۱۴۰۰ مرداد ۱۶, شنبه

کلنجار سنگ سخنگویی با سگ سخن جویی (۵۷۱)

 HannieSchaft3.jpg 

هانی شافت

آنتی فاشیست شهید هلند 

میم حجری


۷۹۷۶   

سنگ سخنگو

جز خدا نیست در سایه مهرش برویم
رحمت اوست که هر لحظه
پناه من و توست
مروه


سگ سخن جو

 

اگر رحمت خدا
همین طالبان و جمکران هار خونخوار است
کاش
نه
خدایی بود
و
نه
رحمت خدایی.
ما را به چنین رحمتی و چنین خدایی نیازی نیست.


۷۹۷۷   

سنگ سخنگو

در چشمان این مردم گرسنه،
خشم جان می‌گیرد.
در روح این مردم
خوشه‌های خشم پُر می‌شود و می‌روید.
سنگین می‌شود؛ سنگین می‌شود تا به‌بار بنشیند.
جان اشتاین بک


سگ سخن جو

 

خشم وقتی تشکیل می شود که آدم خر باشد.
خردمند
تحلیل می کند
و
تحلیل
خشم را دود می کند و می برد.
به همین دلیل خشم کسب و کار خر است و نه خردمند.
خود جان اشتاین بک هم خر بود.
به همین دلیل داوطلب شرکت در جنگ کثیف امپریالیسم در ویتنام شد.

۷۹۷۸   

سنگ سخنگو

کاش ما آن دو پرستو بودیم
که همه عمر سفر می کردیم
از بهاری به بهار دیگر.
فروغ فرخزاد


سگ سخن جو

 

درد آوارگان کسی داند
که به آوارگی دچار آید.

فروغ از سکون در رنج بود و
راه رهایی از سکون را
در سفر می دید.
خوش به حاش که دیگر نیست تا ببیند که خلق های جهان
دیگر
نه
از
سکون
بلکه از سفر در رنجند.
بیش از ۷۰ میلیون نفر در سیاره سرگردان زمین سرگردانند
با این امید دیر رس که به سکون ایدئال برسند.
اروپای حقوق البشری
دور تا درو خود را سیم خاردار چند لایه کشیده است و فراموش کرده است که سکنه جوامع سوسیایلیستی
را محبوس در پشت دیوار اّنین قلمداد کرده است و فروپاشی دیوارها را شعار داده است.
چنان بلایی بر سر بشریت آورده اند که جز سفر از خزانی به خزانی دیگر
چاره ندارند و ندانند.


۷۹۷۹   

سنگ سخنگو

علیرضا بدیع

کجاست کاهن دربار، خواب بد دیدم
که در عروسی اموات، قند ساییدم؟

که روز تاجگذاریم تخت و تاجم رفت
که دستمایه ی اندوه شد شب عیدم

چه پادشاه نگون بخت و بی کفایتی ام
که دست اجنبی افتاده ملک جاویدم

تو سرزمین منی
ای کسی که دشمن و دوست
به جبر از تن تو کرده اند تبعیدم

دلم به دست تو افتاد
زود دانستم-
دل تو پیش کسی بود
دیر فهمیدم-

تویی که غیرت مردانه ی مرا دیدی
چرا تلاش نکردی برای تردیدم؟

در این شب ابدی کورسوی عقل کجاست
سر دو راهی ام و بین ماه و خورشیدم؟

پایان


۷۹۸۰   

سنگ سخنگو

فروغ فرخزاد

نگاه کن که غم درون دیده‌ام
چگونه قطره قطره آب میشود
چگونه سایهٔ سیاه سرکشم
اسیر دست آفتاب میشود
نگاه کن
تمام هستی ام خراب میشود
شراره‌ای مرا به کام میکشد
مرا به اوج میبرد
مرا به دام میکشد
نگاه کن
تمام آسمان من
پر از شهاب میشود

تو آمدی ز دورها و دورها
ز سرزمین عطرها و نورها
نشانده‌ای مرا کنون به زورقی
ز عاجها، ز ابرها، بلورها
مرا ببر امید دلنواز من
ببر به شهر شعرها و شورها

به راه پر ستاره میکشانی ام
فراتر از ستاره مینشانی ام
نگاه کن
من از ستاره سوختم
لبالب از ستارگان تب شدم
چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل
ستاره چین برکه های شب شدم.

کنون که آمدیم تا به اوجها
مرا بشوی با شراب موجها
مرا بپیچ در حریر بوسه‌ات
مرا بخواه در شبان دیر پا
مرا دگر رها مکن
مرا از این ستاره‌ها جدا مکن

نگاه کن که موم شب براه ما
چگونه قطره قطره آب میشود
صراحی سیاه دیدگان من
به لالای گرم تو
لبالب از شراب خواب میشود

به روی گاهواره‌های شعر من
نگاه کن
تو میدمی و آفتاب میشود

پایان

سگ سخن جو

 

منظور از
لبالب از ستارگان تب شدم
چیست؟
فروغ قطرات عرق بر اندام را در واویلای عشق بازی ستاره های تب تصور و تصویر می کند.


۷۹۸۱   

سنگ سخنگو

کسرایی در دوران تبعید
ایرج


سگ سخن جو

 

اولین بار است که این مفهوم را کسی به کار می برد.

این مفهوم
به ظاهر
نادرست است
ولی اگر تیز بنگریم
رئالیستی و راسیونالیستی است.

کسرایی را بازداشت می کنند
یارانش را آش و لاش و لاشه می کنند
به کسرایی می گویند:
«حزب توده دیگر رهبر ندارد.
برو رهبر شو.»

این هم نوعی تبعید است.
تبعید فوندامنتالیستی است.

دلیل این تفاوت گذاری اجامر
میان سایه و سیاوش و بقیه توده ای ها چه بوده است؟
سایه و سیاوش
صدهزار بار توده ای تر از بقیه بوده اند.

۷۹۸۲   

سنگ سخنگو

تفاوت خمینیسم با طالبانیسم چیست؟


سگ سخن جو

 

تفاوت خمینیسم با طالبانیسم

خمینیسم
ایده ئولوژی مقاومت ارتجاعی اشرافیت فئودال و روحانی
بر ضد بوژوازی مدرن تازه به قدرت رسیده است.
بر ضد انقلاب بورژوایی و ضد فئودالی سفید است.

طالبانیسم و مجاهدیسم شاه مسعود و شیخ گلبدین و ربانی و غیره
ایده ئولوژی مقاومت ارتجاعی اشرافیت فئودال و روحانی
بر ضد پرولتاریای تازه به قدرت رسیده است.

۷۹۸۳   

سنگ سخنگو

 
نحوه متضاد رفتار آغازین امپریالیسم
با ایندو
به همین دلیل است.
امپریالیسم
از طالبانیسم و شاه مسعودیسم و غیره
همه جابنه حمایت می کند.
شاه مسعود
پلی بوی رسانه های امپریالیستی بود.
شاه مسعود را چه گوارای دختر کش هندوکش قلمداد می کردند
هنوز هم قلمداد میکنند.

همین افغانی ها
که اکنون
کسی محل شان نمی گذارد،
یک زمان عزیز کرده امپریالیسم بودند
و
در پادگان های همین اروپا
تربیت و تسلیح می شدند.
چه بسا به ترور طرفداران رژیم انقلابی افغانستان در اروپا می پرداختند و وحشت می آفریدند.

امپریالیسم
اما
بر ضد خمینیسم
به حمایت از صدام می پردازد.
توپ های دور برد صدام
با حمایت امپریالیسم آلمان تولید می شدند
تسلیحات شیمیایی صدام هم ساخت امپریالیسم بوده اند.

۷۹۸۴   

سنگ سخنگو


⁠درنگی در آثار هنری

خیلی ها
مثلا
شعری می سرایند
و
به شهیدی و یا شاهدی و یا به قربانیان شکنجه شاه و شیخی تقدیم می کنند

بدین طریق
اثرشان
سلب عامیت و کلیت می شود.
سلب هنریت می شود.
چیزی شعارگونه می شود و مؤثریت وسیع خود را از دست می دهد.

آثار هنری نباید شبیه آثار پژوهشی مستند باشند.

حتما نباید اسامی واقعی کاراکترهای قصه ومکان و زمان وقوع قصه ذکر شود.
ارزش آثار هنری بدین طریق تا حد اثار پژوهشی تقلیل می یابد.
هنر
اما
مثل مذهب و فلسفه
خصلت عام و کلی دارد.


۷۹۸۵   

سنگ سخنگو

طالب امروز و مجاهد دیروز همه دست پرورده همین آمریکا و شرکای اروپایی شان است .
هر دو گروه خشن افراطی بنیادگرا هستند
حریف


سگ سخن جو

 

همه چیز در کل هستی
خصلت دیالک تیکی دارد.
کسی که از این خصلت همه چیز هستی
بی خبر باشد
قادر به کشف حقیقت نمی شود.
هیچ فرد و جریان ملی (مثلا ایرانی و یا عراقی و یا افغانی)
بی ریشه طبقاتی نیست.

طبقه اما
چیزی صرفا ملی نیست.
طبقه دیالک تیکی از ملی و بین المللی است.
هیچ چیز
از نیستی به هستی آورده نمی شود
نمی تواند هم آورده شود.

عدم موجود گردد این محال است
وجود از روز الو لایزال است.

طالبان و شاه مسعود و شیخ گلبدین و غیره
اختراع نمی شوند.
نمی توانند هم اختراع بشوند.
حمایت می شوند.

اینها در طبقات اجتماعی ریشه دارند
قارچ نیستند.

همین شاه مسعود
مورد حمایت بخش مهمی از روشنفکران و دختران و زنان افغانستان بوده و است.
در رسانه های امپریایلستی زنان مهاجر افغانی
همین روزها مصاحبه می کنند و از عشق و علاقه شان شان به شاه مسعود گزارش میدهند.
و به دولت انقلابی و اتحاد شوروی دشنام می دهند.
آنها هم دولت انقلابی را نوکر شوروی قلمداد می کنند.
ما باید به تحلیل رئالیستی و راسیونالیستی هر چیز و هر کس و هر جریان اجتماعی خطر کنیم و از ساده کردن مسائل بپرهیزیم


۷۹۸۶   

سنگ سخنگو

چپ ها باید به جای دادن شعار «پرولتاریای جهان متحد شوید»
به تفرقه در میان خود خاتمه دهند.
آژنگ


سگ سخن جو

 

 اولا
چپ های وطنی
به ندرت این شعار مانیفست حزب کمونیست را داده اند و می دهند.
در زمان شاه شعارشان چه بود؟
تنها ره رهایی جنگ مسلحانه
تشکیل جبهه ضد دیکتاتوری

امروزه چپ ها دنبال خرافه پردازان امپریالیستی اند
چه بسا
مارکسیسم را کهنه شده تصور می کنند و حتی با تحقیر مارکسیسم
پوز میدهند.

بخشی از چپ ها
اکونویمسم را
کمونیسم کارگری را
ترید یونیونیسم را
نمایندگی می کنند.

اصلا نمی دانند که مارکسیسم چیست.

حتی حزب توده این شعار مانیفست را فراموش کرده است.

شازده
شعار تفاوت در اندیشه و وحدت در سرنگونی می دهد.
یعنی همان شعار حزب توده را می دهد.
ضمنا
کسی نمی داند که اندیشه چیست.
مهم هم نیست.
وقتی کسی تفاوت در اندیشه را تبلیغ کند
چه نیازی به دانستن معنی اندیشه و محتوای طبقاتی اش دارد؟

دلیل تفاوت در اندیشه چیست؟
علاوه بر این
چگونه می توان با کسی متحد شد که افکار دیگری را نمایندگی می کند؟
اتحاد با دشمن ایده ئولوژیکی خویش
به چه دردی می خورد؟

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر