۱۴۰۲ مرداد ۳, سه‌شنبه

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۲۳۳)

 
 
میم حجری

 
بی تفاوتی؛ مهمترین چیزیه که ذهن یک آزادیخواه میسازه!
رویا

این جمله رویا
به چه معنی است؟
ذهن بی تفاوتی می سازد؟
حسن بی تفاوتی چیست؟
بی تفاوتی چه ربطی به آزدی خواهی دارد؟
بی تفاوتی
به قول کارگری در خیابان لاله زار تهران
مشخصه مهم اخ خشکیده است که نه بو دارد و نه خاصیت.


شاملو
شاعر زبر دستی بوده است.
ولی عمیقا ضد انقلابی و ارتجاعی بوده است.
سطر سطر اشعار و آثار شاملو
نیچه ئیستی، فاشیستی و اگزیستانسیالیستی است.
ما بیش از ۱۰۰ شعر و نثر او را تحلیل کرده ایم.
اگر خواستید بخوانید خبر کنید.
شاملو و پدرش
هردو
از طرفداران عاولف آلمانی بوده اند
و
حتی توسط متفقین به پای چوبه اعدام برده شده اند.
مراجعه کنید به بامداد در آینه از نورالدین سالمی پزشک خصوصی شاملو



پست مدرنیته ما تمایل دارد افرادی را خلق کند که دیگر شهامت و جرات ندارند به شیوه ای دلخواه و سالم انگیز زندگی داشته باشند .
فروم

واژه سالم انگیز غمصطح نیست.
انگیز همیشه پس از اسم می آید.
مثلا حیرت انگیز
سالم اما صفت است.
اسم مربوطه
در این مورد
می شود سلامت انگیز
که اصلا مصطلح و قابل توجیه نیست.
شیوه سلامت انگیز مبهم و موهوم است.

پست مدرنیته
ضد منفی مدرنتیه (تجدد) است.
این طبقات حاکمه اند
که شعور حاکم را تشکیل می دهند و تحمیل می کنند
و
نه مدرنیته و پست مدرنیته کذایی.

شیوه دلخواه زندگی هم وجود ندارد.
دیکتات طبقات حاکمه وجود دارد.
مثلا در زمان شاه
استیل زیست امپریالیستی دیکته و تحمیل می شد
و
در زمان شیخ
استیل زیست فئودالی ـ روحانی ـ بورژوایی ـ بازاری دیکته و تحمیل می شود.


نه.
تمکین به اعضای طبقات حاکمه
از ااغاز داوطلبانه نبوده است.
به ضرب شمشیر تحمیل شده و با گذشت زمان فرم عادت و سنت به خود گرفته است.
پیش به سوی فراگیری الفبای مارکسیسم
و بی نیازی از تکرار طوطی وش لاطائلات این و آن.



گویند ۲۰۰ نفر را سه نفر سرباز لاغر اندام به اسارت گرفته و به صف کرده و می‌بردند.
تعدادی نظاره‌گر بر این جماعت اسیر می‌خندیدند و می‌گفتند: "ای بیچاره‌ها چگونه است این سه نفر نحیف برشما چنین چیره گشته و این چنین خوار شدید؟"
یکی جهاندیده درمیان آنان فریاد زد
که ای مردم بر ما نخندید که آن سه نفر با هم هستند و ما دویست نفر تنها...
دهخدا

عجب دهخدای دهاتی ئی.
سربازها
فرزندان مردم اند.
سربازها اصلا نمی دانند که اتحاد چیست.
دلیل تمکین توده به سرباز و سرگروهبان و ژاندارم چه بسا بدبخت بیسواد
به این دلیل است
که در ورای آنان
اوتوریته قدر قدرتی به نام دولت وجود دارد
که
به قول دهاقین
با ارابه خرگوش می گیرد.

شورش کسب و کار خر است.
زنده باد انقلاب




اگر به خانه ما آمدی
چراغ بیار
و
یک دریچه که از ان به کوچه خوشبخت بنگرم
و
با کودکان کوچه خوشبخت گپ بزنم و کیف کنم.


این خرافه ناب است و یا عذاب است؟

حتی سعدی می دانست
که
حبیب هر کس باید طبیب او باشد
و
به او
داروی تلخ (شرنگ انتقاد علمی و انقلابی) بنوشاند
تا آدم شود و عالم شود و عاقل شود.
راز چیه؟
پند چیه؟
خطای هر خری را باید افشا کرد تا کسان دیگری خر نشوند و خطای او را تکرار نکنند.

خلایق
چنان مذهب و روحانیت را جهالت گستر و جاهل جا می زنند که هر فرد مطلعی
جنون می گیرد.
اگر روحانیت و کنیسه و کلیسا و مسجد و حوزه های فقهی نبودند
علوم طبیعی و اجتماعی
اصلا رشد نمی کردند
و
جامعه بشری در عهد بوق و چماق و چپق درجا می زد.
مرکز اولیه علوم
مثلا همین بیولوژی (زیست شناسی) مراکز مذهبی بوده اند.
میراث فکری و فلسفی آنتیک (جهان باستان کلاسیک) در مراکز مذهبی
رونوسی و ترجمه و حفظ شده و به نسل های بعدی منتقل شده است




درنگی در روند زندگی

حیات به طور کلی
مبتنی بر تثلیث (تریاد)
تولد و رشد و زوال است.
مثال:
دانه جوانه می زند
جوانه درخت می شود
درخت باغ و بوستان و بیشه و جنگل می شود.
جنگل روزی به آذرخشی آتش می گیرد
تا از خاکستر درختان
جوانه های دیگری سربرکشند
و
درختان دیگری برویند
و
جنگل دیگری.

کسی که گذار از طفولیت و خریت و ابستگی را فاجعه جا می زند،
اگر خر نباشد، خر پرور است.

درنگی در تعریف مفاهیم تکرار اشتباه و انتخاب

انتخاب
یک مفهوم فلسفی است.
انتخاب و یا تصمیمگیری
مبتنی بر کسب دانش تجربی و دانایی نسبی معینی است.
تکرار خطا اما نشانه خریت است.



تصمیمگیری
(انتخاب)

۱
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12770

۲
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12778

۳
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12783

پایان


حق به نوشتن
پرسش:
چرا می‌نویسیم؟
پاسخ:
که فراموش نشویم.
حریف


قلم
به تنهایی وجود ندارد.
قلم در دیالک تیک قلم و قدم وجود دارد که فرمی از بسط و تعمیم دیالک تیک تئوری و پراتیک (اندیشه و عمل) است.
تعیین کننده در این دیالک تیک
پراتیک (عمل) است.
پراتیک هم زادگاه تئ<ری است
و
هم
محک مطمئن برای تعیین صحت و سقم تئوری است.
قلم انتزاعی و ماورای طبقاتی وجود ندارد.
قلم (نوشتن)
فرمی از مبارزه ایده ئولوژیکی است و
مبارزه یده ئولوژیکی
یکی از فرم های سه گانه مهم مبارزه طبقاتی است.
قلم
هم می تواند در خدمت طبقات حاکمه اقلیت انگل باشد
و
هم در خدمت توده مولد و زحمتکش باشد.
اگر کسی ادعا کند که می نویسد تا فراموش نوشد و یا فراموش نکند،
یا نادان است و یا شیاد است



رئیسی:
تقویت رویکردهای تشویقی وفرهنگ‌سازی برای اقشار مختلف جامعه از اولویت‌های مسئله جوانی جمعیت است

رئیسی
بیگانه با تعریف ساده ترین مفاهیم است
به همین دلیل
نمی داند که اقشار چیستند.
در نتیجه،
از اقشار مختلف جامعه دم می زند.
جامعه
شبیه عمارتی چند طبقه است.
همانطور که هر طبقه عمارتی
خانه های مختلف دارد
هر طبقه اجتماعی هم اقشار متفاوت دارد.
مثال:
روشنفکران یک قشر اجتماعی اند و هر طبقه اجتماعی روشنفکران خاص خود را دارند.
هر گردی گردو نیست.
هر روشنفکری
روشن فکر نیست.
هم جلال ال عبا روشنفکر بوده است که نیمه فاشیست ـ نیمه فوندامنتالیست بوده است
و
هم
سیاوش کسرایی و حکیم ابوالقاسم لاهوتی که روشنفکر بوده اند و عضو حزب توده و شاعر توده بوده اند.



توهین نیست.
تحلیل است.
تمیز تحلیل از توهین
به معنی خروج از خطه خریت و ورود به عالم آٔمیت است.
اگر دلیلی بر بطلانش داری،
بفرما
تا بشنویم و عرشاد شویم و خرشاد شویم.


پنجره را باز کرد
گیسوانش را روی شانه هایش ریخت،
ماه پریده رنگ!
پیمان

ماه در این شعر پیمان
به زنی تشبیه شده است
و
ماهتاب
به گیسوان زن ماهرو

خیلی زیبا ست.


به ستوه آمدیم.
کدام انقلاب ناتمام؟
جنبش مشروطه که انقلاب نبود تا تمام و ناتمام باشد.
انقلاب چیست؟
تلاش در راه تغییر سلطنت مطلقه به سلطنت مشروطه
در بهترین حالت و در صورت موفقیت
تغییری در فرم حکومت طبقه حاکمه است .
فرمالیسم را رها کن
فکری به حال ما کن.
انقلاب
به تحول زیربنایی ـ اقتصادی
اطلاق می شود
و
نه
به تغییر روبنایی ـ بند تنبانی.


تا زمانی ک نسلی از زنان آزاده بوجود نیاید
هرگز نسلی از مردان بزرگ را نه خواهیم دید
عمر

اگر کسی نمونه ای برای هارت و پورت می جوید،
عمر
مفت و مجانی در اختیارش می گذارد.
پیش شرط تشکیل مردان بزرگ
تشکیل پیشاپیش
نه زنان بزرگ، بلکه زنان آزاده است.
چرا، به چه دلیل، بنا بر کدام تجارب و اسناد
عمر به این نتیجه کج و معوج رسیده است؟

ضمنا
مظور عمر و ابوبکر و عثمان
از آزاده و بزرگ چیست.

آزاده و بزرگ
از مفاهیم عهد بوق و چماق و چپق اند.
آزاده
از سجایای اخلاقی اشراف بنده دار (خواجگان) و فئودال مفتخور و انگل
بوده است که سرو واره اند.
یعنی
میوه و حتی سایه ندارند که گرسنه ای بخورد و خسته ای نفسی تازه کند
بزرگان
به خوانین و سلاطین و مباشران و معاشران علاف بی عارشان اطلاق می شد.
بنی بشر
برابرند و آزاده و بزرگ مفاهیم توخالی اند.
زنان
از هیچ نظر و لحاظ
تفاوتی با نران ندارند.
هر کار تمیز و کثیفی که از دست نران برمی آید، از دست زنان هم برمی آید.
اگر عمر و ابوبکر و عثمان
در برابری زنان و نران شک داشتند
سری بزنند به زنان ابوقریب و ابو اوین تا ببیند که زنان هم شکنجه مید هند و هم حتی آدم می کشند




شاملو عنقلابی بوده است و نه انقلابی.
مثل لاشخورهای نیچه ئیست، فاشیست و اگزیستانسیالیست دیگر که عنقلابی اند و بدترین دشمنان انقلاب اند


نه.
سیاست شاه در رابطه با روحانیت
درست بوده است.
در همه کشورهای امپریالیستی
همین سیاست رواج داشته و دارد.
سیاست شاه
در رابطه با حزب توده
غلظ و مضر بوده است
و به سرنگونی اش منتهی شده است.
چرا و به چه دلیل ما به این نتیجه می رسیم؟


هراس من
باری
همه
مردن در سرزمینی‌ست که مزد گورکن از آزادی آدمی افزون باشد...
احمد شاملو

این جمله عادولف
به لحاظ جمله بندی غلط و ناقص است.
ویرایش:
هراس من
باری
همه
از مردن در سرزمینی‌ست که مزد گورکن از ارزش آزادی آدمی افزون ترباشد...

عادولف
ترس از آن دارد که در جامعه ای بمیرد که مزد گورکن افزونتر (بیشتر) از ارزش آزادی ادمی باشد.
یعنی آزادی آٔمی
پشیزی حتی نیرزد.
مثل پهن لگدمال شود.
سؤال اما این است
که
من ـ زور نیچه ئیست ها، فاشسست ها و اگزیستانسیالیست ها اصلا از آزادی آدمی چیست که ارزشش، پشیزی حتی نیست؟
قبل از اندیشیدن به این سؤال
باید از خود پرسید:
من ـ زور نیچه ئیست ها، فاشسست ها و اگزیستانسیالیست ها از ادم چیست؟
وقتی ۶ میلیون شهروند یهودی در عادولفستان
به دلایل نژادی کذایی
برده می شوند و پس از کشیدن شیره جان شان در کوره های ادم سوزی خاکستر می شوند،
مگر ادم حساب می شوند؟
مگر ۶۰ میلیون شهروند روسی و چینی و غیره که به اتهام تعلق به نژاد پست تر
بمباران و نابود می شوند،
آدم حساب می شوند
تا از آزادی آدمی هارت و پورت شود؟
آدم در قاموس این خودشیفته ها
لاشخورهای قسی القلب از خود راضی خونریز خوناشام است
و
من ـ زورشان از آزادی
آزادی همین زباله ها ست.
توده برای عادولف و عادولفیست های بی شرم و بی شعور
زباله است
و
فقط به شرطی قابل اعتنا ست
که زیر پرچم عادولف ها سینه بزند و عرعر کند.
 



توهم نیست.
طبقه حاکمه و نمایندگانش در جنقوری متوهم نیستند.
حتی توهم گستر نیستند.
سؤال این است که کیستند و چیستند.

برای کشف پاسخ به این پرسش
باید از خود پرسید:
فوندامنتالیسم چیست؟
برای پاسخ به این پرسش
باید
فاشیسم (نازیسم) را شناخت.
ما
همیشه و همه جا
با دیالک تیک عوامفریبی و خودفریبی
سر و کار داریم.
پیش شرط موفقیت در عوامفریبی
خودفریبی پیشاپیش است.
عادولف عنتر و گوبلز چلاق و نیچه دیوانه
واقعا هم خیال می کردند که اشرف موجودات اند و مظهر زیبایی اند.
احمد هروئینی هم خیال می کرد که
«همه واژه های جهان را در اختیار» دارد.
شرف کیهان است
بامداد اول و اخر است.
بدبختی این است که خیلی از خران هنوز هم خیال میکنند که قضیه از همین قرار است
چون از اعجاز هروئین بی خبرند
ویا هروئینی اند.



قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بخوانی
من درد مشترکم
مرا فریاد کن
عادولف عیرانی

اولا
حتی عادولف آلمانی نمی توانست درد مشترک باشد
چه رسد به کاریکاتور هروئینی عیرانی اش.
ضمنا
اگر کسی به فرض محال
درد مشترک هروئینی ها باشد،
نمی توان او را فریاد کرد.
اصولا
از درد
چه درد منفرد باشد و چه درد مشترک
فقط میتوان زجر کشید و ضجه زد
ولی نمی توان بالای منبر و مناره رفت
و
درد را فریاد کرد


زندگی اجتماعی جدید
که محور آن «توسعۀ همه جانبۀ انسانی» است و مسلمانان نیز از اوایل قرن بیستم به اجبار تابع آن شده اند
 با حلال و حرام فقهی قابل اداره نیست.
 این زندگی اجتماعی جدید
را چنانکه از مشخصات ویژه و بر شمردۀ آن معلوم می شود
 تنها با مدیریت علمی و برنامه ریزیهای دراز مدت می توان اداره کرد.
چنانکه دموکراسی نیز از لوازم و عواقب آن است.
حلال و حرامهای فقهی تنها در بخشهای محدودی از زندگی اجتماعی جدید می تواند مطرح باشد.
دانش فقه
 نه توانایی تحلیل واقعیتهای اجتماعی را دارد و نه توانایی بر نامه ریزی به منظور تغییر آن واقعیتها به سود هدف های معین را و نه واجد ارزشهای سیاسی، انسانی جدید است.
علم فقه اصلأ برای تأمین چنین اهدافی به وجود نیامده است.
 برای مدیریت زندگی اجتماعی جدید،
 فلسفه و علوم سیاسی، دانش مدیریت و اقتصاد و حقوق از یک طرف و به رسمیت شناختن ارزشهای سیاسی، انسانی عصر حاضر چون آزادی، مساوات و عدالت اجتماعی در معنای مهم آنها (حقوق بشر) از طرف دیگر نقش اول را بر عهده دارند.
-محمد مجتهد شبستری
 
زندگی اجتماعی جدید ؟
چنین مفهومی وجود ندارد.
 محمد مجتهد شبستری
از سر تا پا اخوند عوام واره عوامفریبی است.
ما بخشی از لاطائلات او را تحلیل و منتشر کرده ایم.
محمد مجتهد شبستری
از چیزهای معیوب عریان و علنی روحانیت
 انتقاد بند تنبانی میکند تا خواننده لاطائلات خود را کلافه سازد و به دوام حاکمیت طبقه حاکمه مرتجع در جنقوری تداوم بخشد.
محمد مجتهد شبستری
مدت ها با روحانیت سنتی در سطوح دولتی همکای داشته است.
حتی کاندید انتخابات بوده است.
 
محمد مجتهدی شبستری
 
۱
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2268
 
۲
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2269
 
۳
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2270
 
پایان
ما در ایام خریت که قرنی طول کشید،
کلیات نیما را به دقت خواندیم و صدها صفحه یاداشت بر داشتیم.
نیما
یک عالمه ادعا دارد.
ولی
تنها چیزی که ندارد، جهان بینی است.
نیما
دچار توهم است و خیال میکند که خیلی بیدار است و هشیار است
و
خلایق را مرتب تازیانه می زند و کمک می طلبد و مثل فاشیست ها وفوندامنتالیست ها
منم منم سر می دهد:
من چهره ام گرفته
من
قایقم نشسته به خشکی
یک دست بی صدا ست
من
دست من
کمک ز شما میکند طلب.
مثل عادولف احمد:
من
شرف کیهانم
من
بامداد اول و آخرم
مثل روح الله جمارانی:
من
دولت تعیین میکنم
من
توو دهن این دولت می زنم
من نفت و گاز و مسکن و بهداشت مجانی میکنم
مثل عاولف آلمانی:
نبرد من

نیما مثل همه این خودشیفته ها
ضمن بردن من خود به عرش اعلی،
به روی توده تف می اندازد که به نظرش خیلی خر است.




استاندارد دو گانه غرب و ناتو در مد نظر بوده است.
حریف

اولا کشف دوگانگی در سیاست امپریالیسم (ونه غرب و نه ناتو)
هنر نیست.
حتی رسانه های امپریالیستی برای عوامفریبی کم یا بیش به تناقضات جدی در این زمنیه اشاره می کنند.
جایگزینی امپریالیسم با غرب کسب و کار فاشیسم و فوندامنتالیسم بوده و است.
جایگزینی امپریالیسم با ناتو بسان جایگزینی فوندامنتالیسم اسلامی شیعی با اتحاد حزب الله لبنان و سپاه پاسداران و دار و دسته های فاشیستی ـ فوندامنتالیستی ـ تروریستی حماس و خمس و جهاد و غیره است
حزب توده
اگر حزب توده باشد،
یعنی اگر لبی از چشمه مارکسیسم تر کرده باشد،
می تواند و باید به روشنگری در این زمینه بپردازد.
ولی کشف تناقض در سیاست امپریالیسم
در رابطه با کوبا و اوکراین (ونه نه در رابطه با تایوان و اوکراین)
نشانه عوام وارگی است.
کوبا
سیستمی سوسیالیستی است
طبقه حاکمه در کوبا
از طبقه کارگر (و متحدینش: دهقانان و پیشه وران و روشنفکران خلقی و انقلابی) تشکیل یافته است.
در حالیکه جنگ جاری در اوکراین
جنگ اولیگارشیسم های عمیقا ارتجاعی است.
محتوای این جنگ
قرار گرفتن خلق اوکراین بر سر دو راهی زیر است:
با مستعمره اولیگارشیسم روس گشتن
و
یا
مستعمره امپریالیسم گشتن.


عجب خرافه ای.
اولا
همه چیزهای جهان
از جمادات تا نباتات و جانوران
منحصر به فردند.
ثانیا
در جامعه طبقاتی
اختلافات (یعنی فرق ها، تفاوت ها و تضادهای ) طبقاتی بین افراد انسانی وجود دارد.
اعضای طبقات حاکمه
جزو طبقه فوقانی جامعه اند و بر توده حکم می رانند و تعیین تکلیف می کنند.
برابری اجتماعی
عبارت است از اصل به لحاظ تاریخی و طبقاتی مشخصا تعیین شده در زمینه تشکیل روابط اجتماعی میان طبقات، گروه ها و افراد مختلف جامعه که انسان ها بر طبق معیارهای معینی برابر تلقی می شوند:

الف

• برابری در مقابل خدا

ب

• برابری در مقابل قانون

پ

• برابری در تملک وسایل تولید

ت

• برابری در امکان شرکت در اداره دولتی حیات اجتماعی.

۲

• این معیارها همیشه ـ در تحلیل نهائی ـ بیانگرمنافع و خواست های نیروهای طبقاتی اند.


برابری بورژوائی

۱

• اصل بورژوائی ـ دموکراتیک برابری که شعار مبارزه بر ضد فئودالیسم بوده است و نقش تاریخی مهمی بازی کرده است، به برابری قضائی و سیاسی محدود می شود و باید با دوام نابرابری اقتصادی ناشی از استثمار، فرمال (صوری) بماند.
۲

• به قول لنین، «تا زمانی که استثمار طبقه ای بوسیله طبقه دیگر به طور کلی ریشه کن نشده، برابری واقعی و حقیقی نمی تواند وجود داشته باشد.»

۳

• این اصل در نظام سرمایه داری هرگز به طور قطعی تحقق نیافته است. همانطور که نفی برابرحقوقی ملی و نفی برابرحقوقی زنان در کاپیتالیسم نشان می دهد.

۴

• و بالاخره تحت شرایط سرمایه داری انحصاری ـ دولتی با تعمیق قطب بندی میان استثمارگران و استثمارشوندگان، این اصل با از بین بردن آزادی های بورژوائی ـ دموکراتیک آشکارا زیرپا گذاشته می شود.



برابری پرولتری

• محتوای اصلی اصل برابری پرولتری به شرح زیر است:

۱

• مطالبه از میان برداشتن استثمار، طبقات و تفاوت های طبقاتی.

۲

• مطالبه از میان برداشتن نابرابری انسانها در رابطه با مالکیت بر وسایل تولید.

۳

• به عبارت دیگر، مطالبه برقراری مناسبات مالکیت سوسیالیستی، توسعه شیوه تولید سوسیالیستی و تضمین آن، بوسیله حاکمیت سیاسی طبقه کارگر.

۴

• برابری واقعی قضائی و سیاسی انسان ها نیز تحت شرایط سوسیالیستی بر این مبنا برقرار می گردد.

۵

• این برابری اولا در شرکت برابرحقوق فعال کلیه شهروندان در اداره دولت، اقتصاد و دیگر روندهای اجتماعی ـ برطبق اصول دموکراتیک ـ تحقق می یابد.

۶

• ثانیا در برابرحقوقی همه شهروندان در رابطه با آموزش و پرورش و امثالهم که به وسیله دولت سوسیالیستی تضمین و عملی می شود.

۷

• مطالبه برابری در رابطه با تقسیم ثروت مادی جامعه براساس اصل «از هرکس به اندازه استعدادش، به هرکس به اندازه کارش!» تحقق می یابد.

۸

• بقایای نا برابری در تقسیم ثروت مادی که از تفاوت در استعداد، مهارت و موقعیت زندگی شخصی (مثلا بزرگی خانواده) ناشی می شوند، می توانند تنها در کمونیسم ـ به طور کلی ـ از میان برداشته شوند.

۹






بروجردی
معلم خمینی بود.
ولی با خمینی تفاوت داشت.
رابطه بروجردی با خمینی
شبیه رابطه هدایت با شاملو
و
رابطه شوپنهاور با نیچه
بود.
البته در یک پله تاریخی پایین تر.



هیچ چیزی
از ذرات تا کاینات
خلق نشده است.
نمی تواند هم خلق شود.
از نیستی نمی تواند هستی پدید اید.
ماده (وجود) و واقعیت عینی
خلق ناپذیر و فنا ناپذیر است.
عدم موجود گردد، این محال است
وجود از روز اول لایزال است.

ضمنا
مشقت و زحمت و ریاضت
فقط یک روی سکه دیالک تیکی است.
روی دیگر سکه چیست؟
سعدی
۷۰۰ سال قبل گفته است.

چرا و به چه دلیل؟
مثال:
شناخت کسی و یا چیزی
چه ربطی به احترام به آن کس و ان چیز دارد؟
مثال:
شناخت مثلا جلاد جماران
چه ربطی به احترام به جلاد دارد؟
محتوای شناخت هر چیز و هر کس در خود ان چیز و ان کس است
و
نه در احترام به ان و او.
شناخت
فرمی از مبارزه طبقاتی است.
شناخت
خواه و ناخواه
به افشاگری و حقیقت یابی منجر می شود.
هر سخنی
خنجری است.




• آنگاه که وفور کالاهای مادی و فرهنگی گذار به اصل تقسیم «ازهرکس به اندازه استعدادش، به هرکس به اندازه نیازش!» را امکان پذیر می سازد.

۱۰

• کلیه مسائل مربوط به برابری و برابرحقوقی باید از نقطه نظر تاریخی و طبقاتی مورد بحث و بررسی قرار گیرند.

۱۱

• لنین خاطرنشان می شود که میان استثمارگر و استثمارشونده هرگز نمی تواند برابری حاکم باشد:
• «استثمارگر نمی تواند با استثمارشونده برابر باشد.
• این حقیقت امر، محتوای اصلی سوسیالیسم را تشکیل می دهد.»

۱۲

• این امر به ویژه در مبارزه طبقاتی تحت حاکمیت سیاسی طبقه کارگر نیز صادق است.

۱۳

• پس از برقراری نظام جامعتی سوسیالیستی نیز نمی تواند میان توده های تحت رهبری طبقه کارگر و نیروهای طبقاتی با تمایلات ارتجاعی که سودای بازگرداندن نظام جامعتی سرمایه داری را در سر دارند، برابری و برابرحقوقی برقرار باشد.

۱۴

• اصل طبقاتی برابری سوسیالیستی تنها زمانی می تواند تحقق یابد و تضمین شود که کلیه تشبثات ضد نظام دولتی و ضد نظام جامعتی سوسیالیسم توسط حاکمیت سیاسی طبقه کارگر سرکوب شوند.


این حرف ها از کجا ست؟

بشر هر چه دارد،
از نباتات و جانوران به ارث برده است.
نباتات و جانوران در رقابت که سهل است، درجنگد مدام با یکدیگر قرار دارند.
نباتات گردنکلفت به نباتات ضعیف
اجازه رسیدن به نور و آب و هوا را حتی نمیدهند
و
ترورشان می کنند.
یکی از دلایل قد کشیدن درختان
رقابت بی رحمانه بر سر نور است.
نور را نباتات برای سوخت و ساز و جذب و دفع لازم دارد.
نور برای نباتات مثل برق و نفت و بنزین و گازوئیل و غیره برای کارخانجات و قطارها و خودروها و هواپیما ها ست.
جانوران
بدون استثناء
حریم طبیعی خودرا کد گذاری می کنند
ادرار سگها به هر گوشه و بو کردن مدام هر جا
نوعی شناساسی حریف و خط و نشان کشیدن به او ست.
دلیل مالیدن بدن خود به درختان توسط مثلا خرس ها
هم همین است.
جانوران
برای حراست از حریم خود ()کشور خود،شکارگاه خود) از روی جسد همدیگر حتی می گذرند.
وطن پرستی را بشر از جانوران و نباتات به ارث برده است.
جانوران نر
برای کسب امتیاز جفتگیری
با رقبای نر خود
چه بسا تا حد مرگ می جنگند.
داروین
مهفوم تنازع بقا را بر مبنای این رقابت ها و جنگ ها
تجرید کرده است.




اولا
این حرف از حضرت علی است
و نه از حضرت حسین.
حضرت حسین سواد به درد بخوری نداشته است.
ثانیا
اگر کسی مسلمان نباشد،
عملا آزاد است.
چون اسلام ایده ئولوژی نظام برده داری است.
الله
اوتوریته ای برده دار است.
معبود است
و
بشریت را عبد و بنده می خواهد و نه آزاد.




خود کاوی پیش درآمد خودشناسی است، و خودشناسی آغاز رهایی از زندان هزار ساله تاریخ، تاریخی که آغازش جز مغاکی تیره و تار نیست.
-محسن بنائی-

این ادعای حریف
سست و بی پایه است.
پیش شرط خودشناسی
اولا
طبیعت شناسی است.
چون بشر موجودی طبیعی است.
اگر کسی نباتات و جانوران را بشناسد،
عملا خود را هم شناخته است.

ثانیا
جامعه شناسی است.
چون فرد در دیالک تیک فرد و جامعه وجود دارد.
شناخت همنوع خود
عملا
به معنی خودشناسی هم است.

ثالثا
تاریخ
روند توسعه و تکامل جامعه بشری است و نه مغاک.



هی ویکتور «هو» گو
معیار دیگری برای خوشبختی پیدا کن.
اصولا
تفاوت ماهوی بین کتاب و دوست کذایی وجود ندارد.
هم کتاب خوب کذایی
می تواند
گمراه کننده و خریت گستر باشد
و
هم دوست خوب کذایی امروز میتواند دشمن فردا باشد.
خوشبختی حقیقی
نه فردی، بلکه جامعتی و جهانی و همه بشری است.
وقتی در هر ثانیه کارگری می میرد، زنی لت و پار می شود، همنوعی به خاک سپرده می شود، زحمتکشی به ذلت گدایی می افتد،
۸۰ میلیون همنوعت از یار ودیار آوراه می شوند، در هر گوشه جهان جنگ ویرانگری شعله می کشد،
چگونه می توان خوشبخت بود؟
خوشبختی را با سه سلاح اعجازگر کار و پیکار و همبستگی می سازند
و
نه با خرید کتابی ویا پیدا کردن دوستی.



اولا
شکست انقلابی
به معنی بطلان انقلاب و حقانیت ارتجاع نیست.
ثانیا
خلق های اتحاد شوروی بیچاره تر از سکنه طوایل امپریالیستی و فئودالیستی نبوده اند.
خلق کوبا
بیچاره تر از مردم الساوادور و شیلی و غیره نیست.
همین روسیه و اوکراین
که در همین مدت کوتاه
صدهاهزار تن از اعضای جامعه شان رهسپار گور شده اند،
خواهرانه و برادرانه و برابرانه همزیستی کرده اند.
ثالثا
هدف کشف و ابلاغ حقیقت است و نه عوامفریبی مصلحتی.


هر کس قصد درک حقوق بشر در غرب را دارد،
باید به حضور جولیان آسانژ پشرفی آبآید.
فرنگی

وجه مشترک امپریالیسم با فوندامنتالیسم اسلامی و اولیگارشیسم روسی و اوکراینی و غیره
قلع و قمع ریشه ای آلترناتیوهای انقلابی
و
سرکوب الترناتیوهای بند تنبانی
برای آلترناتیو سازی از بند تنبانیان است
برای درک توخالیت حقوق بشر در طوایل امپریالیستی
باید به تیدیل سیستماتیک بشر به خر وجه کرد.
طبقه حاکمه امپرالیستی
عضای جامعه را سلب آدمیت می کند
و
خر نمی تواند درک رادیکالی از حقوق بشر داشته باشند

در این مطلب
به ظاهر
از خرافه زنجیرزنی و سینه زنی و گریه و زاری «انتقاد» می شود
تا با خرافه دیگری تحت عنوان گشودن زنجیر از پای کسی، نجات سینه کسی از غم و اه (؟) و ستردن اشک کسی
جایگزین شود.
خرافه به ازای خرافه ای دیگر.
بدبخت جامعه ای که چشم ره راه کسی است که زنجیر از پای توده بردارد، غم از سینه توده بزداید و اشک از چشم توده بسترد.
خود توده
خدا ست و همه کاره است و باید سیستمی پی افکند که بردگی و اشک و اندوه و زاری
پایان یابد.
توده به حزب توده محتاج است ونه به حاتم طائی و مهدی موعود



راستش را بخواهید
ما
افراد را
و
حتی خودمان را
اصلا نمی بینیم.
تمرکز ما
عمدتا روی افکار است.
مثال:
خود شاعر برای ما ثانوی است.
ما شعر را به چالش می کشیم و در پرتو شعر به شناخت شاعر می رسیم.
یعنی
ما افکار را بی اعتنا به افراد مورد تأمل قرار می دهیم.
تفاوت ما با بقیه همین جا ست.
بقیه به افراد گیر می دهند و بی اعتنا به افکارند.
برای هر زباله ای که کسی منتشر می کند
خلایق
یک میلیون دسته گل می فرستند و هورا میکشند.
خود زباله را اصلا نمی خوانند.
ما برعکس.
به دقت می خوانیم و ابراز نظر می کنیم تا نظرمان به محک همنوع بخورد و تصحیح شود.
این بهترین طریق همزیستی است.



نه.
تک تک این مفاهیم شما را می توان تحلیل کرد
و
خرافی بودن نظرت تان را اثبات نمود.

تاریخ
به روند رشد جامعه اطلاق می شود.
و نه به اتفاقاتی که رخ داده اند.
تعویض قلدران که به معنی تاریخ نیست.

تعویض خاندان قاجار با پهلوی و پهلوی با سیدعلی
که تاریخ محسوب نمی شود.
هویت افراد با توجه به تعلقات طبقاتی شان تعیین می شود
و
نه با زاده شدن در سرزمینی که حتی وجبی از خاک پهناورش به او تعلق ندارد
و
فرار از ان نوعی رهایش از جهنمی است.



تاریخ
یک مفهوم فلسفی است
و
تعریف علمی استاندارد دارد.
باید خواند و دانست.
ما که مغز خر خورده ایم،
۲۰ سال است که تعریف مفاهیم فلسفی و جامعه شناسی و سیاسی و غیره را
به خون دل ترجمه و منتشر میکنیم
تا خلایق
مفت ومجانی بخوانند و کپی کنند و حتی به اسم خود منتشر کنند
و
جامعه رشد کند.

تاریخ

۱
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12297

۲
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12302

۳
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12304

پایان





شکنجه نیست.
مراسم و سنن و آداب و رسوم است.
خاص شیعه ها هم نیست.
تازگی هم ندارد.
همه جا از این مراسم وجود دارد.
فرق ماهوی بین مراسم چهارشنتبه سوری و محرم وجود ندارد.
همه خلق های جهان از این مراسم دارند.
نوعی تفنن است.
علاوه بر این علل اجتماعی دارد.


یزید کیست؟
تصور خلایق از یزید،
تصور مطلقا باطلی است.
یزید صدهزار بار خردمندتر از حسین بوده است.
اولین مصراع غزل در دیوان حافظ
از شخص شخیص یزید است:
الا یا ایهالساقی ادر کأسا و ناولها
از امام حسین
جز هارت و پورتی در تحریف حیات چیزی باقی نمانده است:
حیات = جهاد

پیرمرد با کفترهای خیابان مشغول بود.
بسته ای دانه‌در دست داشت و اگر تو هم توجه کفترها را میخواستی
قدری دانه در دستت میریخت.
انتظار پول نداشت
البته خوشحال میشد اگر بهش پول میدادی.
همین. هر روز او بود و کفتر ها.
ترجمه زهرا

همین؟
چرا باید به کسی که مشغله اش دانه دادن به کفترها ست، پول داد؟
این هم فرمی از گدایی در متروپول های امپریالیستی است؟



حرام زاده به چه معنی است؟
اوپوزیسیون جنقوری اسلامی
با مفاهیم عهد بوقی خود اجامر می عندیشند.
حرام زاده
یعنی
کسی که نتیجه جفتگیری پدرش با مادرش نبوده است.
خوب
چه ایرادی دارد و چرا باید از ان دشنام واژه استخراج شود؟

مگر زنان حق ندارند با کس دیگری جز شوهرشان جفتگیری کنند؟
آسمان که به زمین نمی آید.
ضمنا
زن میتواند
تحت فشار قرار گیرد
و
مورد تجاوز جنسی قرار گیرد و آبستن شود.



درد
چیست؟
درد
تجربه ای با محتوای منفی است.
از تجربه
با هر محتوای مثبت و منفی
به شرطی می توان درس اموخت
که آن تجریه
تجزیه و تحلیل شود.
یعنی
به دانش تجربی استحاله یابد.
و گرنه هر خری شب و روز درد می کشد،
بی انکه عوض شود.


«در خلوت روشن
با تو گریسته‌ام
برای خاطر زندگان،
و در گورستان تاریک
با تو خوانده‌ام
زیباترین سرودها را

زیرا که مردگان این سال
عاشق‌ترین زندگان بودند.»
عادولف احمد هروئینی

چون شهدای امسال
یعنی شیرخوارگان فدایی و مجاهد و دیمدام و لیملام
عاشق تر از همه بوده اند،
من
با تو
درخلوت روشن (؟)
گریه کرده ام
و
در گورستان تاریک (؟)
بی تو
زیباترین شعرها را سروده ام.

نتیجه؟
نتیجه اینکه از مجاهد ۱۸ ساله شیرخواره هپیلی هوپوی ماشین دزد بمب گذاری
شیراهنکوهمرد
ساخته ام
و
شیرخوارگان مردم را شیر کرده ام و به جنگ شیران ساواک و ارتش و شهربانی فرستاده ام
و کیف هیتلر کرده ام


تروریست های آن سال ها روانی بوده اند .
روانی که عاشق کسی نمی شود.
چه رسد به اینکه عاشق ترین عشاق کشور باشند.
اینها مثل خود عادولف آلمانی و عیرانی
خودشیفته نیهلیست مرگ پرست بوده اند
این آنارشیست ها به قول درست شاه نور به گور
خرابکار بوده اند.
خصم خونخوار پیشرفت اجتماعی بوده اند.
مرتجع و ضد انقلابی بوده اند.
نه شرقی نه قربی بوده اند.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر