۱۳۹۹ دی ۱۴, یکشنبه

درنگی در شعر فروغ تحت عنوان «چرا توقف کنم، چرا؟» (۱۱)

اشعار فروغ فرخزاد

 درنگی 

از

ربابه نون

۱

صدا، صدا، تنها صدا
صدای خواهش شفاف آب به جاری شدن
صدای ریزش نور ستاره بر جدار مادگی خاک
صدای انعقاد نطفهٔ معنی
و 

بسط ذهن مشترک عشق
صدا، صدا، صدا، تنها صداست که می‌ماند

 معنی تحت اللفظی:

تنها چیزی که ماندگار است، صدا ست.

مثلا

صدای خواهش شفاف آب به جاری شدن

صدای ریزش نور ستاره بر جدار مادگی خاک.

صدای انعقاد نطفه معنی 

صدای انبساط ذهن مشترک عشق

 

فروغ اکنون برای اثبات صحت و ضرورت حرکت و جنبش و پرهیز از توقف،

صدا

را

باقی می داند.

به

همان سان که قبلا پرواز را باقی دانسته است.

 

 درک و توضیح این مفاهیم هنری ـ طبیعی ـ علمی ـ تجربی فروغ آسان نیست.

ولی تلاش در این جهت بی ضرر و ضرور است:

 

https://soundsnap.ir/blog/wp-content/uploads/2019/11/1-1024x576.jpg

صدا، صوت و یا موج صوتی

از انواع انرژی است که از حرکت ذرات مادی  به‌ وجود می‌آید.

هر ذره با حرکت به ذره‌ای دیگر برخورد می کند،

ذرهٔ دیگر را به حرکت درمی‌آورَد

ذره ای که به ذره دیگر برخورد می کند و بدین طریق

به صورت صوت نشر می‌یابد. 

صدا یک نوع انرژی ارتعاشی‌ است که توسط گوش 

استنباط و ادراک می شود.

 ما

 معمولاً اصواتی را که در هوا حرکت می‌کنند

می‌شنویم، 

ولی صدا می‌تواند در گاز، مایع و حتی جامدات نیز حرکت کند.

 

 الف

صدای خواهش شفاف آب به جاری شدن

همان طور که پرنده مردنی بود و پرواز نامیرا،

خواهش شفاف آب به جاری شدن (پرهیز از توقف وتبدیل شدن به منجلاب تکثیر میکروب ها) فانی است

و

صدای آن خواهش شفاف آب، باقی است.

فروغ در این مفهوم هنری ـ پوئه تیکی ـ طبیعی،

صدای آب

را

به

مثابه خواهش شفاف آب به جاری شدن 

تصور می کند.

این بدان معنی است

که

فروغ

به

مدد تخیل حاصلخیز

به

آب

شخصیت و موجودیت و آدمیت می بخشد:

آب

لیاقت خواهش کسب می کند و خواهشض خود را در قالب صدا می ریزد.

صدایی که به واسطه ارگان شنوایی شنیده می شود و در ذهن آدمی و جانور ذخیره می شود.

این تصور و تخلیل فروغ

فوق العاده زیبا ست.

عظمت و اهمیت آثار هنری

همین جور جاها معلوم می شود.


هنر

آیینه روح آدمی

را

صیقل می زند و شفاف می سازد.

ارسطو

حکیم ماتریالیست بزرگ آنتیک

هنر را اسباب تطهیر روح آدمی می داند

و

شیللر

ادیب و فیلسوف روشنگری اروپا و آلمان

هنر

را

برای تربیت اعضای جامعه،

تجویز می کند.

هنر

بدین طریق

فونکسیون توحش ستیز و بربریت ستیز و متمدن سازی

کسب می کند.

 

مخالفت ارتجاع فاشیستی، فئودالیستی و فوندامنتالیستی با هنر

بی دلیل نیست.

هنر

مانعی

در راه ترویج توحش و بربریت است.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر