۱۳۹۷ آبان ۶, یکشنبه

تأملی در تأملات ﻣﻴﺮﺯﺍ ﺁﻗﺎ ﻋﺴگرﻯ (ﻣﺎﻧﻰ) (۹)


ﻣﻴﺮﺯﺍ ﺁﻗﺎ ﻋﺴگرﻯ
(ﻣﺎﻧﻰ)
(۱۳۳۰)
شاعر، نویسنده و پژوهشگر
انقلاب در برابر انقلاب!
منبع:
رادیو مانی
 
تحلیلی
از
یدالله سلطانپور 
 
۱
شیعیان 
معتقدند 
«قوم برگزیده»‌
اند 
 و
 براین باورند 
که
 نه تنها مشیت الهی بلکه دستور الهی چنین است
 که
 آنان 
جهان را زیر مدیرت خود درآورند 
و 
جهانیان 
را 
در امروز و برای همیشه با خود همسان و هماهنگ کنند. 
(صدور انقلاب)

 اکنون 
شیعیان ایرانی دارند کم کم درمی یابند 
که
 این «مشیت و ضرورت تاریخی» خودساخته، 
ناکارا و ناشدنی است.
 
مانی
(و نه فقط مانی)
عاجز از تفکر بخور و نمیر است.
 
تفکر مفهومی
پیشکش.
 
درست به همین دلیل
میان شیعیان و پرولتاریا 
از
سویی
و
میان آیین تشیع و مارکسیسم
از
سوی دیگر
علامت تساوی می گذارد.
 
آماج مانی
اثبات شکست پرولتاریا و شیعیان 
و
پیروزی بورژوازی و ایرانیان 
است.
 
بدبختی شاعر جماعت
همین است.
 
چون در شعر هر جفنگی را می توان سرهم بندی کرد و تحویل خلایق خر داد،
مانی
خیال می کند که جامعه را هم به همان طرز و طریق و ترفند،
می توان تحلیل کرد.
 
۲
 اکنون 
شیعیان ایرانی دارند کم کم درمی یابند 
که
 این «مشیت و ضرورت تاریخی» خودساخته، 
ناکارا و ناشدنی است.
 
 
مشیت الهی
یکی از معروف ترین جزم های مذهبی است:
 
بنا بر مشیت الهی
هر چیز و پدیده و روند و سیستم
در
کل هستی
(طبیعت، جامعه و تفکر)
بنا بر خواست خدا
صورت می گیرد.
 
هر دانه برف و باران
توسط فرشته ای
از 
انبارهای الهی
به زمین حمل می شود
و
بر روی همان دانه برف و باران
ضمنا
نوشته شده که با این دانه نان کدامیک از مخلوقات خدا
تهیه خواهد شد.
 
جزم مشیت الهی
ضمنا
فاتحه بلند بالایی
بر وجود قوانین و قانونمندی های عینی است.
 
بدین طریق
به عنوان مثال
طرز و طریق واقعی تشکیل ابر و بارش برف و باران
انکار می شود.
 
با این جزم مذهبی است
که
شق القمر
(دو شقه شدن کره ماه، رفتن شقه ای از آن به شرق و شقه دیگرش به غرب)
اثبات می شود.
 
تل آتش 
به
گلستان
استحاله می یابد
و
شط نیل
به شط آتش
و
عصایی
به اژدهایی.
 
۳
 اکنون 
شیعیان ایرانی دارند کم کم درمی یابند 
که
 این «مشیت و ضرورت تاریخی» خودساخته، 
ناکارا و ناشدنی است.
 
ضرورت
(جبر)
اما
مفهومی فلسفی
است.
 
ما
دیری است
که
تعاریف کلیه مفاهیم و مقولات فلسفی
را
ترجمه و منتشر کرده ایم
و
مفهوم ضرورت (جبر) یکی از آنها ست.
 
مانی
از 
فرط بی سوادی
نمی داند
که
مفهوم جبر
ربطی به مارکسیسم
ندارد:
 
الف 
 

اولا
فلاسفه بزرگ همان بورژوازی که مانی سرسپرده سینه چاک آن است،   
مثلا 
فیشته و کانت و هگل
در تعریف مفهوم ضرورت (جبر) 
بانی خدمات عظیمی بوده اند.
 
فلسفه کلاسیک بورژوایی آلمان
ضمنا
یکی از منابع فلسفی مارکسیسم است.
 
مارکس و انگلس
شاگردان هگل بوده اند.
 
ب
ثانیا
دیالک تیک جبر و اختیار
(ضرورت و آزادی)
از
معروفترین دیالک تیک ها در قرون وسطی ایران بوده است.
هر کسی که با ادبیات فارسی اندکی آشنایی داشته باشد،
از این حقیقت امر خبر دارد.
 
مثال
جبر و اختیار از دیدگاه علامه طباطبایی
 
بحث جبر و اختیار یکی از مسائل مهم و معضلات فلسفی است. 
علامه طباطبائی، هم در آثار فلسفی خود و هم در تفسیر المیزان ابعاد مختلف جبر و اختیار را مورد بررسی و توجه قرار داده است. 
علامه با فطری دانستن مسئلة اختیار
 در ابتداء 
نظر ماده‌گروان در باب جبر در افعال آدمی را نقد کرده، 
سپس با طرح فرض‌های مختلف افعال انسان،
 اراده و اختیار آدمی را مورد بررسی قرار داده است. 
علامه بر اساس روش فلسفی خود با تحلیل مفاهیم سه‌ گانة اراده، اختیار و ضرورت، روابط آنها را با یکدیگر با کاوش‌های فلسفی خود تجزیه‌ و‌ تحلیل کرده است. 
 
سواد فلسفی روحانیت کثافت شیعه
چه بسا
بیشتر از سواد فلسفی روشنفکران بی سواد کشور است.
 
۴
 اکنون 
شیعیان ایرانی دارند کم کم درمی یابند 
که
 این «مشیت و ضرورت تاریخی» خودساخته، 
ناکارا و ناشدنی است.
 
مانی خیال می کند که مفاهیم مشیت و ضرورت را شیعیان و مارکسیست ها
اختراع کرده اند
و
اکنون
به بی اعتباری آندو پی برده اند.
 
مانی 
حتی 
برای مفاهیم مشیت و ضرورت
درخورجین خرش
آلترناتیوهای تحسین برانگیز دارد.
 
هنر نزد عیرانیان است و بس
 
۵
 اکنون 
شیعیان ایرانی دارند کم کم درمی یابند 
که
 این «مشیت و ضرورت تاریخی» خودساخته، 
ناکارا و ناشدنی است.
 
ضرورت 
(جبر)
در
فلسفه مارکسیستی
در دو دیالک تیک زیر وجود دارد:
 
الف
در
دیالک تیک جبر و اختیار
(ضرورت و ازادی) 

ب
در
دیالک تیک ضرورت و تصادف

مراجعه کنید
به
جبر (ضرورت)، اختیار (آزادی)، تصادف
در
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
 
۶
مارکس 
 باور داشت 
طبقۀ کارگر نیروی محرکۀ اجتماعی است 
و 
مارکسیست ها
 معتقد بودند 
بر اساس ارادۀ تاریخ
 طبقۀ کارگر
 باید
 مهندسی و مدیریت جهان امروز و آینده
 را
 برعهده گیرد 
و 
چنین خواهد شد 
چو فرمان تاریخ
 است.    
 
معلوم نیست که مانی این جفنگیات 
را 
از کجا درو کرده است.
 
ما
همین هفته گذشته
در 
دایرة المعارف جامعه شناسی مارکسیستی - لنینیستی
به
نیروهای محرکه جامعه
اشاره کرده ایم:
 
الف
رابطه متقابل نیروهای مولده و مناسبات تولیدی  
 
ب
مبارزه طبقاتی
 
پ
 انقلاب اجتماعی

     کشف روند مادی جامعه و تئوری فرماسیون اقتصادی جامعه
توسط مارکس و انگلس
 از 
قوای محرکه واقعی روند تاریخ
 پرده برداشت.  
     قوای محرکه واقعی روند تاریخ 
نه در میل و اراده و هوس سوبژکتیو انسان ها و گروه های انسانی یافت می شوند 
و 
نه در خارج از روند واقعی (رئال) و عملی تاریخ.
  منظور از قوای محرکه واقعی روند تاریخ، 
گرایشات مبتنی بر تأثیر متقابل تعیین کننده روند حیات جامعه ای انسان ها ست.

    مسئله قوای محرکه 
همواره
 در 
دیالک تیک تاریخی ـ مشخص سوبژکت ـ اوبژکت 
نقش بازی می کند.

    یکی از این قوای محرکه،
قبل از همه عبارت است 
از 
رابطه متقابل نیروهای مولده و مناسبات تولیدی 
که 
در برگیرنده رابطه متقابل تولید و حوایج و غیره
 است.

    مبارزه طبقاتی و انقلاب اجتماعی 
نیز 
جزو قوای محرکه
 اند.

·    مبارزه طبقاتی و انقلاب اجتماعی 
تشکیل دهنده ی قوای محرکه تعیین کننده ی عمل تاریخی انسان ها 
در جوامع آنتاگونیستی در کل تاریخ بوده اند.

     در سوسیالیسم که جای آنتاگونیسم های (تضادهای آشتی ناپذیر) طبقاتی 
را 
وحدت سیاسی ـ اخلاقی خلق رها گشته از استثمار می گیرد، 
قوه محرکه دیگری مؤثر می افتد:
  انطباق بنیادی منافع جامعه ای و منافع مادی گروه ها و شخصیت ها بر بنیان اتحاد و بسیج مبتنی بر آگاهی، برنامه ریزی (پلان) و آماجگرایی کلیه نیروهای مولد  خلق زحمتکش 
توسط طبقه کارگر.

۶
مارکس 
 باور داشت 
طبقۀ کارگر نیروی محرکۀ اجتماعی است

مارکس 
کجا
چنین جفنگی
را
بر زبان رانده است؟
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر