۱۳۹۷ مهر ۲۶, پنجشنبه

تأملی در زمینه اعدام در فرم های متنوع آن (۱۵)



تأملی 
از
میمحا نجار
 
 
 
  احمد شاملو
برای مهدی رضایی

۱
در آوار خونين گرگ وميش
ديگر مردی آنك،
كه خاك را سبز می‌ خواست
و عشق را شايسته زيباترين زنان
كه اينش
به نظر
هديتی نه چندان كم بها بود
كه خاك و سنگ را بشايد.
 
معنی تحت اللفظی:
در هنگامه فروپاشی تاریک ـ روشن هوا
مرد دیگری
(به خاک افتاد.)
 
مردی که دو آرزو داشت:
 سرسبزی خاک
و
شایستگی عشق به زیباترین زنان

ضمنا
این دو آرزو
به نظرش چندان بی ارزش نبودند که شایسته هر خس و خاشاکی (سنگ و خاک) باشند.

۲
در آوار خونين گرگ وميش
ديگر مردی آنك،
كه خاك را سبز می‌ خواست
و عشق را شايسته زيباترين زنان
كه اينش
به نظر
هديتی نه چندان كم بها بود
كه خاك و سنگ را بشايد.
 
این بند آغازین شعر شاملو
به اعدام مهدی رضایی در سپیده دم مربوط می شود.
 
مهدی رضایی
نوجوان ۱۸ ساله ای بوده
که
نه، از خدا خبر داشته و نه، از خر و خربزه و خرما.
 
چه رسد به خبر داشتن از عشق و زنان و خاک.
 
معلوم نیست که شاملو چگونه به آرزوی نوجوان هنوز ریش درنیاورده ی هپیلی هپو پی برده است.
 
برای شاملو
اعدام 
تعیین کننده است.
 
در ایده ئولوژی نیهلیستی ـ اگزیستانسیالیستی ـ نیچه ئیستی شاملو
مرگ
با
هر محتوا
ستودنی است.
 
مرگ 
معیار المعاییر 
است.
 
این همان مرگی است
که
مذهبی ها از هر نوع 
نیز 
تحت عنوان شهادت  و تصلیب و غیره
ایدئالیزه می کنند.
 
شهادت
به عنوان کلید در بهشت موعود در عقبا.
 
 
این دال بر آن است که بزرگ ترین و سرخ ترین و انقلابی ترین و حتی کمونیست ترین شاعر طویله عه «هورا»،
کمترین فرق جهان بینانه
با
عقب مانده ترین و تهوع آورترین آخوندهای قرون وسطی ندارد.
 
به همین دلیل است 
که
شاملو
هم 
تصلیب عیسی مسیح
را
پوئه تیزه می کند،
هم
خودکشی ولادیمیر مایاکوفسکی
را
می ستاید،
هم
مرگ افسران حزب توده
در اثر اعدام
را
هم
مرگ آوانتوریست های نیهلیست و آنارشیست و فاشیست فدایی و مجاهد
را
و
هم
حتی
مرگ گاوستیز اسپانیایی در میدان گاوستیزی
را.
 
مهم برای احمد شاملو
مرگ
است.
 
سؤال
فقط این است
 که
زیباترین زنان و عشقی آنچنان
چه ربطی به اعدام دارد؟
 
۳
در آوار خونين گرگ وميش
ديگر مردی آنك،
كه خاك را سبز می‌ خواست
و عشق را شايسته زيباترين زنان
كه اينش
به نظر
هديتی نه چندان كم بها بود
كه خاك و سنگ را بشايد.
 
پیدا شدن سر و کله سکس
در اشعار مربوط به اعدام
چه در ترانه معروف «مرا ببوس» و چه در لاطائلات شاملو و طرفدارانش،
تحت عنوان عشق
وحدت دیالک تیکی مرگ و سکس 
در
قاموس ایده ئولوژی فاشیستی
است.
 
سکسی
که
عشق 
قلمداد می شود.
 
شاملو 
همین اندیشه فاشیستی
را
در شعری به مناسبت مرگ فروغ چنین فرمولبندی می کند:

جریان باد را پذیرفتن
و 
عشق
 را
که
 خواهر مرگ 
 است.
 
این چیزی جز اذعان به دیالک تیک سکس و مرگ نیست.
 
سکسی
که
در زر ورق عشق عرضه می شود.
 
در
اسپانیا
مهد فاشیسم
صراحت بیشتری در این زمینه هست:
 
در یکی از فیلم های خرافی اسپانیایی
زن و مرد جوان
در اوج عملیات جنسی
همزمان
خنجری برا در ستون فقرات همدیگر فرو می کنند
و
دیالک تیک سکس و مرگ
مادیت و فعلیت می یابد.
 
شعر ترانه مرا ببوس هم باید در فرصتی تحلیل شود.
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر