۱۳۹۸ مرداد ۸, سه‌شنبه

سیری در طعنه ای از مؤسس روزنامه ملانصرالدین (۳)

 
حکایت «بره»
جلیل محمدقلی زاده
برگردان
 الف میم شیری 
 

 
  قربانعلی وقتی به خانه رسید، از شادی در پوست خود نمی گنجید.
  چون عیال دلیل شادمانی او را پرسید،
 جواب داد:
 «ببین عیال!
  امروز فهمیدم که خان بزرگ خیلی به من لطف دارد.»

  عیال
 ـ شگفت زده ـ 
پرسید:
 «چطور فهمیدی؟»

 قربانعلی فخرفروشانه جواب داد:
  «خان بزرگ از درشکه خود در راه، سرش را بیرون آورد» 
و
 به 
من
 گفت:
 «پیر خر، برو کنار!»

پایان
 
۱
همانطور که در بخش قبلی تحلیل ذکرش گذشت،
جلیل و چخوف
برخورد یکسانی
به
اقطاب دیالک تیک طبقه حاکمه و توده
(ارباب و رعیت و کلفت)
دارند.
 
هم 
جلیل محمدقلی زاده
و
هم
آنتون چخوف
به
تحقیر توده (رعیت و کلفت)
می پردازند.
 
یعنی 
طبقه حاکمه
(ارباب)
را
در
بهترین حالت
به
حال خود
رها می کنند.
 
در
بدترین حالت
به
آب زمزم
می شویند.
 
سؤال
این بود که چرا و به چه دلیل؟
 
۲
بره و بی عرضه
(رعیت و کلفت)
 
قبل از پیدا کردن جواب به این سؤال،
باید
به
تفاوت مهم بره با بی عرضه
اشاره کرد:
 
جلیل 
رعیت
را
به
 بره
تشبیه 
و 
تحقیر 
می کند.
 
بره
بی اعتنا به ارزیابی آدم ها
طبیعتا
چنین
است
که
است.
 
یعنی
در
چیستایی خود
(بره وارگی، برگیت خود)
مقصر نیست.
 
حد 
همین است، چیستایی او را.
 
حیوان
است
و
از
حیوان
نمی توان انتظار دیگری داشت.
 
جلیل
قربانعلی
(رعیت)
را
انیمالیزه  
(حیوان واره)
می کند.

یعنی
ناتورالیزه
(موجود طبیعی واره)
می کند.

۳
بره و بی عرضه
(رعیت و کلفت)

انیمالیزاسیون و ناتورالیزاسیون
کسب و کار شعرا و عرفا و علما و حکما و فقهای فئودالی 
بوده است.

در
ایده ئولوژی فئودالی
نباتات و جانوران (از حشره تا حیوان)
با
معاییر فئودالی
طبقه بندی می شوند:
 مثلا به بره و گرگ
 
می توان گفت
که
جلیل
دیالک تیک طبقه حاکمه و توده
(ارباب فئودال و رعیت)
 را
به
شکل دیالک تیک گرگ و بره بسط داده است.

یعنی
ضمن تحقیر سوبژکتیو و صریح رعیت
ارباب فئودال و فئودالیسم
را
به
مثابه ضد دیالک تیکی بره،
یعنی
به 
مثابه گرگ
به
طرز اوبژکتیو
 (به طور عینی، بی آنکه صراحت به خرج دهد، به طور مسکوت)
به
چالش کشیده است.

۴
بره و بی عرضه
(رعیت و کلفت)
 
بره
علاوه بر این،
طبیعتا
ترحم انگیز
است
و
حمایت از آن
امری ناتورالیستی 
(امری مبتنی بر طبیعت پرستی)
است.
 
چخوف
اما
کلفت
را
یعنی
ضد دیالک تیکی طبقه حاکمه
را
ضد دیالک تیکی اشرافیت فئودال و روحانی و بورژوازی
را
یعنی
نیمه رعایا ـ نیمه پرولتاریا
را
بی عرضه
می نامد
و
تحقیر می کند.
 
البته
چخوف
هم
به
مثابه راوی ماجرا 
یعنی
به
مثابه ارباب کلفت 
بسان جلیل
نسبت به کلفت (نیمه رعیت ـ نیمه پرولتر)
ترحم
از
خود
نشان می دهد.

در 
نتیجه
صناری چند
حتی
بر 
دستمزد او
مزید می کند.

چخوف
هم
در
تحلیل نهایی
طبقه حاکمه
را
اشرافیت فئودال و روحانی و بورژوازی
را
به
مثابه طبقه اجتماعی خودپرست بی رحم و بهره کش
(البته از قول کلفت: «بقیه همین چندرغاز را حتی نمی دهند»)
مورد انتقاد اوبژکتیو (عینی، بی آنکه صراحت به خرج دهد، به طور مسکوت)
قرار می دهد.


اما
لبه تیز انتقاد جلیل و چخوف
بر 
سینه توده
بر
سینه رعیت و کلفت
نشانه رفته است.

سؤال
این بود و است
که
چرا و به چه دلیل؟

سؤال
این بود و است
که
چرا و به چه دلیل
جلیل و چخوف
طبقه حاکمه
را
و فرماسیون اقتصادی حاکم
را
آماج انتقاد صریح و سوبژکتیو خود
قرار نمی دهند؟
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر