۱۴۰۰ مرداد ۱۹, سه‌شنبه

کلنجار سنگ سخنگویی با سگ سخن جویی (۵۷۶)

 HannieSchaft3.jpg 

هانی شافت

آنتی فاشیست شهید هلند 

میم حجری

 

۸۰۳۶   

سنگ سخنگو

محکمه نوری برای فاطی تنبون نمیشه
از این مأموران جانی
دهها هزار نفر وجود دارند.

دیری است که جنگ ها
نه
جنگ های کلاسیک
بلکه جنگ های ناموزن (آ زیمتریک) اند.
امپریالیسم امریکا فقط در عراق ۴۰۰۰ مزدور تا دندان مسلح داشته است.
هر کشتی حامل کالا در دریاها
واحدی از این مزدوران دارد.
شرکت ها و کنسرن های جدیدی تشکیل دشه اند که
تخصص شان تربیت اینها ست.
بلاک واتر
فقط یکی از آنها ست.
حقوق هر کدام ازا ین مزدوران بی همه چیز بی وطن و مولتی ناسیونال (همه ملیتی)
روزانه ۱۰۰۰ دلار است.

خود جنقوری اسلامی هم
بلاک واتر خاص خود را دارد.

ضمنا محاکمه مأمور معذور
هنر نیست.
هنر چیست؟

۸۰۳۷   

سنگ سخنگو

هنگامی که توقعات زیادی شخص از خودش تحقق پیدا نمی کند و ارضاء نمی شود،
توقعات عصبی اش از دیگران افزایش می یابد.
به عبارت دیگر "انتظارات از خود" وقتی برآورده نشوند، تبدیل به "توقعات عصبی از دیگران" می شوند.
عصبیت و رشد آدمی - کارن هورنای - ترجمه محمد جعفر مصفا


سگ سخن جو

 

پسیکولوژی (روانشناسی) و هر علم منفرد دیگر
مجاز
به
صدور احکام عام و کلی نیستند.

صدور احکام عام و کلی
در انحصار خرد کل اندیش (فلسفه علمی ویا مراسکیستی ـ لنینیستی) است.
این حکم پسیکولوژیکی
فقط در موارد خاص معتبر است.
در روند همکاری دوو یا چند نفر معتبر است.
آنهم نه در همکاری به طور راسیونال سازمان یافته.

مثال:
دو گاو نر که مشغول شخم زمینند
اگر زمین سخت باشد و از عهده شخن زمین برنیایند
عصبی می شوند و به همدیگر شاخ می زنند

مثال دیگر که این حکم پسیکولوژیکی بی اعتبار است:
کسی که دهها کتاب برای ترجمه روی میز دارد
و
هر چه زور می زند
دو و یا سه صفحه بیشتر در روز نمی تواند ترجمه و منتشر کند
عصبی نمی شود و به کسی هم گیر نمی دهد.
چون
نه تنها
کسی در دیدرس ندارد
بلکه حتی خواننده ای برای ترجمه های خود ندارد.

۸۰۳۸   

سنگ سخنگو
هدف از درمان،
جبران کردن عشق از دست رفته نیست.
هدفِ درمان
کمک به بیمار برای تجربه احساساتی ست
که به خاطر محرومیت از عشق تجربه کرده است.
دیوید مالان


سگ سخن جو

 

کسی که این پرت و پلا را سرهم بندی کرده
نه
تنها درست و دقیق حرف زدن بلد نیست
بلکه
معنی مفاهیمی را که به کار برده نمی داند.
هدف از درمان کدام درد؟
معنی عشق چیست؟
منظور از عشق از دست رفته چیست؟
منظور از جبران عشق از دست رفته چیست؟
درد کذایی چه ربطی به عشق دارد؟
احساسات چیستند و منظور از تجربه احساسات چیست؟
منظور از تجربه احساسات ناشی از محرومیت از عشق چیست؟

۸۰۳۹   

سنگ سخنگو

خامی اگر مست به بیند تو را
دم مزن وسر پیاله بپوش

چون برسی پیش همه سوختگان،
باده چنان خور که برندت به دوش
ایرج


سگ سخن جو

 

اگر خامی تو را در حالت مستی ببیند،
سعی کن راز میخواری را از او پنهان بداری.
اما وقتی پیش پختگان رفتی
چنان و چندان بخور که توان رفتن به خانه نداشته باشی.

در این شعر
اعضای جامعه به دو طبقه سوبژکتیو
طبقه بندی می شود:
طبقه خام و طبقه پخته و حتی بدتر، طبقه سوخته.
ضمن تحقیر طبقه خام
طبقه سوخته تجلیل می شود.

معیار تمیز خام از سوخته
وقوف به اسرار باده و یا به قول حافظ میخانه است.

هم باده و هم اسرار از مفاهیم ارتجاعی خواجه اند.
دلیل ایدئالیزاسیون می در فلسفه ضدعقلی خواجه
بیهوشی ناشی از باده و خواب خرد اندیشنده است.

اسرار
حاکی از تئوری شناخت اگنوستیسیستی (مبتنی یر ندانمگرایی) ارتجاعی خواجه است.
اسرار فقط در انحصار عالم الغیب است که غیرقابل شناخت است.
اسرار را اگر خدا بخواهد و یا خوانین و سلاطین فئودالی (خدای واقعی) بخواهند در اخیتار محرم اسرار قرار می دهند و ضمنا زبانش را از حلقومش بیرون می کشند تا با کسی در میان نگذارد
و یا
بدتر
به قول سعدی
مغزش را از کار می اندزند که فرقی با خر نداشته باشد.

تئوری شناخت سعدی
در تحلیل نهایی
شبیه تئوری شناخت کانت است.
ظاهر چیزها از دید سعدی قابل شناخت است
ولی باطن و یا ذات و ماهیت چیزها غیر قابل شناخت است.

چه دانند مردم که در جامه کیست؟
نویسنده داند که در نامه چیست.


تئوری شناخت حافظ
اما
هم ظاهر و هم ذات اشیاء را غیرقابل شناخت می داند.
یعنی انسان از دید خواجه فرقی با جمادات ندارد.


۸۰۴۰   

سنگ سخنگو

چه فرق میکند که فراموش بکنید و یا نکنید. ببخشید و یا نبخشید؟


۸۰۴۱   

سنگ سخنگو

 سر پیاله،
شفافیت،
دردمندی،
راز بردوستان فاش کردن.
ضد تحجر و غیره است.
حریف


سگ سخن جو

 

چرا اینقدر درهم و برهم می نویسید؟
این نوعی خردستیزی است.
این سبب می شود که اندبشه غیر قابل خواندن و فهمیدن باشد
چه رسد به مورد تأمل قرار دادن آن.
استه تیک نگارش و خوانایی نوشته را نباید دستکم گرفت.

بحث
اولا
بر سر مفهوم فئودالی و برده داری «راز»
است.

باور به اسرارآمیزی واقعیت عینی
عملا
به معنی غیرقابل شناخت تصور کردن واقعیت عینی است.
به لحاظ جهان بینی
به معنی نمایندگی ایدئالیسم در عرصه شناخت است.

اصولا
همه چیز هستی
قابل شناخت است.
فقط باید عمل و علم وفن و فرهنگ و فکر و فهم توسعه یابد.

ثانیا در عالم مستی
چه اسراری می تواند با دوستان در میان نهاده شود؟
اخوان ثالث در ایام جوانی
میخانه ها را و مست ها را به طرز رئالیستی تصویر کرده است:

شب خسته بود از درنگ سیاهش
من سایه‌ام را به میخانه بردم
هی ریختم خورد،‌ هی ریخت خوردم
خود را به آن لحظهٔ عالی خوب و خالی سپردم
با هم شنیدیم و دیدیم
می‌خواره ها و سیه مست‌ها را
و جام‌هایی که می‌خورد بر هم
و شیشه‌هایی که پر بود و می‌ماند خالی
و چشم‌ها را و حیرانی دست‌ها را
دیدیم و با هم شنیدیم
آن مست شوریده سر را که آواز می‌خواند
و آن را که چون کودکان گریه می‌کرد
یا آنکه یک بیت مشهور و بد را
می‌خواند و هی باز می‌خواند
و آن یک که چون هق هق گریه قهقاه می‌زد
می‌گفت: ای دوست ما را مترسان ز دشمن
ترسی ندارد سری که بریده ست
آخر مگر نه، مگر نه
در کوچهٔ عاشقان گشته‌ام من؟
و آنگاه خاموش می‌ماند یا آه می‌زد
با جرعه و جام‌های پیاپی
من سایه‌ام را چو خود مست کردم
همراه آن لحظه‌های گریزان
از کوچه پس‌کوچه ها بازگشتم
با سایهٔ خسته و مستم، افتان و خیزان
مستیم، مستیم، مستیم
مستیم و دانیم هستیم

۸۰۴۲   

سنگ سخنگو

من در تولد خود نقشی نداشتم 
و در مرگ خود نیز نقشی ندارم
نقش من فقط در زندگی من است 
نازنین


سگ سخن جو

 

نقش نداشتن در تولد خود
از فروغ است.
این امری طبیعی است.
مولود از تشکیل خود نمی تواند خبر داشته باشد
مولد (مادر و پدر)
تصمیم می گیرند و تولید مثل میکنند.

تولید مثل امری طبیعی است.
نباتات و جانوران هم تولید مثل می کنند
و
فکر و ذکری جز تولید مثل ندارند.
بعضی ها با رسیدن به جامعه رفاه
تولید مثل را به ملل عققب مانده و بی نصیب از رفاه
محول میکنند.
قبلا
سکنه آفریقا و آسیا و امریکا و استرالیا را
اسیر می کردند و به تولید مثل و کار وا می داشتند.
اکنون
خود انها
التماس کنان
خود را در اختیار سکنه جوامع مرفه قرار می دهند تا هم برای شان تولید مثل کنند و هم تولید نعمت و هم خدمت.

زندگی و مرگ هر کس
بخشا جبری است و بخشا اختیاری.
یعنی بخشا دست خود او ست.

میزان عمر آدمی و کیفیت زندگی اش با توسعه جامعه افزایش چشمگیر یافته است.
یک زمان عمر ادم ها ۳۰ ـ ۴۰ سال بیشتر نبود و کیفیت زندگی شان تهوع آور بود.
چون نه مسواک داشتند و نه خمیر داند.
نه پزشک داشتند و نه دارو و بهداشت و بیمارستان
نه مدرسه داشتند و نه سواد
نه علم داشتند و نه فن و فرهنگ


۸۰۴۳   

سنگ سخنگو

حریف پلی بوی جمکران است و زنهای جمکران برای وصل به او از روی جنازه یکدیگر می گذرند.
او می توانست ده زنه باشد

۸۰۴۴   

سنگ سخنگو

ناظم حکمت

در سال ۱۹۰۲ به دنيا آمدم
هرگز به شهر زادگاهم بر نگشتم.

بازگشت را دوست ندارم.

در سه سالگی در حلب نوه‌ی پاشا بودم
در نوزده سالگی دانشجوی دانشگاه مسکو
در چهل و نه سالگی باز هم در مسکو مهمان “چکا”
و
از چهارده سالگی شاعری پيشه کرده‌ام

بعضی‌ها انواع گياهان را می‌شناسند
و
بعضی‌ها انواع ماهيان را

من انواع
جدايی‌ها را می شناسم.

بعضی‌ها نام ستارگان را از حفظ دارند
من نام حسرت‌ها را

هم در زندان‌ها خوابيده‌ام و هم در هتل‌های بزرگ
گرسنگی کشيده‌ام،
از جمله با اعتصاب غذا،
ولی شايد غذايی هم نباشد که
نچشيده باشم

در سی سالگی
خواستند به دارم بکشند
در چهل و هشت سالگی
خواستند مدال صلح به من بدهند
و دادند

در سی و شش سالگی
شش ماه را صرف عبور از چهار متر مربع بتونی کردم

در پنجاه سالگی
در ظرف هيجده ساعت از پراگ به هاوانا پرواز کردم

لنين را نديدم
هر چند که در سال ۱۹۲۴
در برابر تابوتش نگهبانی دادم

در سال ۱۹۶۱
بنای يادبودی که از او زيارت می‌کنم کتاب‌هايش است

کوشيدند مرا از حزبم جدا کنند
ولی
نشد.

در زير بت‌های سرنگون شده هم له نشدم

در سال ۱۹۵۱
با دوست جوانی در دريا به سوی مرگ تاختم

در سال ۱۹۵۲
هم با قلبی ترک خورده چهار ماه تمام به پشت خوابيدم و در انتظار مرگ
ماندم

درباره‌ی زنانی که دوستشان داشتم
ديوانه وار حسادت کردم
حتی به “چارلی”ذره‌ای حسد نبردم

به زنانی که دوستشان داشتم
وفادار نماندم
اما پشت سر دوستانم
کلمه‌ای حرف نزدم

می ‌خوردم اما معتاد نشدم

افتخار می‌کنم که نانم را با عرق جبين در آوردم

برای خاطر ديگران با خجالت دروغ گفتم
برای نيازردن ديگری دروغ گفتم
اما گاهی بی سبب دروغ گفتنم
سوار قطار و هواپيما و اتومبيل شدم
خيلی‌ها هستند که نمی‌توانند سوار شوند

به اپرا رفتم
بيشتر مردم نمی‌توانند بروند و حتی نامش را هم نشنيده‌اند

به آنجا‌ها که بيشتر مردم می‌روند من از سال ۲۱ به بعد نتوانستم بروم
به مسجد
به کليسا
به معبد
به کنيسه
و
نزد دعا نويس

اما گاهی فال قهوه برايم گرفتند

نوشته‌هايم به سی چهل زبان چاپ می‌شود

نوشته هایم
در ترکيه‌ی من
به زبان ترکی من
ممنوع است

هنوز سرطان نگرفته‌ام
حتما” هم لازم نيست که بگيرم

نخست وزير و فلان هم نخواهم شد
و نمی خواهم هم بشوم

به جنگ هم نرفته‌ام
در دل شب به پناهگاه‌ها هم ندويده‌ام
در زير حمله‌ی هواپيما‌ها هم در جاده‌ها دراز نکشيدم

اما نزديک شصت سالگی عاشق شدم

خلاصه‌ی کلام
دوستان
امروز در برلين حتی اگر از غصه دق کنم
می توانم بگويم که مثل يک انسان زندگی کرده ام

و
چقدر ديگر زنده خواهم ماند
و چه‌ها بر سرم خواهد آمد
کسی نمی‌داند.

پایان



۸۰۴۵   

سنگ سخنگو

دزدهای کوچک قربانیان فقرند و دزدی‌های بزرگ‌ ریشه‌های فقر ، عدالت حقیقی در حـذف ریشه‌ هـای فقر است نه به زنجیرکشیدن قربانیان فقر
داستایفسکی


سگ سخن جو

 

ایراد این ادعای به ظاهر درست کجا ست؟


۸۰۴۶   

سنگ سخنگو

حریف

۱
نمیدانم تاچه حد در عالم مستی بوده ای.


سگ سخن جو

 

ما
حتی لب به سیگار نزده ایم
چه رسد به بدمستی.

الکل و تریاک و هروئین و عیش و نوش و عیاشی و علافی و ریخت و پاش
کسب و کار اعضای طبقات حاکمه است و نه کسب و کار سپاه بی همه چیزان

۲
سر پیاله همان عالم مستی است که هرخامی لایق فهم آن نیست.


سگ سخن جو

 

این از دعاوی فئودال زادگان است که به نیهلیسم و آنارشیسم و فاشیسم رسیده اند.
به تحقیر توده و به افاده فروشی به زمین و زمان.
ما ترجیح می دهیم
خام باشیم و نه خودنما.

میخوارگی نشانه نادانی و نادان پروری است.
یکی از معایب بزرگ توده ای ها
عوضی گرفتن الکلیسم با بلشویسم بوده است.
پناه بردن به الکل و افیون و سکس و لاابالیگری
به دلیل بی خبری از خرد و اندیشه است
و
نه به دلیل علامگی و رازمندی و رازداری و شخصیت مندی . خردمندی

۳
ضد تحجر شکستن ساختارها وهنجارهائی است که در روز مرگی برما حکم میرانند.


سگ سخن جو

 

 برای مبارزه با تحجر
باید به روشنگری علمی و انقلابی روی اورد
و نه به الکل.
روزمرگی کسب و کار
از ما بهتران است.
ما حتی لحظه ای از عمرمان
روزمرگی را تجربه نکرده ایم
و
برای یک میلیون سال کار داریم.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر