میم حجری
از
كتاب «زمينه جامعهشناسي»
مقدمه اول
شناخت
مقدمه اول
شناخت
ادامه
۳
شناخت فلسفي:
شناخت فلسفي:
همة ما در جريان زندگي بر اثر مجموع ادراكات و عواطفي كه
مييابيم،
داراي بينشي كلي كه شامل همة شناختهــاي ما ست،
ميشويم.
ايـــــن
بيــــنش كلــــي يا جهــانبينــــي (Weltanschauung)
را
ميتوان فلسفه
خواند.
واژة «فلسفه» تحريفي است از كلمة يوناني فيلوسوفي يا (Philosophia)
به معني «دانش دوستي».
ولي در تاريخ علم،
اين كلمه را در معناي مجموع معارف
يك فرد يا يك گروه يا يك جامعه يا يك دوره به كار برده اند.
هر انساني
–
چه بخواهد، چه نخواهد –
براي خود جهان بيني يا فلسفهاي دارد،
و
چگونگي
فلسفة او
بسته به چگونگي شناختهاي او
يا
بر روي هم
بسته به مقتضيات زندگي
او ست.
چون هر گونه شناختي كمابيش از واقعيت خبر ميدهد،
فلسفة او بسته به
چگونگي شناختهاي او يا بر روي هم بسته به مقتضيات زندگي او ست.
چون هر گونه
شناختي كمابيش از واقعيت خبر مي دهد،
فلسفة هر كس تا اندازه اي حقيقي يا
درست است.
با اين همه، معمولاً درست ترين فلسفه ها از آن فيلسوفان اند.
در
تاريخ انسان كساني كه آگاهيهاي خود را به دقت سنجيده اند و جهان بيني
خويشتن را بر شناختهاي بسيار درست استوار كرده اند،
فيلسوف نام گرفته اند.
كار فيلسوفان همواره تنظيم و تعميم آگاهيهاي علمي و هنري موجود بوده است،
با اين تفاوت كه در روزگاران پيشين، فلسفه نه تنها به تعميم يافتههاي
علوم و هنرها مي پرداخت، بلكه عملاً وظيفة علوم و هنرها را عهده دار بود.
فيلسوف هم در رشته هاي متفاوت علم و هنر كار ميكرد و نتايج تحقيقات خود را
تعميم ميداد و فلسفه ميساخت.
اما پس از عصر رونسانس اروپا كه دامنة
شناخت گسترده شد و تخصص علمي پيش آمد، رفته رفته علوم استقلال يافتند، و از
آن پس تنها وظيفة تعميم علوم و هنرها براي فيلسوف به جا ماند،
چنان كه
امروز برخلاف پيش،
فلسفه نه جامع علوم و نه علم العلوم يا فوق علوم است.
شناخت فلسفي كنوني
آن شناختي است كه از آميختن و عموميت دادن آگاهي هاي
علمي و هنري زمان ما به دست ميآيد و براي دريافت طبيعت و مقام و مسير
جامعة انساني ضرورت دارد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر