۱۳۹۸ تیر ۲۹, شنبه

صمد بهرنگی از دید احسان طبری (۳۰)


قهرمانِ منفرد یا مجاهدِ خلق؟
احسان طبری
ویرایش و تحلیل
از
یدالله سلطان پور
 
 
آقای هزارخانی
به
پرورش اندیشه نادرست دوم
می‌پردازد
حاکی از آن
که
گویا
عمل انقلابی می تواند بدون خودآگاهیِ انقلابی و از زمینۀ خالی
شروع شود
و
گویا
خودِ این عمل
است
که
سرانجام بدان،
شکل لازم
را
عطا می‌کند. 

راستی
دلیل این شتابزدگی خارق العاده اجامر فئودالی ـ فاشیستی چیست؟

۱
عمل انقلابی می تواند بدون خودآگاهیِ انقلابی و از زمینۀ خالی
شروع شود
و
گویا
خودِ این عمل
است
که
سرانجام بدان،
شکل لازم
را
عطا می‌کند. 

بدون درک محتوای انقلاب سفید
نه
پدیده فدائیسم - مجاهدیسم و امثالهم
قابل درک و توضیح
است
و
نه
پدیده فاشیسم (پان اسلامیسم) و فوندامنتالیسم (خمینیسم)

انقلاب بورژوایی و ضد فئودالی سفید
با
حمایت عظیم توده های دهقانی، پیشه وری و کارگری 
روبرو می شود
و
زیر پای اشرافیت فئودال و روحانی و بورژوازی سنتی ـ بازاری
را
خالی می کند.

ارتجاع  فئودالی و روحانی و بورژوازی سنتی ـ بازاری
به
لحاظ طبقاتی ـ تاریخی
فاقد دورنمای آتی
است.

به
همین دلیل
به
ماضی
به
ریشه ها 
به
بنیادها
به
فوندامنت ها
به
صدر اسلام
پناه می برد.

ارتجاع  فئودالی و روحانی و بورژوازی سنتی ـ بازاری
گذشته بر باد رفته
را
ایدئالیزه می کند
مورد تجلیل اغراق آمیز قرار می دهد
به
عرش اعلی می برد 
و
در
یادها زنده می کند.

برای برگشت به ماضی ۱۳۰۰ سال قبل
شور  وشوق و شعر و شعار
کافی
است
و
به
شعور
کمترین نیازی نیست.

فوندامنتالیسم 
و
 فاشیسم
 (پان اسلامیسم و مجاهدیسم و فدائیسم اسلامی و خلقی)
مبتنی بر خریت و خردستیزی
اند.

تئولوژی
(قرآن، فقه، شریعت)
به
طرز بی شرمانه ای
ایدئالیزه می شود
و
فلسفه علمی
(مارکسیسم ـ لنینیسم)
تحقیر و تخطئه می شود.

از 
درهم آمیزی خریت و خردستیزی،
جنون
می زاید
و
جنون
به
موتور ضدانقلاب (ارتجاع سرخ و سیاه)
مبدل می شود.

وقت
برای ارتجاع
تنگ
است
و
نبرد
نبرد حیات و ممات
است.

هزارخانی
همین روانشناسی طبقاتی ارتجاع سرخ و سیاه
را
تئوریزه می کند.

به
تئوری انقلابی
کسی نیاز پیدا می کند 
که
 انقلابی باشد و نه مرتجع.

برای برگشت به ماضی ۱۳۰۰ سال قبل و یا ۴۰ سال قبل
تئولوژی و اوتوپی
کافی
است
و
به
تئوری انقلابی
کمترین نیازی نیست.

حق با هزارخانی
است:
آماج ارتجاع سرخ و سیاه
غلبه بر انقلاب 
بوده است
و
غلبه بر انقلاب
به
طور خود به خودی
به
معنی
برگشت به ماضی.

فقط
نمی دانستند
که
جلاد هر انقلابی،
به
حکم الهه سرسخت و سختگیر تاریخ
مجری وصایای انقلاب مغلوب
خواهد بود.

چنین هم شده است:
برگشت به ماضی 
محال
بوده است.

به
همین دلیل
اشرافیت فئودالی ـ روحانی و بورژوازی سنتی ـ بازاری
بورژوا
شده اند.

اکنون
جهنم جماران
کاپیتالیستی تر
از
زمان شاه
است.

۲
به تعبیرهزارخانی،
ماهی سیاه کوچولو
به سوی زندگی دیگری می‌رود
که
خودش
از
چند و چون اش
خبر ندارد،
ولی می داند
که
در
طی راه
به تدریج
برایش روشن می شود.

طبری
به
محتوای این سخن هزارخانی (بهرنگی و شرکاء)
نمی اندیشد
و
برای این نظر
دلیل نمی جوید.

ماهی سیاه کوچولو
تا
مغز استخوانش
آنارشیست
است.

ماهی سیاه کوچولو
جز 
ترور
جز
 تخریب
جز 
هرج و مرج
هدف و آماجی
ندارد.

مؤلفین انقلاب سفید
مفاهیم سوسیولوژیکی علمی ارزشمندی
به
میراث نهاده اند
و
خرابکار
یکی
 از
 این مفاهیم
است.

ماهی سیاه کوچولو
حتی
مخالف اندیشیدن به طور کلی
است.

سود و سودای اصلی ماهی سیاه کوچولو
افتادن به «راه»
است.

منظور ماهی سیاه کوچولو
از
«افتادن به راه» 
ترور و تخریب و تخطئه و هرج و مرج
است.

۳
به تعبیرهزارخانی،
ماهی سیاه کوچولو
به سوی زندگی دیگری می‌رود
که
خودش
از
چند و چون اش
خبر ندارد،
ولی می داند
که
در
طی راه
به تدریج
برایش روشن می شود.
 
هزارخانی
یا
نمی داند
و
یا
می داند و دروغ می گوید:
ماهی سیاه کوچولو
نه
به
سوی زندگی واقعا دیگری،
بلکه
به
سوی مرگ
 می رود.

نیهلیسم
ذاتی فاشیسم و فوندامنتالیسم و آنارشیسم و آوانتوریسم
است.

پیش شرط رفتن به سوی زندگی دیگر،
طرح ریزی پیشاپیش زندگی دیگر
است.

یعنی
تعیین پیشاپیش هدف و آماج
است.

شعار تنها ره رهایی ـ ترور مسلحانه
از
فقدان آماج
حکایت دارد
و
نه
از
زندگی دیگر
چه
رسد به زندگی بهتر.

ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر