۱۴۰۰ شهریور ۶, شنبه

کلنجار سنگ سخنگویی با سگ سخن جویی (۵۹۸)

        

هانی شافت

آنتی فاشیست شهید هلند  

میم حجری

۸۲۹۷

سنگ سخنگو

 
عرفان فرمی از خردستیزی است. 

درست بسان فوندامنتالیسم و فاشیسم است. 

مثال: 

مولوی پای خردگرایان را چوبین جا می زند و بی تمکین.

۸۲۹۸

سنگ سخنگو

اگر می‌خواهید تلخ‌ترین
فیلم تاریخ را بسازید
یک دوربین به دست بگیرید
و در کوچه و خیابان‌های شهر
راه بروید و هر چه می‌بینید
ضبط کنید
زیرا حقیقت است.

تلخ‌ترین فیلم تاریخ
یک مستند از زندگی‌ست،
تلخ‌ترین تابلوی نقاشی آینه
و تلخ‌ترین نگاه،
نگاه به خودمان است 
فدریکو فلینی


سگ سخن جو

 

فدریکو فلینی
نمی داند که حقیقت چیست.
آنچه که با دوربین و حواس بشری و حتی به مدد تجربه و احساس می توان دریافت
در بهترین حالت
جزئی از واقعیت عینی است.
این و یا آن جنبه واقعیت عینی است.
و ربطی به حقیقت ندارد.
هر خری حتی واقعیت عینی را ادراک می کند.
حقیقت
اما
در اعماق است و دست یابی بدان
کار هر خر دوربین دار و بی دوربین نیست.

۸۲۹۹

سنگ سخنگو

نه.
عرفان فرمی از خردستیزی است.
همه مذاهب
 بدون استثناء
عرفان خاص خود را دارند.
بدون عرفان اصلا نمی توان خرافات مذهبی را اثبات کرد

۸۳۰۰

سنگ سخنگو

امروز در قطار صبح ،مردی نیمه لخت در راهرو قطار راه می‌رفت و می‌خندید و گریه می کرد ، زن رو به رویی به من نگاهی کرد و سرش را تکان داد، من‌ فقط به زن نگاه کردم دلم میخواست بهش بگم‌ اون فقط نشون میده ،دلم میخواست بگم‌ همین الان دلم میخواد ژولیده و رها، وسط مزرعه خشک‌ برنج بدوم و فریاد بکشم و فریاد بکشم .
زرین


سگ سخن جو

 

اخوان ثالث شعر زیبایی تحت عنوان ناگه کدامین ستاره؟
در توصیف میخانه ها و بد مست ها دارد که وصف وضع حریف است:
دیدیم و با هم شنیدیم
آن مست شوریده سر را كه آواز می خواند
و آن را كه چون كودكان گریه می كرد
یا آنكه یك بیت مشهور و بد را
می خواند و هی باز می خواند
و آن یك كه چون هق هق گریه قهقاه می زد


تعریف امپریالیستی مفهوم شریف آزادی
همین است:
هر کس هر چه خواهد بگوید و بکند.
أینجا امریکا ست.
همه آزاد آزادند.
به شرط اینکه فرمانروایی سرمایه خلل بر ندارد.
زرین هم می تواند هر چه خواهد بگوید و هرچه خواهد بکند.
از این بابت هراسی نیست.

۸۳۰۱

سنگ سخنگو

آره.
به رسمیت شناسی دولت طالبان دررسانه های امپریالیستی
اندک اندک
تدارک دیده می شود.
البته
خیلی ظرافتمندانه که احدی ملتفت نمی شود.
زهر ایده ئولوژیکی چنان به کام خلایق ریخته می شود که حتی روح شان از نفوذ زهر در تار و پود وجود شان
با خبر نمی شود.
گاهی اشک تمساح برای سکنه افغانستان ریخته می شود که پس از ۲۰ سال صدور دموکراسی کذایی
عین ممالک افریقا
لقمه نانی حتی ندارند.
گاهی از خشکسالی برای حمایت سازمان های سازمان ملل از مردم افغانستان دلیل می اورند.
گاهی از ضرورت مذاکره با طالبان برای خروج صدها هزار نیروی محلی که با دول ناتو در افغانستان همکاری کرده اند و جان شان در خطر است
ولی فرصت
به غایت اندک است و ایزیز کی فعال.
گاهی همکاری و حمایت از طالبان را تقصیر ج. خ. چین و روسیه و غیره می دانند:
اگر امپریالیسم با طالبان همکاری نکند
اژدهای سرخ معادن نفتی و گازی و اوران و مگنت و فیروزه افغانستان را استخراج خواهد کرد و خواهد خورد.
گاهی دلیل می اورند که ج. خ. چین
پروژه راه ابریشم را وسعت خواهد بخشید که با پاکستان هم توسعه داده است.
اگر غرب حساب های بانکی طالبان را بسته نگهدارد
ج. خ. چین می تواند به طالبان وام دهد و دست امپریایلسم را از معادن افغانستان کوتاه سازد.

تهوع اور تر ریاکاری امپریایلسم در مورد افاغنه است:
درست در همان اثنا که برای افاغنه دل می سوزانند و جان سربازان یانکی و مانکی و بانکی را برای خروج آنان در خطر می بینند و قبل از موعد تخلیه را اتمام می بخشند
همان افاغنه را در مجارستان و لهستان و لتلند و غیره
یا اصلا به داخل مملکت راه نمی دهند و در منطقه ای خنثی و بی نام و نشان زندانی می کنند و یا اگر هم احیانا راه دادند
حق پناهندگی آنان را به رسمیت نمی شناسند و در قرنطینه و در واقع در زندان های کامیون واره نگه می دارند.

همه چیز تهوع انگیز است.

۸۳۰۲

سنگ سخنگو

نه.
مذهب چیست؟
ولتر روشنگر بورژوایی آغازین بوده است. 

آن زمان هنوز مارکسیسم تدوین نشده بود تا بفهمد که مذهب چیست

۸۳۰۳

سنگ سخنگو

حتی اسمی که در رسانه ها
برای طالبان گذاشته اند
مکارانه است:
گروه اسلامیستی رادیکال طالبان.

حتی مفهوم تروریسم را که قبلا علم کرده بودند
فراموش کرده اند
چه برسد به فوندامننتلیسم.

هی می پرسند
طالبان عوض شده و یا هنوز نه.
باید پول بدهیم تا عوض شود.
بیچاره اشرف غنی را
که به طور خیلی دموکراتیک انتخاب شده بود
به لجن می کشند
و
ادعا می کنند
که
با یک هلی کوپتر اسکناس فرار کرده است.
آدم یاد راهزن های قرون و سطی می افتد


۸۳۰۴

سنگ سخنگو

روی مسئله ورزش
باید کار کرد.

طبقه حاکمه امپریالیستی و فوندامنتالیستی
قهرمانان ملی را در نطفه از بین می برد.
چگونه؟

پول باران شان می کند
یعنی می خرد و فاسد می سازد.

در آمد سالانه نائومی اوزاکا
تنیس باز ژاپنی
۳۰ میلیون دلار در سال فقط از طریق آگهی های تبلیغاتی است.

در امد یک استاد دانشگاه در این طوایل طبقاتی از چه قرار است؟
اساتید گدایی میکنند.

به همین دلیل
دیگر در کشوری
غلامرضا تختی
وجود ندارد
علی دایی وجود دارد با آدی داسش و بابک زنجانش
و
مهدوی کیا وجود دارد با حسرمسرایش

خیلی از این ورزشکاران
تحت فشار کنسرن های پول باداورده پرداز
جنون می گیرند.
عملا بدبخت و بی همه چیز می شوند.
در آکادمی تنیس اسپانیا
طلاب
حق خواندن اخبار امپریالیستی را که تفاله ای بیش نیستند
حتی
ندارند.
ورزشکاران
تک بعدی بار می آیند و توان تمیز هر از بر را حتی ندارند.
تنها هنری که دارند
عیاشی و آبروریزی است.
اخیرا فوتبالیست معرفی به دلیل مصرف و توزیع فیلم های مربوط به سکس با بچه های شیرخواره و غیره
افشا شد.
مولتی میلیونر می کنند
و ضمنا مغززدایی و اخلاق زدایی می کنند
و
زباله می کنند.
تنیس باز نامبر وان سوئد
رسما روانی شد و بدبخت گشت.

۸۳۰۵

سنگ سخنگو

آبرو می رود
ای ابر خرد بار
ببار


با دین گفت:
نه فراموش می کنیم و نه می بخشیم
ایزیز کی باید به سزای اعمالش برسد.


سگ سخن جو

 

همه حرف های با دین
حتی آمارهایش
بدون استثناء
جعلی و دروغ و مضحک و مزخرف اند:
اولا
اجامر فاشیسم و فوندامنتالیسم
هراسی از مرگ ندارند.
اینها
مرگ را سرودی کرده اند
پر طبل تر ز رعد


ثانیا
اینها
اصلا زنده نیستند تا کسی بکشد شان.
اینها
مرده های متحرکند.
زباله های گریخته از قبور قرونند.

ثالثا
کسانی را که سودایی جز ترور هر چه بیشتر در سر ندارند
و
آماج های نرم برمی گزینند
مثلا 

بیمارستان ها را
قطارها را
تئاترها را
مسابقات دو جهانی را
اولمپیک را
تجمعات خلایق در مساجد و بازارها و میدان ها را
خانه های سالمندان و پیران جنگ های جهانی را

مورد حمله تروریستی قرار می دهند
چگونه می توان به سزای اعمال شان رساند؟

۸۳۰۶

سنگ سخنگو

کافکا و کودک و عروسک

روزی "فرانتس کافکا" نویسنده مشهور چک تبار، در حال قدم زدن در پارک، چشمش به دختر بچه‌ای افتاد که داشت گريه می کرد.
کافکا جلو می‌رود و علت گريه‌ی دخترک را جويا می شود.
دخترک همانطور که گريه می کرد پاسخ می‌دهد:
"عروسکم گم شده..."
کافکا با حالتی کلافه پاسخ می‌دهد : "امان از اين حواس پرت... گم نشده، رفته مسافرت!"
دخترک دست از گريه می‌کشد و بهت زده می‌پرسد: "از کجا می‌دونی ؟!"
کافکا هم می گويد:
"برات نامه نوشته و اون نامه پيش منه...!؟"
دخترک ذوق زده از او می پرسد که آيا آن نامه را همراه خودش دارد يا نه، کافکا می‌گويد: "نه ، توی خونه‌ست، فردا همین موقع همينجا باش تا برات بيارمش"
کافکا سريعاً به خانه‌اش بازمی‌گردد و مشغول نوشتنِ نامه می‌شود و چنان با دقت، که انگار در حال نوشتن کتابی مهم است...!
اين نامه‌ نويسی از زبان عروسک را به مدت "سه هفته" هر روز ادامه می‌دهد و دخترک در تمام اين مدت فکر می‌کرده آن نامه ها به راستی نوشته‌‌ی عروسکش هستند...!
در نهايت کافکا داستان نامه‌ها را با اين بهانه‌ی عروسک که « دارم عروسی می کنم » به پايان میرساند.
اين ماجرای نگارش كتاب *"کافکا و عروسک مسافر"* است.
اينکه مردی مانند فرانس کافکا سه هفته از روزهای سخت عمرش را در زمان بیماری، صرف شادکردن دل کودکی کند و نامه ها را به گفته‌ی نامزدش دورا) با دقتی حتی بيشتر از کتاب ها و داستان هايش بنويسد، واقعا تأثيرگذار است.
دخترک واقعا باورش شده بود، اما باورپذيری بزرگترين دروغ هم، بستگی به صداقتی دارد که با آن بيان میشود.
"امّا چرا عروسکم برای شما نامه نوشته؟!"
اين دوّمين سوال کليدی دخترک بود! و او (کافکا) خود را برای پاسخ دادن به آن آماده کرده بود. پس بی هيچ ترديدی گفت: "چون من نامه رسان عروسک ها هستم"
پایان



۸۳۰۷

سنگ سخنگو

خدایگان و بنده ؟
 

سگ سخن جو

 
بیچاره هگل
اگر بشنود
در گور جنون می گیرد و سرش را بر سنگ لحد می کوبد و ملحد می شود.

ترجمه عنوان این اثر هگل
ارباب و نوکر
است
⁠ 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر