۱۴۰۰ شهریور ۳, چهارشنبه

کلنجار سنگ سخنگویی با سگ سخن جویی (۵۹۴)

      

هانی شافت

آنتی فاشیست شهید هلند  

میم حجری

 


۸۲۳۵

سنگ سخنگو


ترور کسب و کار خر است و نه کسب و کار خردمند. 

حدس بزنید از کیست این سخن


۸۲۳۶

سنگ سخنگو

شما معنی واژه هایی را که به کار می برید،
نمی دانید.
شما حتی سطری از آثار هگل و غیره را نمی توانید بفهمید.
 البته بقیه هم بهتر از شما نیستند.
سخنان سیدعلی را اگر گوش کنید
متوجه فقر مفهومی سکنه کشور می شوید


۸۲۳۷

سنگ سخنگو

فرزانه چقدر هوادار دارد. 

هوادارانی که حتی متن مربوطه را نمی خوانند و یا نمی فهمند. به همین دلیل مثلا می پرسند: 

شما چه نسبتی با حضرت ابوالفضل دارید؟

 سکنه کشور نکبت زده عاشق عکس اند و بیزار از اندیشه.


۸۲۳۸

سنگ سخنگو

افغانستان در آیینه شعر
زهرا محمدی

سرگردان خیابان های خسته کابل
با دلی پر از غصه
ذهن نارام
در نابآوری ها
گروهی پشت سفارتخانه ها
انبوه مردم در فرودگاه کابل
جمعی پشت دیوار فرودگاه
یکی با ویزا و پاسپورت در دست
دیگری با بل برق
این طرفتر جمعی نشسته اند روی خاک
با چشمان انتظار
نتیجه یک عمر را سپردند
به هیچ …
کمی دورتر پسر بچه کوچکی
با آرزوهای کوچک اش
نگران رفتن مردم و کمبود بوتل های دور افتاده آب
تاکسی رانی راضی از کار
می‌گوید: کار زیاد است
در میان این همه درد و هراس
هدف چیست؟
مقصد چیست؟
چه خواهد شد؟
کی ها درد مردم را دوا خواهند کرد
چه خواهد شد ؟
چه در انتظار مردم است
سوالات بی جواب
واقعیت تلخ

پایان

سگ سخن جو


واقعیت تلخ و شیرین وجود ندارد.
حقیقت شیرین وجود دارد
که خلایق خر
به غلط
آن را حقیقت تلخ می نامند.


۸۲۳۹

سنگ سخنگو

 
من انتقام خواهم گرفت.
حریف


سگ سخن جو


انتقام؟
پرولتاریا دارای رسالتی تاریخی است.
انتقام چیه
ای بی خبران از خرد و خرما؟



۸۲۴۰

سنگ سخنگو

تهمتن به لحاظ جهان بینی فرقی با ارتجاع امپریالیستی و فوندامنتالیستی ندارد.

۸۲۴۱

سنگ سخنگو

هیچ انقلابی را نمی شود عظیم تلقی کرد مگر آنکه زنان یک کشور و نحوه ی زندگی شان را دگرگون کند.
بدون زنان هیچ انقلابی پیروز نمی شود.
شاید زنان از نظر جسمی ضعیف تر از مردان باشند
اما از لحاظ روحی نیرویی صد برابر مردان دارند.
اگر می توانستم ارتش آزادی هند را از زنان تشکیل دهم
بدون شک قبل از یک سال (در کمتر از یک سال) به پیروزی می رسیدم.
گاندی


سگ سخن جو


گاندی
آدم بدی نبود.
فقط
فقر فلسفی داشت و نمی توانست درست بیندیشد.

گاندی و عریان فالچی
خیال می کنند که زنان بدون ضد دیالک تیکی شان
یعنی بدون نران
وجود دارند و می توانند وجود داشته باشند.

هر زنی
نیمه زن ـ نیمه مرد 

 است
و
هر مردی
نیمه مرد ـ نیمه زن.

هر زنی و هر نری
دارای نقاط قوت وضعف خویش است
و فرق ماهوی با جنس مخالف ندارد.
نقاط قوت و ضعف افراد
در روند کار تشکیل می یابند.
کار
سازنده و آفریننده آدمیان است.

انقلاب اجتماعی
یعنی تحول زیربنای اقتصادی جامعه
انقلاب اجتماعی
یعنی تعویض حاکمیت طبقاتی
انقلاب اجتماعی
تحولی جامعتی ـ طبقاتی است و نه جنسیتی
انقلاب نر و زن وجود ندارد.
نران
هیچ خصیصه کثیفی را که زنان نداشته باشند، ندارند.

در هر جامعه
تقسیم کار وجود دارد.
یکی در خانه جان می کند
دیگری در کارخانه

یکی در مهمانخانه جان می کند
دیگری در مرده شوی خانه

یکی در بیمارستان جان می کند
دیگری در تیمارستان

ولی همه برابرند.

کسی برتر و بدتر و بهتر از دیگری نیست.

بهتر هم همین است.
زنده باد برابری و خواهری ـ برادری همه انسان ها


۸۲۴۲

سنگ سخنگو

نه.
احمد مسعود
اعلام مقاومت در مقابل لات های طالبان کرده است.
طالبان
هم
برای خر کردنش
به او وعده حکومت می دهد
تا مقاومت و مبارزه نکند.

خمینی
هم
از این وعده ها
به حزب توده و غیره
داده
و
بعد آش و لاش و لاشه شان کرده است.

هر که ناموزد ز پیر روزگار
هیچ ناموزد ز هیچ آموزگار


۸۲۴۳

سنگ سخنگو

آمار رسمی مرگ ناشی از کرونا در ایران 709 تن طی 24 ساعت گذشته گزارش شده است.

 

۸۲۴۴

سنگ سخنگو

به سبزِ جاودانِ من
وطن! وطن!
نظر فکن به‌من که من
به هر کجا، غریب‌وار،
که زیرِ آسمانِ دیگری غنوده‌ام،
همیشه با تو بوده‌ام
همیشه با تو بوده‌ام
اگر که حال پرسی‌ام
تو نیک می شناسی‌ام.
من از درونِ قصّه‌ها و غصّه‌ها برآمدم:
حکایتِ هزار شاه با گدا
حدیثِ عشقِِ ناتمامِ آن شبان
به دخترِ سیاه‌چشمِ کدخدا،
ز پشتِ دودِ کشت‌هایِ سوخته
درونِ کومه ی سیاه
ز پیشِ شعله‌هایِ کور‌ه‌ها وکارگاه.
تنم ز رنج ، عطر و بو گرفته است
رخم به سیلیِ زمانه خو گرفته است
اگر چه در نگاهِ اعتنایِ کس نبوده‌ام
یکی ز چهره‌هایِ بی‌شمارِ توده‌ام
چه غمگنانه سالها
که بالها
زدم به روی بحرِ بی‌کناره‌ات
که در خروش آمدی
به جنب و جوش آمدی
به اوج رفت موج‌هایِ تو
که یاد باد اوج‌هایِ تو!
در آن میان که جز خطر نبود
مرا به تخته پاره‌ها نظر نبود.
نبودم از کسان که رنگ و آبِ دل ربودشان
به گودهایِ هول
بسی صدف گشوده‌ام
گهر ز کامِ مرگ در ربوده‌ام.
بدان امید تا که تو
دهان و دست را رها کنی
دری ز عشق بر بهشتِ این زمینِ دل فسرده وا کنی
به بند مانده‌ام
شکنجه دیده‌ام
سپیده، هر سپیده جان سپرده‌ام
هزار تهمت و دروغ و ناروا شنوده‌ام.
اگر تو پوششی پلید یافتی
ستایشِ من از پلید پیرهن نبود
نه جامه، جانِ پاکِ انقلاب را ستوده‌ام
کنون اگر ز خنجری میان کتف خسته‌ام
اگر که ایستاده‌ام
و یا ز پا فتاده‌ام،
برایِ تو، به راهِ تو شکسته‌ام
اگر میانِ سنگ‌های آسیا
چو دانه های سوده‌ام،
ولی هنوز گندمم
غذا و قوت مردمم
همانم آن یگانه‌ای که بوده‌ام.
سپاهِ عشق در پی است
شرار و شورِ کارساز با وی است
دریچه‌هایِ قلب باز کن
سرودِ شب شکافِ آن ز چار سویِ این جهان
کنون به گوش می رسد
من این سرودِ ناشنیده را
به خونِ خود سروده‌ام.
نبود و بودِ برزگر را چه باک
اگر بر آید از زمین
هر آنچ او به سالیان
فشانده یا نشانده است
وطن! وطن!
تو سبزِ جاودان بمان که من
پرنده‌ای مهاجرم که از فرازِ باغِ با صفایِ تو
به دور دستِ مِه گرفته پر گشوده‌ام.
کابل، بهمن ۱۳۶۲
سیاوش کسرایی

 سگ سخن جو



منظور سیاوش از وطن در این شعر چیست؟


چه غمگنانه سال‌ ها که بال‌ ها
زدم به روی بحر بی ‌کناره‌ ات
که در خروش آمدی
به جنب و جوش آمدی
به اوج رفت موج‌ های تو
که یاد باد اوج‌ های تو!


معنی تحت اللفظی این بند شعر:
سال ها ـ غمگنانه ـ بسان پرنده ای به روی دریای بیکرانه ات بال زدم، تا به خروش آمدی، به جنب و جوش آمدی و موج هایت به اوج رفت.
یاد باد از اوج های تو!

سرزمین که به خروش نمی آید.
عیب بزرگ شناخت هنری
همین جا آشکار می گردد.
این شعر سیاوش مملو از ایرادات ایده ئولوژیکی است.
این شعر سیاوش خطابه ای است در غربت، در غربتی سرشار از ذلت از همه رنگ، در غربتی سرشار از ذلت مادی و فکری

 مخاطب شاعر وطن است.

  اما چرا و به چه دلیل، وطن؟
۱
  شاید اولین دلیل این عنوان، این باشد که رشته پیوند شاعر با وطن به خنجر خونین زور، گسسته است.

۲
  شاید دلیل دوم این عنوان، تنهائی و بی کسی تراژیک شاعر باشد.
  شاعر خود را بسان یتیمی تنها و بی پناه و بی سرپناه احساس می کند.
روایت می کنند که سید علی که رهبری بازداشت، بازجوئی و اعدام سران حزب توده را شخصا به عهده داشته، به شاعرجماعت ارادتی خاص دارد و به خرافه ای عقیدتی ژرف:
ظاهرا بزعم او، هر حاکم اشغالگری که دست خویش به خون شاعری آغشته، آخر و عاقبت خوبی نداشته است.
ازاین رو، با تفرعنی ـ نه بی شباهت به تفرعن جانیان شاهنشاهی ـ به شاعر توده ها گفته می شود که «حزب توده دیگر رهبری ندارد و اکنون راه برای رهبریت شاعر هموار است و خونش را نمی ریزد تا برود و رهبر شود!»
احمق خیال می کند که رهبران الماسین توده ها فکر و ذکری جز منصب و مقام ندارند.

۳
علت دیگر عنوان این شعر، فروپاشی غیرمنتظره کعبه آمال شاعر توده ها ست که چشمه امید ستمکشان تمامت تاریخ بوده است.
• فروپاشی سوسیالیسم واقعا موجود با جشن پرتفرعن سرمایه در مقیاس جهانی همراه می شود.
از نظام سرمایه داری به مثابه پایان تاریخ سخن می رود.
از نظام رفاه و سعادت تمام ارضی و چالش بدون سلطه و سیطره وعده ها داده می شود و ضمنا فاتحه ای بلند بر رسالت طبقه کارگر، انقلاب پرولتری، سوسیالیسم و کمونیسم ورد زبان ها ست!
بدنه بی سر حزب توده یا در چنگ سرگیجه و سردرگمی، سرگردان جهان است و یا شیفته وار به دنبال منجی جدیدی در واشنگتن و لندن می گردد.
تلاش سیاوش برای بازتشکیل تشکیلات حزب، بی ثمر می ماند و اندوهی ژرف، تار و پود وجود شاعر امید را فرامی گیرد.
از این رو ست، که شاعر در نهایت بیکسی و تنهائی، وطن خویش را مورد خطاب قرار می دهد، وطنی که هرگز از آن او و همسانان کیمیای او نبوده است.

۴
این شعر اما در عین حال، دفاعیه ای است در دادگاهی مجازی و بی قاضی!
حریفی در فن پیج سیاوش شاید با همین برداشت از این شعر بود که نوشته بود:
این شعر نوعی «عذرخواهی شاعر است!»
اما بهتر است که همه این تصورات را در کوره تحلیل اوبژکتیو شعر به محک بزنیم.


۸۲۴۵

سنگ سخنگو


آره.
هر خرافه ای
حاوی ذراتی از حقیقت است.
و گرنه کسی قبولش نمی کند.

تبلیغ خرافه
اولا به معنی تأیید خرافه است.
ثانیا اگر کسی نقدی به خرافه دارد،
باید زیر خرافه ذکر کند.
ثالیا کسب و کار سارا
جز تبلیغ خرافه
چیز دیگری نبوده و نیست.

محتوای شناخت هر چیز کجا ست؟
در زاویه دید این و آن است
و یا در خود آن چیز است؟

حقیقت هر اندیشه
کجا ست؟

مثال:
خریت خر کجا ست؟

خریت خر
در خود خر است و یا در خرچران و خرسوار و خرفروش
و یا در زاویه دید خرچران و خر سوار و خرفروش؟


۸۲۴۶

سنگ سخنگو

جامعه در حقیقت ما هستیم.
نازنین


سگ سخن جو


نه.
جامعه
مثل عمارتی است.

عمارت چیست و از چی تشکیل یافته است؟

عمارت
در وهله اول
از زیربنا و یا شالوده و یا ملاطی از سنگ و صخره و آهن و سیمان و غیره تشکیل یافته است.

زیربنای مادی جامعه چیست؟

عمارت
ثانیا از روبنا تشکیل یافته است.
از دیوارها و سقف ها و درها و پنجره ها و پله ها و راهروها و غیره

روبنای جامعه چیست؟


۸۲۴۷

سنگ سخنگو

در افغانستان چه می گذرد؟

سگ سخن جو

 

 پس از شکست انقلاب دموکرایتک خلق افغانستان
زیر ضربات تروریستی ارتجاع فئودالی ـ فوندامننالیستی و امپریالیستی
افغانستان به مرکز فوندامنتالیسم اسلامی مبدل می شود.
فوندامنتالیسم اسلامی هار و خونخوار
حتی حامیان خود را به وحشت می اندازد.
امنیت در متروپل های امپریالیستی را مختل می شود.

به همین دلیل
افغانستان اشغال می شود و طالبان متواری.

چریک های فدایی فئودالی تحت عنوان طالبان (طلاب تسنن)
۲۰ سال آزگار
دست به ترور کورکورانه و بی رحمانه و خرابکارانه و خونین می زنند.
نتیجه نشست طالبان با امپریالیسم
در
قطر
این می شود که امپریالیسم افغانستان را به دست طالبان بسپارد
و
طالبان از گروه های فوندامنتالیستی ـ اسلامی از قبیل داعش و القاعده و بخور حلال و نخور حرام و غیره
حمایت نکند.
یعنی بر خلاف سالهای آخر قرن بیستم
پناهگاه باندهای تروریستی امثال بن لادن و غیره نباشد.

طالبان هم می پذیرد.
به همین دلیل افغانستان را دو دستی تسلیمش می کنند.
در عرض ۱۱ روز طالبان دوباره به قدرت می رسد.

درست به همان سان که خمینیسم به قدرت رسیده است.
امپریالیسم
ایران را هم قبلا دو دستی به خمینیسم تسلیم کرده است.
گوادالوپ این بار شده قطر.

سران چلقوذ طالبان
از ماه ها قبل
به ج. خ. چین و ایران و غیره سفر کرده اند تا خبر به قدرت رسیدن عنقریب خود را بدهند.

امپریالیسم
بعید است که از اوپوزیسیون ضد طالبان حمایت کند.
در افغانستان
رژیمی شبیه رژیم خمینی روی کار خواهد آمد.
 

۸۲۴۸

سنگ سخنگو

در افغانستان و ایران و حتی جهان انقلابی وجود ندارد. انقلابیون به دار کشیده شده اند.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر