیکی ف. م. سخن را نخست تجزیه و سپس تحلیل می کنیم:
۱
حکومت نکبت اجباری
منظور حریف از مفاهیم «حکومت» و «اجباری» چیست؟
شاید در روند تحلیل این تحلیل به منظور او پی ببریم.
حریف ساکن آلمان است.
ولی از گنجینه مفهومی عظیم سکنه آلمان بی خبر مانده است.
درست به همین دلیل،
حکومت را می بیند و حاکمیت را نمی بیند.
تفاوت و تضاد حکومت با حاکمیت چیست؟
چرا فراموش کردن حاکمیت و چسبیدن به حکومت،
نشانه ساده لوحی است و به تحلیل مبتنی بر حکومت، خصلت بند تنبانی می بخشد؟
ما در هر عمارت و جامعه ای
با
دیالک تیک زیربنا و روبنا
سر و کار داریم
و
در این دیالک تیک، زیربنا نقش تعیین کننده به عهده دارد.
این بدان معنی است
که
روبنا
تابع زیربنا ست و به ساز زیربنا می رقصد.
این بدان معنی است
که
روبنا
نقش ثانوی به عهده دارد.
دیالک تیک حاکمیت و حکومت
یکی از فرم های بسط و تعمیم دیالک تیک زیربنا و روبنا ست.
در دیالک تیک حاکمیت و حکومت نیز نقش تعیین کننده از آن حاکمیت است و حکومت ثانوی است و تابع سرسپرده حاکمیت است.
حاکمیت
همیشه و همه جا
طبقاتی
است.
درست به همین دلیل
شروع تحلیل جامعه ای با حکومت، به معنی دمیدن شیپور تحلیل از سر گشادش است
و
به گمراهی خواننده تحلیل منجر می شود.
یعنی نوعی عوامفریبی است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر