۱۳۹۸ مرداد ۷, دوشنبه

سیری در شعری از امیر هوشنگ ابتهاج تحت عنوان «حصار» (۵)



تحلیلی
از
میم حجری
 
۱
دیوانه 
چون طغیان کند
 زنجیر و زندان بشکند.

از
 زلف لیلی 
حلقه ای
 در
 گردن مجنون
 کنید.
 
معنی تحت اللفظی:
اگر دیوانه ای طغیان کند،
زنجیر پاره می شود و زندان تخریب.
 
از
زلف لیلی بندی به گردن مجنون بیندازید.
 
سایه
در
این بیت شعر،
از
خطه خاص وارد عالم عام می شود.
 
از
دادن فرمان و فتوا به بیرون کشیدن یوسف از چاه و گذاشتن آیینه ای از چشم «ما» در مقابل یوسف،
به
توضیح طغیان مجانین 
می گذرد
تا
فرمان و فتوای دیگر خود
را
صادر کند:
انداختن بندی از زلف لیلی در گردن مجنون.
 
محتوای معنوی این بیت غزل سایه،
مهار طغیان توده ها ست.
 
مهار جنون مجانین به مدد بند و کمندی از زلف لیلی 
است.
 
در
همین ایام 
سیاوش کسرایی
همسنگر سایه
از
استحاله خون به جنون
در
شعر «ژاله خون شد»
سخن خواهد راند.
 
۲
دیدم
 به
 خواب نیمه شب 
خورشید و مه
 را
 لب به لب
تعبیر این خواب عجب،
 ای صبح خیزان،
 چون کنید؟
 
معنی تحت اللفظی:
نیمه شب
در
خواب
دیدم
که
ماه و خورشید لب بر لب هم نهاده اند.
سحرخیزان 
چه
تعبیری از این خواب دارند؟
 
لب بر لب بودن ماه و خورشید،
فقط
می تواند 
به
معنی وحدت شب و روز
باشد.
 
فرمان و فتوای قبلی سایه
 
تا بردمد خورشیدن نو
شب
را
ز خود بیرون کنید
 
اکنون
بی معنی و بی هوده
می نماید
(نمودار می گردد.)
 
چون
شب و روز 
بی اعتنا به «ما» 
همدم و همره و همبستر شده اند
و
 به
وحدت رسیده اند.

ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر