۱۳۹۸ مرداد ۹, چهارشنبه

سیری در طعنه ای از مؤسس روزنامه ملانصرالدین (۴)

 
حکایت «بره»
جلیل محمدقلی زاده
برگردان
 الف میم شیری 
 

 
  قربانعلی وقتی به خانه رسید، از شادی در پوست خود نمی گنجید.
  چون عیال دلیل شادمانی او را پرسید،
 جواب داد:
 «ببین عیال!
  امروز فهمیدم که خان بزرگ خیلی به من لطف دارد.»

  عیال
 ـ شگفت زده ـ 
پرسید:
 «چطور فهمیدی؟»

 قربانعلی فخرفروشانه جواب داد:
  «خان بزرگ از درشکه خود در راه، سرش را بیرون آورد» 
و
 به 
من
 گفت:
 «پیر خر، برو کنار!»

پایان
 
برخورد
به
اقطاب دیالک تیک طبقه حاکمه و توده
(ارباب و برده، رعیت و کارگر)
باید
مورد بحث همه جانبه 
قرار گیرد.
 
این 
مسئله
از
ارج و ارزش اسلوبی و نظری (متدیکی و تئوریکی) چشمگیری برخوردار است.
 
برای اینکه
هم
از
سنگر طبقه حاکمه 
می توان
توده
(برده رعیت و کارگر)
را
تحقیر کرد
و
هم
از
سنگر توده.
 
یعنی
برخورد به ظاهر یکسانی به اقطاب دیالک تیک طبقه حاکمه و توده
می تواند
دو محتوای طبقاتی مختلف، متفاوت و متضاد
داشته باشد.
 
تمیز محتوای این برخورد واحد
از
اهمیت وافر 
برخوردار است.
 
 ۱
 قربانعلی وقتی به خانه رسید، از شادی در پوست خود نمی گنجید.
  چون عیال دلیل شادمانی او را پرسید،
 جواب داد:
 «ببین عیال!
  امروز فهمیدم که خان بزرگ خیلی به من لطف دارد.»

  عیال
 ـ شگفت زده ـ 
پرسید:
 «چطور فهمیدی؟»

 قربانعلی فخرفروشانه جواب داد:
  «خان بزرگ از درشکه خود در راه، سرش را بیرون آورد» 
و
 به 
من
 گفت:
 «پیر خر، برو کنار!»
 
  شادمانی رعیت
 از  
مورد خطاب تحقیرآمیز قرار گرفتن توسط ارباب،
از
موقعیت اجتماعی رعایا
پرده برمی دارد.
 
رعایا
به
تجربه
دریافته اند
که
اعضای طبقه حاکمه
همان رفتار را با آنها دارند
که
با
هوا
دارند.
 
احدی یافت نمی شود
که
هوا
را
 استنباط و ادراک کند
و
به
رسمیت شناسد.
 
اگرچه
هوا
برای حیات و ادامه حیات هر موجود زنده
صرفنظرناپذیر
است.
 
شادمانی قربانعلی از سخن تحقیرآمیز خان بزرگ
به
همین دلیل
است.
 
این جور جاها ست
که
می توان
به
عمق ذلت توده و نابرابری اجتماعی حاکم
پی برد.
 
سهراب سپهری
در
تحلیل نهایی
همین روانشناسی رعایا
را
خواه و ناخواه و آگاه و ناخودآگاه
تبیین می دارد:
 
من
 به
 سیبی 
خشنودم
و
 به
 بوییدن یک بوته بابونه.

من
 به
 یک آینه، 
یک بستگی پاک
 قناعت دارم. 
 
این اما به چه معنی است؟
 
۲
  «خان بزرگ از درشکه خود در راه، سرش را بیرون آورد» 
و
 به 
من
 گفت:
 «پیر خر، برو کنار!»
 
این
بدان معنی است
که
رعیت
از سر تا پا
آدم
است
و
نه
بره.
 
رعیت
که
سهل
 است،
حتی
بره
بره
نیست.
 
قربانعلی
فردی خودآگاه و طبقه حاکمه آگاه و جامعه آگاه
است.
 
ولی
به
سیبی 
خشنود است.

به
«پیر خر، برو کنار»ی
خشنود است.
 
حتی
خشنودتر از خشنود است.
 
سؤال
این است
که
چرا
قربانعلی
حشنودی و شادمانی اش
را
با
همسرش
در
میان می نهد؟
 
۳
  «خان بزرگ از درشکه خود در راه، سرش را بیرون آورد» 
و
 به 
من
 گفت:
 «پیر خر، برو کنار!»
 
 این
پدیده
حاکی از آن است
که
توده
از
خویشتن خویش
(رعیت از همسر خویش، فرزندان خویش)
حتی
شرمنده است.
 
توده
(قربانعلی)
نه
تنها 
می خواهد 
به 
خویشتن خویش
بلکه
ضمنا
به
همسانان خویش
(همسر و فرزندان و قوم و خویش خویش)
اثبات کند 
که
 آدم است 
و
نه
زباله.
 
یکی
از 
دلایل این تلاش مستمر توده (قربانعلی) در جهت اثبات آدمیت خود به خویشتن
 تحقیر آشکار و نهان توده
توسط توده
است.
 
خودبیزاری توده
است.
 
این 
بدان معنی است
که
توده
در
دیالک تیکی از تحقیر  
به
سر می برد.


این 
بدان معنی است
که
 تحقیر 
بازتولید
می شود.
 
تحقیر
حتی
توسط خود تحقیرشوندگان بازتولید و تعمیق و تحکیم می شود.
 
این 
بدان معنی است
که
توده
در
دیالک تیکی از تحقیر درونی و برونی
خودی و بیگانه
دشمن و دوست
مضاعف
به
سر می برد.

۴
 
  «خان بزرگ از درشکه خود در راه، سرش را بیرون آورد» 
و
 به 
من
 گفت:
 «پیر خر، برو کنار!»
 
همین روانشناسی قربانعلی
را
پدران پناهنده
نسبت به اهل و عیال خود
نیز 
دارند.
 
یکی
از
دلایل سوبژکتیو وفور طلاق در میان پناهندگان
همین
است.
 
یکی 
از 
دلایل نفرت کودکان پناهنده از مادر و پدر خویش
نیز
همین
است.

پناهنده
در
دیار بیگانه
فقط
توسط ملت «میزبان» 
 تحقیر نمی شود.

بلکه
ضمنا
توسط اهل و عیال و قوم و خویش خویش
نیز
تحقیر می شود.

یکی
از
دلایل انکار هویت ملی و فکری و فرهنگی پدری ـ مادری خویش
توسط کودکان پناهندگان
و
کسب هویت ملی و فکری و فرهنگی ملت «میزبان»
نیز 
همین
است.
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر