۱۳۹۱ فروردین ۲۱, دوشنبه

سیری در تحلیلی که تحلیل نیست (2)

دایره شیطانی
آرزو آزادی
سرچشمه:
روشنگری
http://www.roshangari.net

تحلیل واره ای از حسن


فراز دوم
دليل اول:
خواص شخصيتی و اجتماعی ما ايرانيان.
اغلب ما ايرانيان ميلی به يادگيری و دانش اندوزی مدرن زمان خود نداشته و نداريم
به همين دليل در هيچ برهه ای از زمان نتوانسته ايم تصويری روشن و مشخص از آينده خويش و ميهن خود ترسيم و به مرحله اجرا بگذاريم.
تمايل غريب مان به مسائل سطحی و گذراندن روزمره گی به بطالت و خوشی های زود گذر از طرفی همچون زنجيری ما را به جهل عميق پيوند مي دهد
با نگاهی به تاريخ معاصر، بويژه از انقلاب مشروطيت به اين طرف در می يابيم که در کنکاشگری و همآهنگی با واقعيت ها و روزمره گی ها بيشتر سير قهقهرايی را پيموده ايم تا تکامل و بالندگی
انقلاب بهمن ماه 1357 شمسی و تسلط فرهنگ بی فرهنگی آخوندي، بدين روند شتاب و سرعت افزون تری بخشيد
تثبيت و نهادينه شدن چنين شيوه و نگرشي، می تواند برای آينده نگران کننده و فاجعه بار باشد.
تاسف بارتر اينکه با تمامی کوته بينی و بی خردی مان، بازهم به تکامل و تعالی خويش نه تنها باور داريم بلکه با ادعای خردورزی و دانشمندی گوش فلک را کر و دنيا را به حيرت و تعجب واداشته ايم

بخش دوم

• مؤلف محترم اکنون به توضیح همه جانبه علت اول گرفتاری ایرانیان در «دایره شیطانی» می پردازند:

حکم اول
اغلب ما ايرانيان ميلی به يادگيری و دانش اندوزی مدرن زمان خود نداشته و نداريم.

• در این حکم مؤلف محترم، چند و چون مردم ایران با اشاره به خصوصیتی پسیکولوژیکی (خصوصیتی مبتنی بر روانشناسی) مورد تأمل و تحلیل قرار می گیرد.

• این تئوری مؤلف محترم از خطاهای زیر
خالی نیست:

1

• ایشان با این حکم، این توهم را در خواننده ایجاد می کنند که خصوصیات انسان ها در بهترین حالت لدنی، جبلی، ذاتی، مادر زادی و حتی ملی اند:
• در قاموس ایشان، یا ملتی میل به یادگیری و دانش اندوزی مدرن (؟) دارد و یا اصلا از این خبرها نیست.

• انگار میل به یادگیری و دانش اندوزی در روز الست، به قلم قضا با جوهری نامرئی بر پیشانی بنی بشر نوشته می شود و یا اصلا نوشته نمی شود.

• ظاهرا کاری اش هم نمی شود کرد!

• به قول شیخ شیراز، با قلدر قضا چه می توان کرد!


سعدی
خدایا به غفلت شکستیم عهد
چه زور آورد با قضا دست جهد؟

• و به قول خواجه شیراز، تلاش در جهت تغییر قضا بیهوده و بی ثمر است:

حافظ
آنچه سعی است، من اندر طلبت بنمایم
این قدر هست، که تغییر قضا نتوان کرد!

• حال چنین کسی با چنین درجه توسعه فکری در صدد تحلیل جامعه ای برآمده، راه حل در آستین دارد و کلی احسنت و مرحبا و هلهله و هورا درو می کند.

2

• هراس ما این است که ایشان برای تحلیل «ما ایراینان» از شیوه معروف به «قیاس به نفس» استفاده کنند و همه ایرانیان را شبیه خویشتن خویش بپندارند.
• خواهیم دید.
3

• بی میلی به یادگیری و دانش اندوزی مدرن (؟) بدین طریق، به حلقه اول در دیالک تیک علت و معلول ارتقا داده می شود.

• عوام واره تر و عوامانه تر از این نمی توان اندیشید:

• انسان ها در شبکه بغرنجی از مناسبات اجتماعی، شرایط طبیعی، طبقاتی و غیره بسر می برند.
• از این رو، «ما ایرانیان» نه جمعی همگون و یکسان، بلکه ملتی از لحاظ مادی و معنوی، پسیکولوژیکی و طبقاتی بشدت متنوع و ناهمگون است.
• تفاوت سلیقه حتی میان ترک و لر و فارس و بلوچ و عرب و غیره در این آب و خاک چه بسا غول آسا ست، تفاوت میل به دانش اندوزی پیشکش!
• و لذا نوشتن نسخه پسیکولوژیکی واحد برای این ملت، ساده لوحانه است.

4

• به قول کامنتگذاری «انسان ها از آزادی مطلق برخوردار نیستند و اصولا نمی توانند هم برخوردار باشند.
• دست و پای انسان ها به هزار و یک بند عینی و جبری بسته است، دست پای عقل و فهم و هوش آنها نیز به همین سان.
• انسان مختار و آزاد است تا خانه ای بسازد، ولی این خانه را نه آنچنان که دلش می خواهد، بلکه بسته به مواد و مصالحی که در اختیار دارد و می تواند در اخیتار داشته باشد و بسته به درجه علم و فن اش، می تواند بسازد. »

• به زبان فلسفی، انسان ها در داربست دیالک تیک جبر و اختیار (ضرورت و آزادی) زندگی و کار می کنند.

• آزادی انسان ها نیز به میزان شناخت آنها از جبر (ضرورت) عینی است:

• انسان ها هرچه بیشتر به قوانین و قانونمندی های عینی طبیعت و جامعه نایل آیند، به همان میزان نیز اختیار و آزادی شان افزایش می یابد.

5

• مفهوم «ما ایرانیان» بیانگر هیچ چیز معین و مشخص و معلومی نیست:
• در مفهوم «ما ایرانیان» هم اعضای متعلق به طبقات مرفه، مفتخور، انگل و «با همه چیز» جا دارند و هم اعضای متعلق به طبقات تهیدست، زحمتکش، مولد و «بی همه چیز.»

• خود مؤلف محترم بعدا اقرار خواهند کرد که خیلی ها به سبب ذلت پایدار مادی حتی خواندن و نوشتن بلد نیستند، چه برسد به دانش اندوزی به اصطلاح مدرن!


• این اکثریت ستمکش جامعه و جهان در زباله دانی های دوران شرم آور و ننگین ما بسر می برند و صدور حکم بی علاقگی آنها به یادگیری و دانش اندوزی در بهترین حالت ساده لوحانه و عوامانه است، اگر عوامفریبانه نباشد.


6

• علاوه بر این، ایده مبتنی بر «بی میلی ملی به دانش اندوزی و غیره» نه قابل اثبات است و نه حقیقت دارد.

بر اساس کدام معیار عینی می توان ادعا کرد که میل افغانی ها، امریکائی ها و یا آلمانی ها به کسب دانش بیشتر از ایرانی ها ست؟
ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر