۱۳۹۱ مرداد ۱۶, دوشنبه

گفت و گوی سنگ نورد با سنگ (1)

اورمو گولونه جان ورجییک بیز
(به دریاچه ارومیه جان خواهیم داد، ما!)
آذربایجان گلینی، اورمو گؤلو
(عروس آذربایجان، دریاچه ارومیه)
http://www.youtube.com/watch?v=J3-RkaZHuTU

سنگ
• چطوری می توان جان داد.
• اولا پدیده های طبیعی قانونمندی ها و نتیجتا روند و روال خاص خود را دارند و چه بسا انسان ها قادر به تغییر و هدایت آنها نیستند.
• مثلا در قبال زلزله، توفان، آتشفشان چه می توان کرد.

• ثانیا می بایستی پیشاپیش به این فاجعه و فجایع طبیعی دیگر اندیشید.
• حفر صدها چاه برای آب، احتمالا یکی از علل این فاجعه است.
• تکثیر بی حساب و کتاب جمعیت کشور در اثر تولید مثل بی بند و بار خود علت دیگری در زمینه کمبود آب و نتیجتا تخریب محیط زیست می تواند باشد.

سنگ نورد
• درست می گویید.
• ولی در شعر می شود خیلی غلو کرد و حتی انگشت بر احساساتی گذاشت که در عالم واقع غیرعادی و عجیب است.
• اینجا شاعر می خواهد شدت عشق و علاقه اش را به دریاچه نشان دهد.
• در ثانی معلوم است که خشکی تدریجی دریاچه علل مختلفی داشته که به بی مبالاتی های مدیریت بر می گردد.
• مثلا در کشورهای زلزله خیز ساختمان های ضد زلزله برای پیشگیری از خرابی و کشتار مردم ساخته می شود.
• به همین دلیل با صرف هزینه چنین ضایعه ای قابل پیشگیری بود!

سنگ
• حق با شما ست.
• درد که یکی دو تا نیست.
• ظاهرا بلحاظ فرهنگی عقب عقب می رویم.
• با هیچکس نمی شود، بحث کرد.
• همه از دم علامه اند.
• شعر همانطور که شما می گویید، عرصه غلو و اغراق می تواند باشد.
• اما شعر هم بالاخره باید به پرنسیپی (انضباطی) گردن نهد.
• در جست و جوی اشعار شما به کسانی برخوردیم که دری وری پست مدرنیستی می سرایند و نه تنها منتشر می کنند، بلکه مصاحبه هم پس می دهند.
• شعر اگر سنگر رئالیسم را ترک گوید، به تخریب خرد خواننده منجر می شود.
• شعر با شعور همیشه در پیوند بوده است.
• شعر فرمی از فرم های اشاعه شعور است.

سنگ نورد

• متاسفانه ما ایرانی ها همه چیزدان ایم.
• با اندیشه های فیلسوفان بزرگ آشنایی کامل داریم، دموکراسی را درس می دهیم، از دنیای مدرن نه تنها عقب نیستیم که پست مدرن را خیلی بهتر از پدیدآورندگان آن می شناسیم و چنین توهمی نه تنها در زندگی روزمره مان راه پیدا کرده که در دنیای هنر با ابعاد وسیع تری خود را می نمایاند.
• به همین دلیل در شعرمان به دلیل عدم شناخت دقیق تئوری های ادبی و حتی شعر کلاسیک و نو و ... با همان توهم روبرو هستیم .
• و گاهی با شعرهای مان به شعور مخاطب توهین می کنیم، چه وقتی نقش پیامبر و دانای کل بازی می کنیم و چه زمانی که می خواهیم خود را بیان کنیم.
• همیشه و همه جا همه چیز را می دانیم.
• با این نوع نگرش چه انتظاری می توان داشت؟
• اینکه در دنیای فرهنگ و هنر حرفی برای گفتن داشته باشیم یا در دنیای سیاست و غیره به هر تئوری نوک می زنیم و نام ها را و چند سطری از تئوری ها را ـ آن هم اغلب غلط ـ حفظ می کنیم که بتوانبم در بحث ها دیگران را با سوادمان مرعوب کنیم.
• با این همه دانایی و شعوری که ما ایرانی ها داریم، نمی دانم چرا اینجا ایستاده ایم؟

سنگ
• حق با شما ست.
• ما اخیرا متوجه شدیم که هموطنان مان کلی چیزهای بدردنخور حفظ کرده اند.
• مثلا نام بنیانگذار و یا حتی بنیانگذاران خیلی چیزها را بدقت حفظ کرده اند، ولی از خود آن چیزها چیزی نمی دانند.

• خیلی از نویسنده ها و مفسرین هم کالاهای پرمشتری را تهیه و عرضه می کنند.
• وقتی نوشته ها را می خوانیم، می بینیم که طرف حرف دهنش را حتی نمی داند.
• ظاهرا اصالت کیمیا ست و همه چیز و همه کس قلابی تشربف دارند.
• هیچ چیز آن نیست که بنظر می رسد.
• در نگاه اول همه چیز رو به راه و ایدئال جلوه می کند، نزدیکش که می شوی، می فهمی که برداشت آغازین چقدر اشتباه بوده است.


پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر