۱۳۹۸ تیر ۲۷, پنجشنبه

زندگانی سیبی است. گاز باید زد با پوست.

 
حجم سبز
سهراب سپهری
 
 آسمان،
 آبی تر 
 
آب،
 آبی تر. 
 
من 
در ایوانم، 
رعنا 
سر حوض. 
 
رخت می شوید 
رعنا. 
 
برگ ها می ریزد. 
 
مادرم
ـ  صبحی ـ
می گفت: 
«موسم دلگیری است.»
 
من به او گفتم: 
«زندگانی سیبی است.
گاز باید زد با پوست.»
 
زن همسایه 
در 
پنجره اش، 
تور می بافد، می خواند. 
 
من
 ودا می خوانم، 
گاهی 
نیز 
طرح می ریزم سنگی، مرغی، ابری.
 
آفتابی یکدست. 
 
سارها
 آمده اند. 
 
تازه 
لادن ها 
پیدا شده اند. 
 
من
 اناری
 را
 می کنم دانه.
 
به
 دل می گویم:
«خوب بود
 این مردم، دانه های دل شان پیدا بود.»
 
می پرد در چشمم آب انار.
اشک می ریزم . 
 
مادرم می خندد. 
رعنا هم. 
 
پایان
ویرایش
از
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر