۱۳۹۹ تیر ۱۶, دوشنبه

درنگی در شعر سیاوش کسرایی تحت عنوان «هدیه برای خاک» (۱۱)

هدیه برای خاک
  سیاوش کسرایی 

ویرایش و تحلیل
از
ربابه نون
 
۱
اینک
مايیم و ما و سرخ گل ما و چشم تر
با 
توده‌های پر
از 
بلبلان گمشده در پردۀ سحر.
 
این بند شعر سیاوش،
به لحاظ فرم فرمولبندی،
شاهکاری است.
 
خیلی دلنشین و شیوا ست.
 
در این بند شعر
هر آنچه که از تاراج اجامر در امان مانده
تبیین می یابند.
 
اختصار و ایجاز و انتزاع
یکی از مشخصات تبیینی مهم در شعر سیاوش است.
 
بهتر است مفاهیم این بند شعر
مورد تأمل قرار گیرند:
 
۲
اینک
مايیم و ما و سرخ گل ما و چشم تر
با 
توده‌های پر
از 
بلبلان گمشده در پردۀ سحر.
 
چرا سیاوش مفهوم «ما» را دو بار به کار می برد؟
مايیم و ما
 
 منظور سیاوش از «ما» اعضای حزب توده است.
 
اما
حکم (جمله) مايیم و ما
حاوی و حامل چه اندیشه ای است؟
 
برای درک و توضیح این جمله سیاوش،
باید به جمله معروف «یکی بود، یکی نبود. غیراز خدا هیچکس نبود.» اشاره کرد.
یکی بود = سران و سرداران و زنان و جوانان حزب توده بود.
یکی نبود = سران و سرداران و زنان و جوانان حزب توده که دیگر نیستند.
اکنون 
 ما مانده ایم و ما = غیر از ما، هیجکس دیگر نمانده است.
 سیاوش در این جمله
تنهایی را به شکل «ماهائی» بسط می دهد.
توده ای های جان به در برده از گزند جماران
به
مثابه «ما» باقی مانده اند.
به مثابه «ما» ی بی کس و بی یار و یاور . بی پناه و تنها.
به
مثابه «ما» ها
 
سیاوش
بدین طریق
از
نهایت تنهایی بقایای حزب توده
سخن می گوید.
 
به
قول فروغ فرخزاد،
«از نهایت تنهایی
می دانی؟»
 
۳
 
اینک
مايیم و ما و سرخ گل ما و چشم تر
با 
توده‌های پر
از 
بلبلان گمشده در پردۀ سحر.
 
منظور سیاوش از سرخ گل،
حزب توده
است
که
اندامی بی سر 
است.
 
غیر از ما و گل سرخ ما،
چشم تر ما
باقی مانده است.
 
سیاشو با این مفهوم،
از
اندوه عظیم توده ای ها پرده برمی دارد.
 
۴

اینک
مايیم و ما و سرخ گل ما و چشم تر
با 
توده‌های پر
از 
بلبلان گمشده در پردۀ سحر.
 
سیاوش برای تصور و تصویر بلایی که بر سر سران و سرداران و زنان و جوانان حزب توده  آورده اند،
آنها را به بلبلان گمشده در پرده سحر، تشبیه می کند،
که
چیزی جز توده های پر، از آنها باقی نمانده است.
 
سیاوش قبلا هم همین مفهوم را به طرز دیگر تبیین داشته است:
 
کشتند 
تا 
که
 آزادی،
یک نغمه هم ز ني لبک سرخ خود ننوازد.
 
اما چرا در پرده سحر؟
 
شاید
رد پایی از دهخدا و شعر سوزناکش در سوگ جهانگیر صور اسرافیل، تحت عنوان «مرغ سحر» ته نشین شده در خاطر سیاوش به این تشکیل این مفهوم منجر شده باشد.

شاید
هم
سنت تیر باران شهدا در سحرگاهان 
را
سیاوش در مفهوم «بلبلان گمشده در پرده سحر» تجرید کرده باشد.

در مفهوم باقی ماندن «توده های پر» از بلبلان،
پر کندن از پرندگان و کباب شان توسط اجامر جماران
تجرید می یابد.
 
 ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر