۱۳۹۰ مرداد ۱۱, سه‌شنبه

بدتر حتما نباید ارزانتر باشد!

قصه های آقای کوینر
برتولت برشت
برگردان میم حجری

• آقای کوینر، ضمن تأمل راجع به انسان ها به تقسیم فقر اندیشید.

• روزی از روزها نگاهی به خانه اش انداخت و دلش خواست که مبلمان دیگری داشته باشد، مبلمان نامرغوبتر، ارزانقیمت تر و فقیرانه تر.



• از این رو، از نجاری خواست که لاک مبل ها را بتراشد، تا فقیرانه تر جلوه کنند.
• اما وقتی لاک مبل ها تراشیده شد، مبل ها فقیرانه نگشتند، بلکه پوسیدگی شان نمایان شد.


• آقای کوینر مزد نجار را پرداخت، مبلمان خود را دور انداخت و مبل تازه خرید، البته مبل ارزان قیمت، نامرغوب و فقیرانه، بدان سان که دلش خواسته بود.


• کسانی که از ماجرا با خبر شده بودند، از خنده روده بر شدند.
• برای اینکه مبلمان فقیرانه به قیمت بمراتب گرانتر از مبلمان خوب و مرغوب تمام شده بود.

• آقای کوینر نگاهی به سرتاپای رندان انداخت و گفت:
• «خرج کردن به فقر تعلق دارد، نه صرفه جوئی کردن!

• دندان های تک تک شما را شمرده ام:

• افکار شما با فقر شما انطباق دارند.
• ولی افکار من با ثروت شما انطباق ندارند!

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر