۱۳۹۸ مرداد ۷, دوشنبه

صمد بهرنگی از دید احسان طبری (۳۹)

 
قهرمانِ منفرد یا مجاهدِ خلق؟
احسان طبری

ویرایش و تحلیل
از
یدالله سلطان پور

آقای هزارخانی با تعبیر نادرست از قصه بهرنگی،
می‌خواهد نشان دهد
که
گویا
ارادۀ فردی
کلید همه قفل ها
ست.

مثلاً
بهرنگی
جایی در قصه مورد بحث،
از
گفتگوی ماهی با ماه
سخن می گوید.
ماه می‌گوید که انسان‌ها قصد دارند بر روی او بنشینند.
ماهی
با 
تحیّر،
در
این نکته
شک می کند.
ماه در پاسخ او می‌گوید:
"آدم‌ها هر کار که دلشان بخواهد..."،

ولی
ماه فرصت نمی کند
لفظِ "می‌کنند" را بر زبان جاری سازد،
زیرا ابرِ سیاهی چهره اش را می پوشاند.

برای هزارخانی
این اپیزود،
پایه یک تعمیم فلسفی بزرگ قرار می گیرد.

طبری
و
بخش اعظم رهبری حزب توده،
طبقات اجتماعی واپسین
را
مثلا
بورژوازی واپسین
را
فاشیسم 
را
و
فلاسفه فاشیسم
را
نمی شناسند.


تنها شخصیت توده ای
که
در
آثارش
به
فاشیسم
اشاره می کند،
جوانشیر
است.

شناخت و انتقاد جوانشیر
هم
از
فاشیسم
سطحی و ساده لوحانه و مثله و مخدوش
است.

اگر
خاندان پهلوی و هواداران آن
تمایلات فاشیستی
نمی داشتند،
جوانشیر
فاشیسم
را
به
کلی
فراموش می کرد.

یکی
از
دلایل معرفتی حمایت خرکی حزب توده
از
فاشیسم (پان اسلامیسم) و فوندامنتالیسم و مجاهدیسم و فدائیسم
همین
بوده
است.

دلیل اصلی هر دو غفلت و خریت،
بیگانگی
با
مفاهیم
بوده است.

مفاهیم
شناسه ها و شناسنامه های طبقاتی معتبر قابل اعتمادی
اند.

۱
 
آقای هزارخانی با تعبیر نادرست از قصه بهرنگی،
می‌خواهد نشان دهد
که
گویا
ارادۀ فردی
کلید همه قفل ها
ست.

اراده
یکی
از
مفاهیم مرکزی
فلاسفه بورژوایی واپسین
مثلا
شوپنهاور
(معلم نیچه)
و
نیچه
و
فاشیسم
است.


اجامر فاشیسم
مفهوم تئولوژیکی «اراده الهی» (مشیت الهی)
را
با
مفهوم فلسفی ـ فاشیستی «اراده به قدرت»
جایگزین می سازند
که
عنوان یکی از آثار نیچه
است.


عنوان ارگان مرکزی سازمان جوانان فاشیسم آلمان
«اراده و قدرت»
بوده است.


سؤال
این
است
که
دلایل مادی و فکری سانترالیزاسیون اراده در تئولوژی و فاشیسم
چیست؟

چرا
تئولوژی
اراده الهی
(مشیت الهی)
را
و
فاشیسم
اراده به قدرت
را
سانترالیزه می کند؟

طبری
این
سؤال اساسی و رهنما
را
طرح نمی کند،
نمی تواند هم طرح کند.

چون
به
مفاهیم فقهی و فاشیستی مبتنی بر اراده
واقف نیست
و
یا
به
طور سطحی
واقف است.

ضمنا
با
تفکر مفهومی
میانه ای ندارد.

۲
آقای هزارخانی با تعبیر نادرست از قصه بهرنگی،
می‌خواهد نشان دهد
که
گویا
ارادۀ فردی
کلید همه قفل ها
ست.

استنباط طبری از تحلیل هزارخانی
درست
است 
ولی
 دقیق
نیست.

تئولوژی و فاشیسم و فوندامنتالیسم
ارده فردی
بالاعم
را
کلید همه قفل ها
قلمداد نمی کنند.

یعنی
اراده گرای پیگیر
نیستند.

به
همان سان
که
عمل گرای پیگیر
نیستند.

تئولوژی و فاشیسم و فوندامنتالیسم
نه
اراده فردی
بالاعم
را
بلکه
اراده «فرد» ی
(اراده یک فرد)
را

اراده نخبه ای
را

اراده اللهی
را
و
یا
اراده پیشوایی
را
سانترالیزه می کنند.
(مرکزیت می بخشند.)

چون
طبری
از
تئوری های فلاسفه بورژوایی واپسین و فاشیسم
خبر ندارد،
مثلا
از
تئوری نخبگان
بی خبر
است،
به
ماهیت فاشیستی فدائیان و مجاهدین و فوندامنتالیسم و دیمدام و لیملام
پی نمی برد.

حالا
اهمیت و ضرورت خارق العاده تفکر مفهومی
آشکار می گردد.

بیگانگی حزب توده با مفاهیم و تفکر مفهومی
برای
توده و حزب توده
بسیار گران تمام شده است.

۳
مثلاً
بهرنگی
جایی در قصه مورد بحث،
از
گفتگوی ماهی با ماه
سخن می گوید.
ماه می‌گوید که انسان‌ها قصد دارند بر روی او بنشینند.
ماهی
با 
تحیّر،
در
این نکته
شک می کند.
ماه در پاسخ او می‌گوید:
"آدم‌ها هر کار که دلشان بخواهد..."،

ولی
ماه فرصت نمی کند
لفظِ "می‌کنند" را بر زبان جاری سازد،
زیرا ابرِ سیاهی چهره اش را می پوشاند.

برای هزارخانی
این اپیزود،
پایه یک تعمیم فلسفی بزرگ قرار می گیرد.

وی می نویسد:
"تمام صحنۀ شب و گفتگوی ماهی سیاه کوچولو با ماه برای این است که یک بار دیگر این مطلب گفته شود که انسانها هر کاری که دلشان بخواهد می کنند و یک بار دیگر عاملِ اراده در پیروزی بر "محال" و "غیرممکن" برجسته شود.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر