۱۴۰۰ مرداد ۲۱, پنجشنبه

درنگی در شعری از ناصر فرداد تحت عنوان «در وصف سپاه پاسداران» (۴)

  ما در زبان فارسی چندین و چند لورکا می‌شناسیم

 
ناصر فرداد

در وصف سپاه پاسداران

تقدیم به همۀ قربانیان شکنجه و تجاوز سپاه 

تحلیلی 

از

 میم حجری 

 

۱

تقدیم به همۀ قربانیان شکنجه و تجاوز سپاه 

 

سؤال این بود

که

چرا شاعر

 شعرش را به همه قربانیان شکنجه و تجاوز تقدیم می کند؟

البته اگر واژه «همه»

تصادفی نباشد.

 

این سمتگیری شاعر

استثناء است و نه قاعده.

 برای اینکه

روانشناسی عمومی روشنفکران ایرانی

 ضعیف ستیزی

 است.

حمله این جماعت

بالاعم

نه

بر

ستمگر

بلکه بر ستمدیده است. 

مثال:

اگر کسی بر ضد طبقه حاکمه ای مبارزه کند و یا حتی تصادفا مورد سوء ظن قرار گیرد و تحت شکنجه و زجر و عذاب و آزار قرار گیرد و توبه کند،

عملا

منفور خلایق  

می شود

و

نه

طبقه حاکمه ای که توبه فرما و شکنجه گر است.


اما همین فرد اگر تحت شکنجه تصادفا بمیرد و یا توبه نکند و بمیرد،

به قهرمان بی همتای خلق کذایی مبدل می شود.

این بدان معنی است

که

جامعه گندیده

از

اعضای خود

مقاومت مطلق تا حد مرگ

می طلبد.

این انتظار ایراسیونال (ضد عقلی) و آ سوسیال (ضد اجتماعی)

هم

به معنی بی شرمی و بی چشم و رویی است

و

هم

به معنی نیهلیسم همگانی (مرگ پرستی برای همنوع) است.


همین هوشنگ ابتهاج (سایه) که در شعر «بیگانگی» اش

همین موضع ناصر فرداد را دارد و میان قربانیان شکنجه فرقی قائل نمی شود،

در مرثیه ای که در سوگ احسان طبری سروده است، 

ناخودآگاه 

آرزوی مرگ برای بهترین دوستش دارد:

کاشکی خود مرده بودی پیش ازین

تا نمی مردی چنین ای نازنین!


معنی تحت اللفظی:

ایکاش تحت شکنجه مرده بودی و توبه نمی کردی.

همین سایه

اما

از دست همین اجامر شکنجه گر

جایزه می گیرد.


ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر