رکن الدین خسروی
(۱۳۰۸ ـ ۱۳۹۵)
(۱۹۳۰ – ۲۰۱۷)
نویسنده، کارگردان تئاتر، مترجم
منبع:
نامه مردم
https://www.tudehpartyiran.org/2013-11-28-19-45-55/4095-2018-10-01-23-58-37
تلخیص، ویرایش و تحلیل
از
میم حجری
گوش كن ، دورترین مرغ جهان می خواند.
آفتاب
سهراب سپهری
۱
و بیا تا جایی ، كه پر ماه به انگشت تو هشدار دهد
و زمان روی كلوخی بنشیند با تو
و مزامیر شب اندام تو را، مثل یك قطعه آواز
به خود
جذب كنند.
پارسایی است در آنجا كه تو را خواهد گفت:
بهترین چیز رسیدن به نگاهی است كه از حادثه عشق
تر است.
و بیا تا جایی ، كه پر ماه به انگشت تو هشدار دهد
و زمان روی كلوخی بنشیند با تو
و مزامیر شب اندام تو را، مثل یك قطعه آواز
به خود
جذب كنند.
پارسایی است در آنجا كه تو را خواهد گفت:
بهترین چیز رسیدن به نگاهی است كه از حادثه عشق
تر است.
۱
و بیا تا جایی ، كه پر ماه به انگشت تو هشدار دهد
جاده از دور قدم های مخاطب را صدا می زند.
مخاطب اما پس از پوشیدن کفش و افتادن به راه
به جای عجیب و غریبی می رسد.
جایی
که
پر ماه به انگشت مخاطب هشدار می دهد.
آدم
بی اختیار
یاد معراج پیامبر می افتد.
پیامبر
هم
در همراهی با جبرئیل به جایی می رسد
که
جبرئیل می ایستد و از رفتن پرهیز می ورزد.
دلیل جبرئیل شنیدنی است:
خطر سوختن پرو بالش می رود.
ماه هم در این بند شعر سهراب
احتمالا
بسان جبرئیل که پیامبر را همراهی می کرد،
مخاطب جاده را همراهی می کند و با رسیدن به آن حد عینی
از ترس سوختن پرهایش درنگ می کند.
مسئله
اینجا
هشدار پر ماه به انگشت حریف
است.
ظاهرا
انگشت حریف همان فونکسیون پر ماه را دارد.
مثل نوک موشک است.
۲
و زمان روی كلوخی بنشیند با تو
و زمان روی كلوخی بنشیند با تو
رسیدن به حد عینی و هشدار پر ماه به انگشت حریف
و
درنگ حریف،
همان
و
توقف زمان،
همان.
زمان
را
سهراب
پرسونالیزه می کند.
زمان مثل پیری در کنارش روی کلوخی می نشیند.
این
به معنی نیل حریف به قله مقصد است.
۳
مزامیر یا زبور داوود
به صورت شعر بی وزن عبری نگاشته شده است.
و مزامیر شب اندام تو را، مثل یك قطعه آواز
به خود
جذب كنند.
به خود
جذب كنند.
شب
را
شاعر
احتمالا
به
مؤمنی مزامیرخوان
تشبیه می کند.
اندام حریف رسیده به قله مقصد
را
امواج صوتی مزامیر فرامی گیرند.
گفتگوی مؤمن با معبود.
۴
پارسایی است در آنجا كه تو را خواهد گفت:
بهترین چیز رسیدن به نگاهی است كه از حادثه عشق
تر است.
در قله مقصد ماه و حریف
معبد پارسایی
قرار دارد
و
پارسا
واپسین کلام
را
که واپسین جمله شاعر است،
بر زبان می راند:
بهترین چیز
رسیدن به نگاهی است
که
از حادثه عشق تر شده است.
یعنی چشم مملو از اشک عشق و شوق است.
این
اما
به چه معنی است؟
این
ظاهرا
بدان معنی است
که
حد عینی یاد شده = قله مقصد = وصل با معشوق
یعنی
ذوب عاشق در معشوق = وحدت وجود.
حالا
می توان روی کلوخی نشست و به مقایسه سهراب با لورکا خطر کرد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر