۱۳۹۹ مرداد ۱۹, یکشنبه

خود آموز خود اندیشی (۲۸۱)


شین میم شین

نه 
اندیشه مادرزاد وجود دارد
و
نه
اندیشیدن مادر زادی.

اندیشیدن
را
باید مثل هرعلم،
در روندی دشوار فراگرفت.

شیخ سعدی
(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و یا ۱۲۹۱)
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص ۲۶)
حکایت نهم

۱    

چو پرخاش بینند و بیداد از او

شبان نیست، گرگ است، فریاد از او

 

معنی تحت اللفظی:

اگر توده از پادشاه عتاب و ستم ببیند،

او دیگر نمی تواند شبان باشد

بلکه گرگ می گردد

و

داد از دست گرگ.

 

سعدی

در این بیت شعر،

 نسبیتی را وارد وحدت دوستانه و مبتنی بر مهر و محبت سلطان و عامی و یا شبان و گله می کند:

سلطان به شرطی شبان توده عوام (عامی) محسوب می شود

که دادگر و مهربان باشد:

پرخاش و بیداد شاهانه، همان و تنزل او به درجه گرگ، همان.

 

پرخاش و بیداد شاهانه، همان

و

تشکیل مجدد دیالک تیک سلطان و عامی، دیالک تیک گرگ و گله، همان.

 

سعدی

بدین طریق، خصلت عینی (اوبژکتیو ) دیالک تیک

را

از آن سلب می کند

و

 بدان خصلت ذهنی (سوبژکتیو) می بخشد.

 

رابطه توده و طبقه حاکمه

بسته به رفتار عالی ترین عضو و نماینده طبقه حاکمه

تعیین می شود

و

نه

بسته به ماهیت طبقاتی طبقه حاکمه و خوانین و سلاطین.

 

این بیت شعر سعدی،

به

معنی اعلام ورشکستگی تئوری «شبان ـ گرگ ـ گله»

 است.

 

اگر گرگ و شبان به یکدیگر استحاله یابند، آنگاه باید نه از تثلیث «شبان ـ گرگ ـ گله»، بلکه از دیالک تیک گرگ و گله سخن گفت.

 

پس

سعدی

چاره ای جز این نخواهد داشت که تئوری اش را مورد تجدید نظر قرار دهد

و

از

 دیالک تیک گرگ و گله (خوانین و سلاطین و رعایا)

سخن گوید

و

به

 موضع تحلیل علمی از جامعه طبقاتی

نزدیک شود.

 

دیالک تیک گرگ و گله

انعکاس درست تری از جامعه طبقاتی است.

 

در جامعه طبقاتی،

 طبقه حاکمه،

به

برکت مالکیت خصوصی بر وسایل تولید،

توده مولد را تحت استثمار و ستم قرار می دهد

و

بدتر از هر گرگی با آنها

رفتار می کند:

گرگ طبیعی فقط جسم گوسفندان را می درد،

در حالی که گرگ جامعه طبقاتی

جسم و جان و روح و روان توده مولد

را

مورد چپاول و غارت قرار می دهد.

 

این پدیده را نه فقط در فلسفه سعدی و به ویژه حافظ،

بلکه همچنین در فلسفه ها و جهان بینی های بورژوازی واپسین در عصر امپریالیسم می توان به وضوح تمام دید:

 

اشاعه بی بند و بار خردستیزی (ایراسیونالیسم) و ندانمگرائی از سوی سعدی و به ویژه حافظ،

اکنون در اواخر دهه دوم قرن بیست و یکم،

 به

 یکی از اهرم های ایدئولوژیکی تعیین کننده امپریالیسم

 بدل شده است.

 

ماهیت فلسفه حافظ

را

اکنون

بهتر از هر زمان دیگر

 می توان درک کرد.

 

کاری که حافظ می کرد،

امروزه

 هالیوود و کنسرن های پرنو و پلی بوی و رسانه ها

در

 مقیاس جهانی

 انجام می دهند.

 

سعدی و حافظ و امثالهم در این چپاول معنوی توده ها

دستیار و مددکار گرگ جامعه طبقاتی اند

 و

به

نحوی از انحا

در

 مقوله «گرگ»

جا می گیرند.

 

ادامه دارد.

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر