۱۴۰۲ تیر ۳۱, شنبه

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۲۳۲)

 
 
میم حجری

 

خلایق در اخرالزمان
حرف دهن خود را حتی نمی فهمند.
تجزیه و تحلیل تاریخ
چه ربطی به چیستایی تاریخ دارد؟
مثال:
تجزیه و تحلیل سیب
چه ربطی به چیستایی سیب دارد.
ضمنا
من ـ زور از تجزیه و تحلیل سیب چیست؟
سیب
چیزی عینی است و مثل هر چیز عینی
تعلیف علمی و استاندارد دارد.
تاریخ چیست؟
یک مشت ستون و خرابه را نشان مید هند و دم از تاریخ سرزمین تحفه خود می زنند.
خریم و یا سودای خرپرروی در سر خالی از مغز خود داریم؟



تاریخ چیست؟
یک مشت ستون و بی ستون و سنگ نبشته و خرابه که تاریخ نیست.


دارا جهان ندارد سارا زبان ندارد..
بابا ستاره ای در هفت آسمان ندارد...
کارون زچشمه خشکید البرز لب فروبست..
حتی دل دماوند آتشفشان ندارد..
دیو سیاه دربند آسان رهیدو بگریخت..
رستم دراین هیاهو گرز گران ندارد..
روز وداع خورشید زاینده رود خشکید..
زیرا دل سپاهان نقش جهان ندارد...
برنام پارس دریا نامی دگر نهادند...
گویی که آرش ما تیرو کمان ندارد..
دریای مازنی ها برکام دیگران شد...
نادر زخاک برخیز میهن جوان ندارد...
دارا کجای کاری دزدان سرزمینت..
بر بیستون نویسند دارا جهان ندارد...
آئیم به دادخواهی فریادمان بلنداست...
اما چه سود اینجا نوشیروان ندارد...
سرخ و سپید وسبز است این بیرق کیانی...
اما صد آه و افسوس شیر ژیان ندارد...
کو آن حکیم توسی شهنامه ای سراید...
شاید که شاعر ما دیگر بیان ندارد...
هرگز نخواب کوروش ای مهر آریایی..
بی نام تو وطن نیز نام و نشان ندارد...

سیمین بهبهانی
اکابر توانگر کند خلق را.
بابک کی بوده است؟
دلیل مخالفت بابک با اعراب چی بوده است؟
بابک سردار کی بوده است؟


اسلاوی_ژیژک
«فیلم با این دیدگاه آغاز می‌شود که
رویاها متعلق به کسانی هستند
که نمی‌توانند یا این‌قدر قوی نیستند که واقعیت را تحمل کنند
و با این دیدگاه به پایان می‌رسد
که واقعیت، متعلق به کسانی است که
این‌قدر قوی نیستند که بتوانند با رویاهایشان مواجه شوند»

عجب گنده گویی هایی.
رؤیا چیست؟
اولا
منظور از رؤیا چیست؟
منشاء رؤیا چیست؟
رؤیا که از اسمان نازل نمی شود.
مثال:
کسی که مجاز به خوردن چلوکباب نیست.
غریزه حفظ نفس در عالم رؤیا
طشتی از چلوکباب جلویش می گذارد و او در عالم رؤیا سیر دل میخورد و کیف چلوکباب خور می کند.
ثانیا
رؤیا که در انحصار افراد خاصی نیست.
هر خری احتمالا در عالم خواب
رؤیای یونجه می بیند.
ثالثا
اگر رؤیا
ترجمه واژه اوتوپی باشد،
ضد اوتوپی و یا رؤیا
علم خواهد بود و نه واقعیت.


ایرانی بودن
بر هر فلسفه دینی ارجحیت دارد.
ایرانیان
قبل از هر چیز
ایرانی اند.
زرین جی.

جی
اسم ایرانی است؟

این جمله ایرانیان
نشاندهنده سطح توسعه فکری شق القمری ایرانیان است.
منظور ایرانیان
که تحفه نطنزند،
از فلسفه دینی چیست؟
اصلا منظور ایرانیان
از فلسفه و دین چیست؟
مگر دین زرتشت که ایرانیان سنگش را به سینه می زدند و می زنند،
دین نبوده است؟
ضمنا
ایرانی بودن یک تعلق قومی و قبیله ای است.
تعلقات قومی و قبیله ای چه ربطی به فلسفه و دین دارند؟
علاوه بر این
ایرانی بودن ایرانیان
که امتیازی نیست.
هر خری می تواند به خر بودن خود فخر بفروشد
و
کسی اعتنایی به عظمت ادعایی او نکند.
ایرانیان
قبل از کاری باید کلاس اکابری پیدا کنند تا خواندن و نوشتن بیاموزند.
بعد
ماضی بر باد رفته از یاد رفته را
به عرش اعلی ببرند و عشوه به آفاق بفروشند و باد کنند




رسانه های امپریالیستی
حتی
مملو از هوشمندی خارق العاده و فرزانگی کلاغها ست.
کلاغ ها
موجودات ابزارسازند.
کلاغ ها
ابزارسازی را حتی به جوجه های خود یاد می دهند.
کلاغ ها
گنجینه ای از ترفند ها در اختیار دارند.
شهردارهای المان
از دست کلاغ ها کلافه شده اند
هر ترفندی به کار می بندند،
کلاغ ها دست شان را می خوانند وخنثی می کنند.


مرواریدهای غلتان،
ترجمه : مرضیه ستوده
جمله‌هایی از نامه‌‌ی شروود اندرسن به پسرش که در حال تحصیل در رشته‌ی نقاشی بود :
سعی کن متواضع باشی و متواضع بمانی، زیرکی و زرنگی کشنده‌ی همه چیز است.
هدف هنر ساختن تصاویر قابل فروش نیست، برای رهایی و رستگاری خودت است.
رسیدنی در کار نیست، جستجوی بی‌پایان است.
هر پاکیزگی که در زندگی خود دارم به سبب حساسیت، جستجو و توجه‌ام به کلام و کلمات است.
البته موضوع این است که خودت را سرزنده و هوشیار حفظ کنی، اکثر مردم همه‌ی عمر در ملال و کسالت زندگی می‌کنند.
چنان که رفتار شایسته‌ای نسبت به مردم داشته باشی و تمرکز روی کار خودت، همین کافی‌ست که از تو مرد زندگی بسازد.
و بازنشر داستانی از اندرسن که سال‌ها پیش ترجمه کرده‌ام، برای دوستانی که نخوانده‌اند.
داستانی به غایت شگفت و زیبا ...

همه این حرف های حریف خرافه اند.
چرا و به چه دلیل ما به این نتیجه می رسیم؟

انتقام و انتقام و انتقام.
هیچ خردمندی لکه جوهر را با جوهر
و
لکه روغن را با روغن
نمی شوید.
فقط خون را با خون می شویند.
برتا

انتقام
نشانه فقر فلسفی است
و
ناشی از فقر فلسفی است.
قاتل چه بسا مأمور است و نه آمر.
انتقام دال بر این است که تمیز آمر از مأمور صورت نگرفته است.
آمر
چه بسا
سیستم است و یا طبقه اجتماعی است و نه فرد و نه تک تک افراد طبقه اجتماعی.


تاریخ چیست؟
یک مشت ستون و خرابه که تاریخ نیست.
کتب تاریخ
چه بسا
خرافه اند.
اصلا ارزش علمی ندارند.
با تعویض طبقات حاکمه
تاریخ کذایی هر کشور کذایی از نو تحریف می شود
ما از کتب تاریخ جنقوری اسلامی خبر نداریم.
ولی حتما با تحمیل اسلام به ضرب شمشیر به خلق های کشور
شروع می شود.
این که تاریخ نیست.


این طبقه بندی وهااو بند تنبانی است.
برای طبقه بندی علمی عمر و هر چیز دیگر
باید معیار دیالک تیکی به خدمت گرفته شود.
مثلا
دیالک تیک کمیت و کیفیت کشف شود:
مثلا
اولین مرحله عمر
گذار از نطفه به جنین باشد.
جنین به لحاظ کیفی با نطفه تفاوت دارد.
دومین مرحله می تواند گذار از جنین به نوزاد باشد
سومین مرحله
گذار از نوزاد به کودک باشد
چهارمین مرحله
گذار از کودک به نوجوان باشد (بلوغ)
پنجمین مرحله گذار از نوجوان به جوان باشد
ششمین مرحله
گذار از جوان به پیر باشد.
همه این مراحل عینی را افراد شخصا تجربه می کنند.
مثلا
ورود به بلوغ جنون خاص خود را دارد.
ورود به پیری
کمال خاص خود را دارد.
همه چیز فرد دستخوش تحول کیفی می شود.



روی دلایل اعتیاد به سیگار باید کار کرد.
سیگار
نخست توسط کنسرن های امپریالیستی در امریکا و سایر کشورها
با آگهی های تبلیغاتی و فیلم های هالی وودی
مد می شود.
این کنسرن های امپریالیستی
حتی
نتایج پژوهش های علمی را تخطئه می کنند که تکثیر ابتلا به سرطان را به دلیل وجود عناصر شیمیایی سمی و مهلک از قبیل کادمیوم و غیره در توتون
به طرز آزمایشگاهی ـ شیمیایی اثبات کرده اند.
برای رد گم کردن و غارت ثروت جامعه از طریق فروش سیگار
اعلام می دارند که سمی
کاغذ سیگار است و نه محتوای توتون.
ضمنا
توتون را چیزی ناتورال از قبیل سیب و سیب زمینی جا می زنند.
پس از سالها تجریه بدبختی حاصل از اعتیاد به سیگار
کنسرن های بی شرم حاضر می شوند با خط بسیار ریزی روی بسته سیگار بنویسند که سرطان زا ست


شاملو می ماند.
حواس پرت پرت و پلا باف

شاملو که نمی ماند.
لاطائلات شاملو می ماند
و
علافان و عیاشانی
که به لاطائلات لاشخورها
نیاز وافر دارند
تا جفت جویی کنند و جفت یابی کنند و جفتگیری کنند و بر زندگی طفیلی بی معنای خود محتوا و معنا ببخشند.


معجزه
مشد البرت
از مفاهیم فیزیک نیست.
معجزه
از مفاهیم فقه است.
هر وسیله
فونکسیونی دارد.
فیزیک همانقدر حق دحالت در فقه را دارد که فقه در فیزیک را.
مثال:
چرخ خیاطی
وسیبه ای برا دوخت و دوز است.
با چرخ خیاطی نمی توان به پخت و پز خطر کرد.

اما منظور از معجزه چیست؟
معجزه
توجیه ـ مفهومی است برای چیزهای مثبتی که بشر دلیل حدوث شان را نمی داند.
اگر چیزهای منفی قابل درک نباشند،
از مفهوم بلای اسمانی بهره برگرفته می شود:
مثلا زلزله و توفان، رعد و برق و برف و باران و وبا و طاعون و ایدز و کرونا



بد ترین گناه فهم بشری باور بی دلیل به چیزهای است.
هاکسلی

من ـ زور
مشد هاکسلی؟
مقصر خریت بنی بشر
فهم او ست؟
باور به خرافه
نه ناشی از الزام و اجبار و احتیاج به باور، بلکه ناشی از فهم بشری است؟
همین افغانی ها
با همین فهم
دیروز دیگری داشته اند.
پس دایلش چیست؟



طبقه حاکمه در زمان شاه
مترقی تر و مدرن تر از طبقه حاکمه در زمان شیخ بوده
ولی
به لحاظ اعمال دیکتاتوری و سرکوب مخالفین چه بسا بالقوه
فرقی با هم نداشته اند.
سطلیون فراموشکار
چنان وانمود میکنند که انگار کودتای خونینی رخ نداده و حکومت لیبرالی سرنگون نشده
و
حزب بی همتایی به خون کشیده نشده است



این دو جمله برتراند راسل
مطلقا بی ربط به یکدیگرند.
به احتمال قوی
قلابی و تصنعی و جعلی و تحریفی اند.
بعید است که راسل که ریاضی دان بزرگی است،
این یاوه را سرهم بندی کرده باشد.
تاجر تاریخ
تاریخ می خرد و می فروشد.
و
نه کالایی را که کسی ندیده و در گور تحویل مشتری داده می شود.
احتمالا مترجم این یاوه هم خواسپرت بوده است و هم از مرحله پرت بوده است.
ویرایش:
ادیان
دیالک تیک یونیورسال داد و ستد (تجارت)
را
به طور مثبت
به شکل دیالک تیک داد نقد (مثلا احسان و انفاق) و ستد نسیه (مثلا اجر اخروی، بهشت و مخلفات)
و
به طور منفی
به شکل دیالک تیک داد نقد (مثلا دزدی قتل، رشوه) و ستد نسیه (مثلا عذاب دوزخ و مخلفات)
بسط و تعمیم می دهند.


دین
دیالک تیکی از آه و افیون است.
مارکس.
جا زدن دین به عنوان افیون
تحریف بی شرمانه مارکسیسم است.
له قول اگلس،
همه جنبش های انقلابی در قرون و سطی
زیر پرچم مذهب صورت گرفته اند



امپریالیسم
یک مفهوم فلسفی است
که
کاشفش حضرت لنین بوده است
و یادش به یاد باد


اگر کسی اندیشه ای در کدوی کله داشته باشد،
نمیتواند به سخن در نیاید.
خموشی
نشانه فقدان اندیشه در کدوی کله است.
مشیری
دچار توهم است.
هارت و پورت توخالی میکند
و خیال میکند که خیلی حرف برای گفتن دارد.
پس از پیروزی عنگلاب اسلامی
هنوز جایگزینی برای ساواک و سرکوب نبود.
یعنی آزادی بیان وجود داشت.
شعرای کشور
کلافه شده بودند.
دنبال اختناق می گشتند تا غر بزنند.
این جماعت توان تفکر ندارند



اگزیستانسیالیست ها
اهل هارت و پورتند.
مزخرفات گنده گنده می گویند.
جهان بینی شان
ایدئالیستی است.
کاریکاتورشان در کشور ما
جلال آل احمد و احمد شاملو هستند.
خودشیفته و خردستیز و خرپرورند.
فلسفه حیات در المان و اگزیستانسیالیسم در فرانسه
آبشخور فاشیسم بوده اند.
فاشیسم هم چپ است.
فاشیسم
ماهیتا راست افراطی و ظاهرا چپ نما ست.
خیلی از خرها
خیال میک ند که این زباله ها کمونیست اند.




نامه‌ای از مرتضی کیوان به پوری سلطانی_ یکم فروردین ۱۳۳۳
احتیاج ما به اینکه با هم باشیم یک زمینه‌ی منطقی و رئالیستی دارد. ما هر دو نخستین گُل عشق‌های گذشته‌مان را که پیش از آشنایی با یکدیگر روییده است، با همه‌ی شادابی و طراوتش در خاطر داریم. اما بودن ما با هم دارای کیفیتی بسیط‌تر و دوست‌داشتنی‌تر از هر عشقی است. ما رفیقیم. دوستیم. یاور یکدیگریم. ایمان ما و زندگی ما با هم و توأم است‌. تو دوست و رفیق بهترین رفقا و عزیزترین دوستان شبانه‌روزی منی‌. تو و من، چون سایر دوستان و رفقای دور و بَرمان، با زندگی هم آمیخته‌ایم. ما امواج توأم یک جویباریم. قطرات جهنده‌ی یک آبشاریم. ما از هم جدایی‌ناپذیریم. پرده‌ها و رنگ‌ها و هوس‌ها سرانجام عوض می‌شوند ولی ما باز با یکدیگر باقی خواهیم بود. احساسات ما آن‌قدر تکامل یافته و با ادراکمان درآمیخته است که به‌قدر کافی شهامت داشته باشیم. ممکن است تو در هوس و رویای تازه‌ای شکوفان شوی، در این صورت به آزادگی یک انسان می‌توانی در احساسات خود صراحت و شهامت داشته باشی. تو می‌توانی به هر کسی که می‌پسندی عاشق باشی. عشق برای هیچکس گناه نیست. تو می‌توانی با تمام وجود و هیجانت در یک عشق پاک و سالم رها شوی و این حق توست، حق هر انسانی است. این جهش‌های احساسی با همه خلجانی که در قلب انسان ایجاد می‌کند هرگز نمی‌تواند چهره‌ی اصیل دوستی و رفاقت و یگانگی ما را تغییر دهد. بازگشت ما، به هر سویی که برویم یا کشیده شویم، به یکدیگرست، من به این معنی ایمان دارم. تو هر جا بروی و بر عشق هر کسی بدرخشی سرانجام مرا چون یک یاور انسانی شور و نشاط خود باقی خواهی دید. ما آخرین ملجأ یکدیگریم. دوستی و رفاقت ما هر نقشی بپذیرد پاکی و پایداری خود را از دست نمی‌دهد. غبار تیرگی‌ها و نگرانی‌ها خیلی زود با آب صفا و ایثار شسته می‌شود. ما در ایمان و اعتماد بزرگ خود رشد می‌کنیم و احساسات و ادراک ما، حتی با هر موجی از کشاکش تمنا و هوس‌های فرّار هم، باز به سوی تکامل منطقی و رئالیستی خود پیش می‌رود. نیاز ما به بودن با یکدیگر ناشی از فوران و هیجان یک عشق ناگهانی، یک عشق ایجاد شده، یک عشق پُر از ماجرا و کشمکش، یک عشق تلقین‌شده نیست. خیلی بسیط‌تر، وسیع‌تر و به خصوص منطقی‌تر و رئالیستی‌تر است. مدتهاست که من از عشق‌های سرسامی و ناشدنی دورم. این دوستی و رفاقت و همدلی و همفکری ماست که با استحکام فولاد، محبت و انس و نوازش و ایثار ما را پایه‌گذاری کرده است. در حقیقت تبلوری از تجلی یک ایمان و اعتقاد شکست‌ناپذیر به همبستگی بشری و انسانی است. در این صورت نیاز ما به بودن با یکدیگر، تظاهری از احتیاج به جسم یکدیگر نیست. به‌ جان تو که اگر جرقه‌ی بوسه‌ای از تو در دل من روشن شده باشد. بدن تو، مانند همه‌ی احساسات غریزی و التذاذی تو متعلق به خود توست. روزی در رَیَعان مهر و نوازشت، در حالی که اندکی بیمار بودی، در تاکسی سرت را روی شانه‌ام گذاشتی و موهایت گوشه‌ای از صورتم را پوشاند و حالتی داشتی که انگار خود را تسلیم بوسه‌های احتمالی من کرده بودی، اما اگر از شوق هم می‌سوختم راضی نبودم این احتمال صورت وقوع یابد؛ زیرا معنویت رفاقت دو انسان را، لذت‌بارتر از هر بوسه‌ای می‌دیدم. ممکن است رنگ‌های زندگی تو را سرگرم سازد‌، ممکن است صداهای این و آن تو را فریب دهد، اما بازگشت نجیبانه‌ و پاک ما به یکدیگر حتمی است. هیچ عشقی و عشق به هیچ‌کسی نمی‌تواند تلاطمی در دوستی و رفاقت ما ایجاد کند. من دوستی و رفاقت و انس و احتیاج به تو را، با هیچ عشقی عوض نمی‌کنم و تو —با تمام اعتماد خودم می‌گویم— اگر هر روز و هر شب در عشق تازه‌ای بدرخشی باز سرانجام مرا، چون یک یاور انسانی سعادت خویش باقی خواهی دید و به من بازخواهی گشت. امید من این است که تو پاکی زندگی را در گرداب هر تمنا و هوسی حفظ خواهی کرد، زیرا طبع و گوهر تو از پلیدی و آلایش بری است. خود را رفیق و مونس من، در عشقی رها کن که شدنی باشد، ماندنی باشد، سرفراز باشد و شخصیت رفیقی تو را کمال بخشد. من به تو اعتماد دارم همچنان که به پهناوری و اعتلای ایثار خود واقفم. ما با یکدیگر و با هم خواهیم بود، زیرا انس و محبت ما از جرقه‌ی یک عشق ناگهانی به وجود نیامده، فساد ناپذیر و نا سوختنی است و لهیب هیچ آتشی هم آن را خاکستر نمی‌کند. من با چنین ایمانی حریق هر سرکشی طبع تو و هر رفیق دیگرم را با نوازش قلبم پذیرا می‌شوم. ممکن است به خاطرت بگذرد که شکوفه‌های عشق و کامکاری را پیش چشم من به سینه‌ی دیگری بزنی‌. به هوای اینکه شاید آتش مرا تیز کنی. شاید این کار را با بی‌خیالی و بی‌گناهی می‌کنی، اما به ایمانت قسم که آتش من و لهیب دیدار چنین رفتار حقیقت‌آمیزی فولاد دل مرا آبدیده‌تر می‌کند و من با آرامش یک وارسته از جهان و هر چه در آن هست بازی آمیخته با واقعیت تو را می‌بینم و شوق مرافقت و دوستی می‌آموزم.
هیچکس نمی‌تواند رقیب من باشد‌، زیرا هر که مورد عشق تو قرار گیرد رفیق من است و من شادی هر دوی شما را با زبان دل می‌چشم. اگر روزی هم در سرداب محرومیت‌ها فولاد دلم بپوسد، باز هم از یک رفیق و یک دوست به یک فقط عاشق تنزل نمی‌کنم. به عشق‌های یکطرفه و بی‌حاصل و مظلوم که از نظر اعتقاد مشترک ما سر و سامان درستی نداشته باشد هیچ دلبستگی و عقیده‌ای ندارم. عشق‌هایی که می‌جوشد و شعله‌ور می‌شود و حوائج جسم را برمی‌انگیزد و برمی‌آورد مانند یک حریق اگرچه زیبا و تماشایی است اما سرانجامش خرابی و فساد است. رفاقت و دوستی ماست که یک انس و محبت فسادناپذیر است و از رنگ پُر نیرنگ چنان عشق‌هایی بری است. ممکن است نگرانی نسبت به عشقی بی سر و سامان و هوس‌انگیز که زندگی واقعی و شدنی را در خود نپروراند و آبستن هزاران فساد و فضیحت باشد، شعله‌ی نشاط طبیعی مرا بیفسرد، اما این حالت موقت و گذرا و ناپایدار است و به صورت چاره‌جویی رفیقانه‌ای که خطر را از تو و هر رفیق دیگرم دور سازد درمی‌آید. سقوط در ورطه‌ی مضحک حسادت برای من از هر چیز مسخره‌آمیزتر است و من به آسانی به نیروی توانای ادراک و ایثارم از آن رهایی می‌یابم. ما روزها با هم گذرانده‌ایم و دوستی‌ها کرده‌ایم اما همه‌ی خاطرات تو می‌دانند که من همیشه یک رفیق مهربان، یک یاور انسانی باقی مانده‌ام. در اوج تپش تمنای طبیعی تو و حتی در جهش شوق و خلجان احساسی خودم، باز هم یک رفیق و یک مونس باقی مانده‌ام و محبت و مهربانی‌ام به دوستیِ رفیقانه‌ای که در شان اعتقاد مشترک ماست نزدیک‌تر بوده تا به عشقی جوشان و هوس‌آمیز و سرگرم‌کننده. بارها فکر کرده‌ام ما در سرنوشت‌مان رها می‌شویم و زمان سرانجام زندگی ما را آن‌طور که با نرمش و اصالت طبیعت‌مان و پاکی و نجابت اعتقادمان سازگار باشد ربط خواهد داد. انس و محبت مشترک ما، در واقع، پیروزی اعتقاد ما به همبستگی انسان‌هاست. من به تو اعتماد و اعتقاد دارم زیرا تو قسمتی از زندگی منی، تو ترانه‌ای از سرود ایمان بزرگ منی. تو رفیق منی و همین کافی است که تا پایان زندگی با هم رفیقانه همراه و همدل باشیم!
مرتضی کیوان



احتیاج ما به اینکه با هم باشیم یک زمینه‌ی منطقی و رئالیستی دارد.
کیوان

این جمله کیوان
غلط است.
احتیاج به همبایی با همنوع
دیالک تیکی از ناتورال و سوسیال (طبیعی و اجتماعی) است.
چون
هم میراث نیاکان نباتی و جانوری ما ست
و
هم
بنا بر الزامات جامعتی است.
و نه منطقی و رئالیستی.
دلیل همبایی زن و شوهر
چه بسا عاطفی است
و عمدتا مادی است.

کیوان
ما هر دو نخستین گُل عشق‌های گذشته‌مان را که پیش از آشنایی با یکدیگر روییده است، با همه‌ی شادابی و طراوتش در خاطر داریم.
کیوان

منظور کیوان احتمالا این است که قبل از برقراری رابطه با هم
در نگاه اول عاشق یکدیگر شده اند.
همه همین طوری اند.
به تصادفی همدیگر را می بینند وبه زبان نگاه (سایه) به همدیگر پیام می فرستند.



ملک الشعرای بهار
   
در محرّم ، مردمان خود را دگرگون مي كنند
از زمين آه و فغان را زيب گردون مي كنند
گاه عريان گشته با زنجير ميكوبند پشت
گه كفن پوشيده ،‌ فرق خويش پرخون مي كنند
گه به ياد تشنه كامان زمين كربلا
جويبار ديده را از گريه جيحون مي كنند
و ز دروغ كهنه ي « يا لیتنا كنّا معك»
شاه دين را كوك و زينب را جگرخون مي كنند
خادم شمر كنوني گشته، وانگه ناله ها
با دو صد لعنت ز دست شمر ملعون مي كنند
بر “يزيد” زنده ميگويند هر دم، صد مجيز
پس شماتت بر يزيد مرده ی دون مي كنند
پيش ايشان صد عبيدالله سر پا، وين گروه
ناله از دست “عبيدالله مدفون” مي كنند
حق گواه است، ار محمد زنده گردد ورعلي
هر دو را تسليم نوّاب همايون مي كنند
آيد از دروازه ی شمران اگر روزي حسين
شامش از دروازه ی دولاب بيرون مي كنند
حضرت عباس اگر آيد پی يك جرعه آب،
مشك او را در دم دروازه وارون مي كنند
گر علي اصغر بيايد بر در دكانشان
در دو پول آن طفل را يك پول مغبون مي كنند
ور علي اكبر بخواهد ياري از اين كوفيان
روز پنهان گشته، شب بر وي شبيخون مي كنند
لیک اگر زین ناکسان خانم بخواهد ابن سعد
خانم ار پیدا نشد، دعوت ز خاتون میکنند
گر يزيد مقتدر پا بر سر ايشان نهد
خاك پايش را به آب ديده معجون مي كنند
سندی شاهک بر زهادشان پیغمبر است
هی نشسته لعن بر هارون و مامون میکنند
خود اسيرانند در بند جفاي ظالمان
بر اسيران عرب اين نوحه ها چون مي كنند؟
تا خرند اين قوم، رندان خرسواري مي كنند
وين خران در زير ايشان آه و زاری مي كنند


مخاطب شان
توله های خودشان در سواحل کانادا هستند
که
کسب و کارشان ۱۱ ماه سال خور و خواب و علافی و عیاشی است.


هر جا عشق جوانه زند، زندگی شکوفا می گردد.
هر جا نفرت سر برکشد، خطر سقوط امی رود.
گاندی

هی گاندی
اولا
عشق و نفرت با همند و به همدیگر تبدیل می شوند.
یعنی
ما با دیالک تیک عشق و نفرت سر و کار داریم.
ثانیا
عشق و نفرت
آگاهانه و اختیاری و ارادی نیستند.
کسی را می بینی و عشاقش می شوی و یا ازش متنفر می شوی
و
نمی دانی چرا و به چه دلیل
دست خود نیست.
ثانیا
عشق و نفرت
پدیده های پسیکولوژیکی اند.
یعنی ثانوی اند.
بر پایه چیزهای سطحی و ثانوی و پسیکولوژیکی
نمی توان به درک و توضیح صعود و سقوط بشریت نایل امد.
مارکسیسم بیاموز تا هم آد و هم عاقل و هم رستگار.




چرا؟
خیلی از زنان و نران
نمی توانند به دلایل مختلف
جفت نر و یا زن داشته باشند.
دیری است که ازدواج زنان با زنان و نران با نران حتی قانونی شده است.


قلیان دیوانه است.
زندان
کسب و کار قلیان است.
خودش می خواهد که در زندان باشد.
وقتی هم آزادش میکنند،
آنقدر به اجامر جنقوری گیر می دهد تا دوباره به زندان ببرند و اب خنک بخورد.
قلیان اصلا سیاسی نیست.
شما نمی توانید سخن سنجیده ای از قلیان بشنوید.
به همین دلیل
خیلی ها نسبت به قلیان
مشکوک و مظنونند.
خیال می کنند که از اجامر جنقوری واست نقش و رل بازی می کند.
دیوانگان
قادر به تمیز دیوانه از عاقل نیستند.


کتاب
کمترین فرقی با رسانه ندارد.
کتاب و رسانه
فرم اند.
تعیین کننده در دیالک تیک فرم و محتوا
محتوا ست.
کسی که کتاب را بر رسانه ترجیح می دهد و رسانه را تخطئه می کند،
در بهترین حالت
پیرو مکتب فرمالیسم است.
به قول سایه
صورت پرست است.
رسانه
چه بسا صدهزار بار بهتر و مفیدتر و حتی انقلابی تر از کتاب است.
مثال:
برای خواندن رمان جنگ و صلح
باید حداقل سه ماه صرف کرد.
همین کتاب را از رسانه می توان در سه ساعت دید و شنید.
ایراد نه در فرم، بلکه در محتوای طبقاتی کتب و رسانه ها ست.
مارکسیسم بیاموزیم تا رستگار شویم


هرگز محبوس ماضی مباش.
ماضی
درسی بود.
زندگی نبود.
فرنگی جفنگی

مگر زندگی
اساسا و اصولا
تجربه (درس) نیست؟
چگونه به این خرافه می رسی که ماضی
زندگی نبوده است؟
کسی که بی اعتنا به ماضی باشد،
بالاجبار
در مضارع مدام
درجا می زند
و
بی آینده می ماند.



مگر نران با نران و زنان با زنان حق تشکیل رابطه حنسی ندارند؟
این از مهم ترین مسائل مطروحه در رسانه های امپریالیستی است.
این
حتی
موضوع گفتگوی لاری معروف
با محمود احمدی نجات در تلویزیون امریکا
بود.
احمدی نجات گفت:
در جنقوری اسلامی همجنسگرا وجود ندارد.
همجنسگرایی
چه بین زنان
و
چه بین نران
از هزاران سال در همه جای جهان به ویژه در شرق
مثلا ترکیه و عراق و عیران و غیره
رایج است.
تحلیل اشعار رودکی
روزی به سرمان زد.
از دو بیتی هایش شروع کردیم.
موضوع همه این دوبیتی ها
لواط بود و حال مان به هم خورد.



عجب لاطائلاتی.
مذهب از مفاهیم فیزیک نیست تا اینشتین راجع بدان ابراز نظر علمی کند.
مذهب از مفاهیم میتولوٓژی، تئولوژی و فیلوسوفی (فلسفه) است.
ماتریالیسم تاریخی برای کشف حقیقت
مثلا
در این زمینه ها
توسعه داده شده است.
مذهب
ایده ئولوژی است
و
ایده ئولوژی
چیزی طبقاتی است.
ایده ئولوژی
طبقاتی تر از هر چیز طبقاتی است.
محتوای مذهب دهقانان و رنجبران
ضد صد درصد محتوای مذهب تجار و اشراف فئودال و بورژوازی است.
هر گردی گردو نیست.
در کشتارگاه طبقاتی
جنگ همه بر ضد همه شعله ور است.
چگونه می توان از مهربانی همه گیر دم زد و اشاعه ان را هم به گردن مذهب انداخت؟




ذلت مردم افغانستان تحت سیطره فوندامنتالیسم اسلامی


صلح
شاهکار عقل است.
فرنگی

صلح
فقط به شرط استقرار کمونیسم در مقیاس جهانی
امکان پذیر است.
صلح
در گرو برقراری دموکراسی (یعنی توده فرمایی) است.
بدون برقراری حاکمیت طبقه کارگر در مقیاس بین المللی
صلح محال است و خواب و خیال است.


جنقوریان
نه سواد دارند و نه صداقت
نه شعور دارند و نه شخصیت
تنها هنر و حرفه ای که دارند علافی و عیاشی و عوامفریبی است.
۹۹ درصد عشعاری که می سرایند در خدمت همین اهداف شان است.
ما صدها تحلیل از عنگلاب اسلامی و فوندامنتالیسم کثافت اسلامی منتشر کرده ایم.
شما باید کلاس اکابری در محله خود پیدا کنید تا سواد خواندن کسب کنید
حتی در کتاب پزشک خصوصی عادولف شاملو
تحت عنوان بامداد در آینه
به چوبه اعدام بسته شدن عادولف و پدرش به جرم هواداری شان از فاشیسم توسط متفقین مطرح شده است.
کتب نیچه کثافت به قول مؤلف این کتاب
تا آخرین لحظه حیات شاملو
روی میز تحریرش بوده است.
ما صدها صفحه تحلیل از اشعار و آثار عادولف منتشر کرده ایم.



شاهکار.
تجسم هنری دبالک تیک هماندشی سواره با پیاده، پیر با برنا، پدر با فرزند


کسب و کار خلایق شده ذکر نقل قول از هر ننه قمر خودی و اجنبی.
سیمین بهبهانی
شاعری عقب مانده بوده است.
زنده باد هماندیشی برای فراگیری خود اندیشی به عوض طوطی وشی.
سمین اصلا نمی دانست که دین چیست.


اکنون همان طرز تفکر بار دیگر سوال می کند چگونه باید در مقابل حکومت رفتار کرد!؟
هنوز وحشت دارد شیوه مقابله با ترور حکومتی را طرح کند؟
حریف

شیوه مقابله با ترور حکومتی چیست؟
اصلا
من ـ زور پدرت و یا خودت از جکومت چیست و کیست؟


چه برداشتی از این شعر سایه دارید؟
شبی رسید که در آرزوی صبح امید
هزار عمر دگر باید انتظار کشید
در آسمان سحر ایستاده بود گمان
سیاه کرد مرا آسمان بی خورشید
هزار سال ز من دور شد ستاره‌ی صبح
ببین کزین شب ظلمت جهان چه خواهد دید
دریغ جان فرورفتگان این دریا
که رفت در سر سودای صید مروارید
نبود در صدفی آن گُهر که می‌جستیم
صفای اشک تو باد ای خراب گنج امید
ندانم آن که دل و دین ما به سودا داد
بهای آن چه گرفت و به جای آن چه خرید
سیاه دستی آن ساقی منافق بین
که زهر ریخت به جامِ کسان به جای نبید
سزاست گر برود رود خون ز سینه‌ی دوست
که برق دشنه‌ی دشمن ندید و دست پلید
چه نقش باختی ای روزگار رنگ آمیز
که این سپید سیه گشت و آن سیاه سپید
کجاست آن که دگر ره صلای عشق زند
که جان ماست گروگان آن نوا و نوید
بیا که طبع جهان ناگزیر این عشق است
به جادویی نتوان کشت آتش جاوید
روان سایه که آیینه‌دار خورشید است
ببین که از شب عمرش سپیده‌ای ندمید
هوشنگ ابتهاج


عجب تحریفی
یهودیت
دینی خاص است.
دین خلق معینی است.
ماهیت طبقاتی یهودیت
ضد برده درای در مورد خاصی است.
یهودیت دین رهایی بخشی (ایمانسیپاسیون) به معنی محدود کلمه است.
حضرت موسی
شخصیتی ضد برده داری است
و
خلق یهود را از قید و بند بردگی رهایی بخشیده است و به سوی سرزمین موعود رهنمون شده است.
مسیحیت
دینی یونیورسال (تمامبشری) است
ماهیت طبقاتی مسیحیت
برخلاف یهویدت
طرفداری از نظام برده داری است.

اسلام
هم دینی یونیورسال است و به خلق معینی محدود نیست.
ماهیت طبقاتی اسلام
هم
مثل مسیحیت
برده داری است.
با این تفاوت که حضرت محمد
نه
فقط
ایده ئولوگ طبقه اجتماعی برده دار،
بلکه شخصا شخصیتی برده دار و برده ساز است
و
الله برده دار مطلق (معبود) است
و
بشریت همه از دم عبد و برده اند و نه آزاد.
اسلام
بر خلاف مسیحیت
دیالک تیکس از قلم و قدم (حرق و عمل، اندیشه و شمشیر) است.
اسلام دینی سلحشور (میلیتانت) است.
حضرت محمد
به لحاظ رسالت تاریخی
شخصیتی انقلابی است که انقلاب اسلامی (انقلاب ضد کمونیستی آغازین) را رهبری کرده است.
فوندامنتالیسم اسلامی
چه خمینیسم و چه داعشیسم و طالبانیسم
عنگلاب اسلامی را رهبری کرده اند که عمیقا ارتجاعی و ضد خلقی و ضد عقلی و حتی ضد مذهبی است.



دانش چیست؟
برای من دانش یک قسمت از اطلاعات؛
فرنگی

فرنگی
حواس پرت است و ضمنا از مرحله پرت است.
از همین «برای من» او
خریت می بارد.
مثال:
سیب چیست؟
هیچ خری نمی گوید:
سیب برای من فلان چیز است.
تعریف سیب
ربطی به این و آن ندارد.
تعریف سیب
بسته به واقعیت و عینیت سیب تعیین می شود و علمی و استاندارد است.
دانش چیست و از کجا می آید؟
خریت دوم فرنگی
در گذاشتن علامت تساوی میان دانش و اطلاعات است.
مفاهیم (در این هارت و پورت، دانش و اطلاعات)
منحصر به فردند.
و گرنه اصلا نمی توانستند تشکیل یابند.
دانش با اطلاعات مساوی نیست.


سیاست شاه در رابطه با روحانیت
سیاست درست راسیونالی (بخردانه ای) بود.
همه کشورهای امپریالیستی همین سیاست را با روحانیت دارند.
سیاست شاه پس از انقلاب ضد فئودالی ـ ضد روحانی سفید
با حزب توده
غلط و مضر و زیانبار و فاجعه آمیز بوده است
و
دلیل اصلی شکست انقلاب سفید و پیروزی عنگلاب اسلامی
همین بوده است.
ضمنا
بروجردی
با خمینی و خامنه ای و فدائیان تروریست اسلام
یکی نبوده است.
بروجری
ایده ئولوگ (تئولوگ، فقیه) فئودالیسم سنتی بوده است
خمینی و اذنابش
ایده ئولوگ (تئولوگ، فقیه) فئودالیسم فوندامنتالیستی بوده اند و هستند
که جریانی مطلقا ارتجاعی و ضد عقلی وضد خلقی و ضد پیشرفت اجتماعی و ضد سمیتیستی (مبتنی بر یهودی ستیزی) است
و
همشیره فاشیسم و اولیگارشیسم است.


مش ویدا نوشته:
عامل نابودی انسانها تفکرات منفی خودشان است.
ما نوشته ایم:
تفکر مثبت و منفی وجود ندارد.
برای روشن شدن مطلب
پرسیده ایم:
تفکر چیست تا روشن شود که ادعای مش ویدا خرافه ای بیش نیست.

حالا
بدهکار شده ایم؟
مشخصه مهم جنقوریان
پرهیز از فراگیری و چسبیدن به جرم ها ست.
به قول فروغ فیلسوف
این جماعت
پیش نمی روند.
فرو می روند.
یعنی حتی درجا نمی زنند.


تعریف مانا و مینا از مفاهیم وجود ندارد.
حتی نظری متعلق به مانا و مینا وجود ندارد.
خلایق خر مرتب از نظر من و نظر حسن دم می زنند.
نظر شخصی وجود ندارد.
چی وجود دارد؟
مثال:
سیب یک مفهوم بیولوٓیکی است.
مال کیست؟
اصلا مفهوم سیب و سرو و سپبدار و سنجد و سرنگ و سیر از کجا آمده است؟



میلان کوندرا لاشخوری زن ستیز بوده است و امپریالیسم بزرگش کرده است.
زن به نظر او چیزی متشکل از ۹ سوراخ است.


اره.
ملا نصرالدین و ماجرای گ.
فرهنگ کذایی
چند ستون سنگی است و بس.
سکنه جنقوری
فقط جن و قوری دارند
و نه خبر از فکر و فلسفه و فرهنگ


ادبیات؟
این طرز تفکر مفهومی (مارکسیستی) است.
این عالی ترین درجه توسعه معرفتی، فلسفی و فکری است.
به قول کانت:
تفکر
یا تفکر مفهومی است
و
یا اصلا تفکر نیست.
یعنی عرعر است.



قرآن چیست؟
قران
مانیفست انقلاب برده داری است.
بدون درک این محتوا و ماهیت طبقاتی و فرماسیونی ـ اقتصادی
نمی توان انقلاب اسلامی تحت رهبری حضرت محمد را درک کرد و توضیح داد.
خمینی که فردی انقلابی نبوده است.
خمینی مرتجع بوده است
۴۴ سال قبل
انقلاب ضد فئودالی سفید
شکست خورده است
و
عنگلاب اسلامی پیروز شده است.
تفاوت از انقلاب تا عنگلاب از زمین تا آسمان است.



دیکتاتوری
به چه معنی است؟
هر دولتی
دیکتاتوری طبقه ای بر طبقات دیگر است.
دموکراسی
یعنی توده فرمایی.
یعنی فرماتفرمایی اکثریت مولد و زحمتکش جامعه بر اقلیت انگل و طفیلی.
دموکراسی
یعنی کمونیسم.

دیکتاتوری
فرم حکوکت است.
با طناب فرم نمی توان به چاه شناخت اندر شد و در چاه نماند.
هر گردی گردو نیست.
هم حکومت سلاطین و خوانین مرتجع فئودال
مثلا در فرانسه
دیکتاتوری بوده
و
هم حکومت بورژوای انقلابی
دیکتاتوری بوده است.

هر گردی که گردو نیست


شما
مگر تحلیل این زباله را خواندید
که ما را نهی از تفکر و تحلیل می کنید؟
امپریالیسم زباله شازده کوچولو را به هم هزبان های جهان ترجمه کرده است و در فرم های کاست و وی دیو و کتب و کلمات قصار به خورد خلایق خر داده است.
شاملو
نه
فردی ضد امپرالیست
بلکه جد اندر جد فاشیست بوده است.
سطر سطر لاطائلات شاملو
نیچه ئیستی، اگزیستانسیالیستی و فاشیستی است.
قاضی متر جم است
و
توده ای بودن مترجم که دلیل بر انقلابی بودن زباله ترجمه شده نیست.
مگر نان و شراب ترجمه همین قاضی نیست.
مگر نویسنده اش ایکگنتسیو سیلونه
مزد بگیر سازمان سیا نبوده است؟
حتی آثار طبری
ارزش علمی و انقلابی ندارند و بای دنقد مارکسیستی شوند.
ما بیش از ۲۰۰ تحلیل از انها به عمل آورده ایم.
چه رسد به قاضی و ماضی.


اینگرید
چرا نباید به عوض توجه به کمیت، به کیفیت توجه کرد؟
کی گفت که اقتصاد باید مرتب رشد کند؟

ایراد بینشی اینگرید
اولا این است که از دیالک تیک کمیت و کیفیت غافل است.
بدون رشد کمی
پدیده مورد نظر
مثلا سطح توسعه نیروهای مولده (سطح فکری و علمی و فنی مولدین، سطح توسعه وسایل و ابزار آلات کار، طرز استخراج مواد خام و تصفیه انها و علم وفن)
اصلا به حد عینی معین نمی رسد تا جهش کیفی صورت گیرد و پدیده کیفیت عالی تری کسب کند.
رشد کمی و رشد کیفی رابطه ناگسستنی با هم دارند.
ایراد بینشی دوم اینگرید
این است که
مفهوم رشد اقتصادی را
به عنوان رشدی کمی تعریف و تصور می کند.
البته منظورش از رشد اقتصادی
همان منظور طبقه حاکمه است:
افزایش سود انحصارات امپریالیستی است.
کیفیت همه چیزهای اقتصادی در جهان
به طرز ستایش انگیزی بالاتر رفته و می رود.
مثال:
کیفیت
تولید کالاها۷ کیفیت کالاهای متنوع مثلا یخچال و ماشین رختشویی و تلویزیون و کامپیوتر و تلفن و غیره
اکنون صدها بار بالاتر و بهتر از ۵۰ سال قبل است.


راست میگه.
زنان جنقوری اسلامی
باید چپق بکشد و یا تریاک.
در عمارت عسلامی طالبان
به گزارش رسانه های امپریالیستی
بیش از ۵ میلیون هروئینی هست.
از فرهنگ غرب هم اثری نیست.
همه چیز
نه شرقی ـ نه قربی است.
ترقی به همین می گویند


حتی روز مادر
روز مادر نیست.
چه رسد به اینکه هر روز روز مادر باشد.
مادر
بدبخت مادام العمر است.
بدبخت تر از مادر بدبختی یافت نمی شود.



روزی
با مرور ماضی
سال ها مبارزه
زیباترین بخش زندگی ات جلوه گر خواهد شد.
فروید

‍آره.
مش لاشخور.
فقط
بستگی بدان دارد که منظور از سال ها مبارزه چه باشد.
مبارزه در تختخواب ها
باشد
و
یا
مبارزه در شکنجه گاه ها، زندان ها و میدان ها
که تداعی شان حتی دمار از روزگار روان بشر در می آورد.


این جمله مشد علی به لحاظ منطقی غلط است.
کسی که راجع به اخلاق و انسان هارت و پورت میکند،
بدان معنی نیست که راجع به «آدم نماهای باورمند به شیعه اثنی عشری ذوب در ولایت فقیه» هارت و پورت می کند.
ضمنا خود مشد علی و شرکاء به چه دلیل آدمند و بقه آدم نما؟
معیار چیست؟
همین اخوندها
بی سوادتر از مشد علی و مشد حسن و مشد حسین نیستند.



این چیزها
عوامفریبانه اند.
نشر این چیز
نشاندهنده عقب ماندگی فکری ناشرین آنها ست و نه نشانه طفولیت توده.
توده تیزهوش تر از مدعیان رهبری توده است.



نروتسکی
تنها مشخصه تحریف نشده فاشیسم
اراده به قدرت
وادار کردن مردم به تبعیت
و
غارت
است.

شمردن کی بود، مانند مردن؟
عجب بدبختی ئی است.
هی تروتسکی دبستان نرفته و ملا شده،
این سه مشخصه
که تنها مشخصه فاشیسم نیست.
شمردن مگر بلد نیستی؟
ضمنا
اصلا
فاشیسم چیست؟\حلایق خیال می کنند که فاشیسم
فحش است
ضمنا
خودشان همه افکار فاشیستی را شب و روز نشخوار می کنند.


کدام آزادی؟
هلایق اصلا نمی دانند که آزادی چیست.
ما با بیش از ۲۰ هزار نفر از جوانان در تویتر هماندیشی کرده ایم.
۹۹ درصد جوانان در فکر بند تنبانند.
اصلا سواد ندارند.
حرف زدن حتی بلد نیستند.
حتی سران احزاب سیاسی کذایی توان تفکر مفهومی ندارند.
چون تعریف مفاهیم را نمی دانند.
ضمنا
اصلا نمی خواهند بدانند


چوپان
بی باک نبوده، بی مغز بوده است.
هیئت حاکمه
را
در هر جامعه
نه چوپانان و دانایان و نادانان
بلکه طبقات حاکمه روی کار می اورند.
این از الفبای مارکسیسم است.
این دیالک تیک زیربنا و روبنا ست.
دولت ها نوکران طبقات حاکمه اند.
مأمورند و نه آمر.
شعار های مرگ بر اشه و یا مرگ بر شیخ
نشانه خریت شعاردهندگان اند.


خری گفته که مان دلا کمونیست بوده است.
حتی عضو حزب کمونیست افریقای جنوبی بوده است.
ولی فراموش کرده بگوید که حزب کمونیست افریقای جنوبی
طویله بوده است.
عجب عضوی حزب کمونیست افریقای جنوبی داشته
که
مرده است، بدون اینکه معنی عشق و نفرت را بداند.
هر خر بدبختی حتی می داند
که
عشق و نفرت
تدریس کردنی نیستند.
عشق و نفرت
نه
اختیاری و ارادی و آگاهانه
بلکه به طور خود به خودی، بی اختیار و بی ارده تشکیل می یابند و حتی به یکدیگر تبدیل می شوند.
ای بسا قربانیان شکنجه که عاشق شکنجه گر خود می شوند.
عشق و نفرت
رابطه دیالک تیکی با هم دارند.
ضمنا
نفرت بدتر از عشق نیست.
عشق و نفرت
واکش های غریزی و طبیعی افراد وحتی جانوران اند.
عشق و نفرتی که تعلیم داده شود،
فرمی از عوامفریبی است و سست و ناپایدار است.



در جهت جریان رود شنا کردن
به صرفه جویی در نیرو منجر می شود
و
بر خلاف جریان رود شنا کردن به تقویت عضلات.
اینگرید.

تقویت عضلات در سایه شنا کردن بر خلاف جریان رود
اولا
فقط جنبه ای از جنبه های بیشمار است.
ثانیا
برای مدت کوتاهی معتبر است.
پس از چندی به خستگی و حتی به مرگ شناگر منجر می شود.
ثالثا
بر خلاف جریان رود شنا کردن
نشانه خریت است و نه نشانه خردگرایی و خردمندی.
تحول هیچ چیزی
نمی تواند
دلبخواهی و ارادی و اختیاری و زورکی و خرکی باشد.
برای تحول هر چیز
باید قوانین و قانونمندی های عینی مربوطه را
یعنی سمت و سوی جریان رود را
کشف کرد و مورد تبعیت اکید قرار داد.
وگرنه تحول محال می گردد و فاجعه تولد می یابد.
شناخت پیشاپیش جبر
پیش شرط تغییر جبر است.
خر نمی تواند انقلاب کند



راز تغییر
در
بی اعتنایی به نفی کهنه (عدم مبارزه بر ضد کهنه)
و
تمرکز کل حواس به ساختن نو
است.
سقراط

ای بدبخت بیسواد
نو که از اسمان نازل نمی شود.
مثال:
نو در صور متنوعش
از جوانه تا پیله، از جوجه تا توله و فرزند
در بطن کهنه تشکیل می یابد، تدریجا رشد می کند و پس از رسیدن به حد عینی مربوطه
تولد می یابد.
برای تولد نو از بطن کهنه
مادر بینوا
چه بسا از فرط زور زدن
نفله می شود.
یعنی
در راه تولد نوزاد
نفی و نابود می شود.



اینها
خدایان اساطیری اولمپ
در یونان کلاسیک باستان اند.
اینها
دیالک تیکی از طبیعت و انسانند
و
هر کدام مظهر یکی و یا دو سه تا از قوای طبیعی است.
خدای خدایان
زئوس نام دارد که خدای آ‌ذرخش و عقاب است


این بدبخت اصلا نمی داند که سیاست چیست.
احمق تر از خودش
هوارانش اند که سوار شده و قصد پایین امدن ندارد.
فریب مرسدس بنز ۱۰۰ هزار دلاری اش را نباید خورد.



کهویی- فردینان دتوش
(زادهٔ ۲۷ مه ۱۸۹۴ در کوربوآ، حومهٔ پاریس – درگذشتهٔ ۱ ژوئیه ۱۹۶۱ در مودون)
با نام مستعار «سلین»،

کلمه به کلمه این هارت و پورت سلین
ضدعقلی و ضد تجربی و ضد علمی است.
به نظر این بدبخت
زندگی
هذیان است و نه کار و پیکار و سازندگی.
هر خری حتی می داند که امروز بشریت
صد هزار بار بهتر از دیروز او ست و این توسعه و تعالی فقط در صورتی می تواند میسر شود
که
بشر به تلاش فکری و فیزیکی لاینقطع بپردازد.
با هذبان آب از آب حتی تکان نمی خورد.
جالب تر ادعای او راجع به
غیرقابل هضم بودن واقعیت است.
البته این بدبخت و یا مترجم خرافه این بدبخت
تعریف واقعیت را هم نمی داند.
احتمالا منظورشان حقیقت است.



شب
ماه ومهتاب
هواپیما
دریا
ساخل و صدف و شناگران
شاهکاری هنری از سنگپاره


هیچ انسانی حق مالکیت بر انسان دیگری را ندارد؟
زن و زندگی و ازادی

ایکاش
انسان حق مالکیت بر انسان را می داشت.
بردگی
در قرن بیست و یک
سعادتی است.
بیش از ۸۰ میلیون بشر دربدرند.
می خواهند با گذشت از دریاها و با به خطر انداختن جان بی بها
به متروپول های امپریالیستی برسند تا مورد بهره کشی دلبخواهی قرار گیرند.
میلیون ها
کودک و پیر و برنا
تحت بمباران اند
و
برده خری می جویند تا شبی ساعتی چند در غل و زنجیر سحر کنند.


که ایران چو باغی‌ست خرم بهار
شکفته همیشه گل کامکار
اگر بفکنی خیره دیوار باغ
چه باغ و چه دشت و چه دریا، چه راغ
نگر تا تو دیوار او نفکنی
دل و پشت ایرانیان نشکنی
کزان پس بود غارت و تاختن
خروش سواران و کین آختن
زن و کودک و بوم ایرانیان
به اندیشه بد مَنه در میان
هوا خوشگوار و زمین پرنگار
تو گفتی به تیر اندر آمد بهار
همه سر به سر، دست نیکی بَرید
جهانِ جهان را به بد مسپرید

حکیم ابوالقاسم فردوسی

جهان جهان
به چه معنی است؟
در همین مفهوم حکیم، حکمت او تبیین می یابد.


من ـ زور مش مشیری؟
مگر
غم
حتما باید شخصی باشد تا شیشه اش را بر سنگ بکوبند و شق القمر کنند؟
مثلا همین الان
بیش از ۸۰ میلیون بشر دربدرند.
میلیون ها نفر
کودک و پیر و برنا
تحت بمباران اند.
حالا بفرما
شیشه غم را از کجا پیدا کنند و بر سنگ بکوبند؟


روحانیت به مثابه اطبای روحی و فکری اطفال

دلیل ارائه این پیشنهاد چیست؟
در تربیت ـ تئوری روحانیت فئودالی و فوندامنتالیستی
تربیت اعضای جامعه باید از سلول اساسی اش، یعنی خانواده شروع شود.
این عینا و عملا بدان معنی است که ننه ها و بابا ها باید نقش مربی بازی کنند.
ایراد این شیوه تربیتی کجا ست؟

اکنون پس از گذشت ۴۴ سال
این تربیت ـ تئوری حضرات ورشکست شده است.
یعنی ننه ها و بابا ها
عاجز از ایفای نقش سنتی خود بوده اند.
پس مقصر توده است.
اکنون
پیشنهاد می کنند که جای ننه ها و باباهای نالایق و بی عرضه را آخوندها بگیرند.

این ایده
مثل ایده تشکیل خود جنقوری اسلامی
سوقات فرنگ است.
جنقوری اسلامی هم به تقلید از واتیگان به توصیه جلال آل عبا (نیمه فاشیست ـ نیمه فوندامنتالیست) تشکیل یافته است.
کلیسای مسیحی هم به تربیت اطفال می پردازد.
در اسپانیای فاشیستی (فرانکو)
حتی رادیکالتر عمل می کردند.
کودکان را از زایشگاه ها به شیرخوارگاه های کاتولیکی ـ فاشیستی منتقل می کردند و به مادران بدبخت می گفتند که نوزادان مرده زاده شده اند.
بعد به تربیت کاتولیکی نوزادان می پرداختند.
کاتولیسیسم با فاشیسم دست در دست می رفت.
سؤال این است که چرا این ایده فاشیستی
پس از ۴۴ سال به ذهن حضرات رسیده است؟

دلیلش
مواجهه حضرات با عصیان کودکان و نوجوانان است.
همان کسانی که کودکان و نوجوانان را شیر کرده اند و به جنگ شیران (ساواک و ارتش وشهربانی و غیره) فرستاده اند وسوار بر امواخ خون شان به قدرت رسیده اند،
اکنون به روز شاه افتاده اند و قادر به مهار کودکان و نوجوانان جنقوری نیستند.



این لاطائلات شیوخ مرتجع شیعی
باید تحلیل مارکسیستی شوند.
اولا
پداگوژیک (تربیت اعضای جامعه)
ربطی به تدریس فرمالیسم قرائت قرآن ندارد.
مربی جامعه کیست؟
ثانیا
جایگزین سازیکلیه دستاوردهای علمی، فکری، فلسفی و فرهنگی با قران کریم
تازگی ندارد.
مشخصه مرکزی مهم فوندامنتالیسم اسلامی
فرمالیسم است.
وقتی قرار باشد که جامعه به صدر اسلام برگردانده شود،
تعجبی ندارد که قران ایدئالیزه شود و مرجع و مأخد و مبنا قرار داده شود.
ایراد این اوتوپی این است که قران کریم تفسیر می شود و نه تحلیل.
تفاوت و تضاد تفسیر با تحلیل چیست؟
تفسیر
برخوردی سوبژکتیویستی (دلبخواهی، هوسی، میلی، جزمی و مصلحتی) است.
تحلیل مارکسیستی اما دیالک تیکی و علمی و عینی است.
ما بخشی از قرآن را تحلیل مارکسیستی کرده ایم و باید ادامه دهیم.
مراجعه کنید به قران کریم از دیدی دیگر


قرآن کریم از دیدی دیگر
(بخش ۱ ـ ۱۱)

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/9731

(بخش اول)

۱
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/1120

۲
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/1121

۳
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/1122

۴
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/1123

۵
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/1124

۶
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/1125

۷
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/1126

۸
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/1127

۹
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/1128

۱۰
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/1129

ادامه دارد.




می‌چکد سمفونیِ شب
آرام
روی دلتنگیِ خاموشِ غروب.
شاملو

منظور از این اندیشه (چکیدن سمفونی شب روی دلتنگی غروب) چیست؟
ظاهرا
شاملو
غروب را به فرد دلتنگ ساکن ساکتی تشبیه کرده است.
اگر چنین باشد،
چنین چیزی محال است.
چون
معمولا
وقتی شب می رسد،
غروب محو گشته است.
شروع شب
عملا و عینا
به معنی پایان غروب است.


با کسی که خیلی دوستش داشته باشم.
دیباج

ایده خوبی نیست.
پس از یک هفته
از دست همدیگر
جنون می گیرید.

کسی
در هیچ کجا
حتی در سلول انفرادی زندان
تنها نیست.
هر کس
مغز خود را و تجارب و خاطرات خود را
به همراه دارد.

حسبنا کتاب الله
همین چند سال پیش بود که شیخ محسن قرائتی اسلام‌شناس ! پایه ثابت صدا و سیما در جمع کتابداران افاضه فرموده بودند :
شما به هیچ کتابی نیاز ندارید و قرآن برای شما کافی است. من 33 سال در صدا و سیما هر پنجشنبه برنامه داشتم و یک شب هم این برنامه تعطیل نشده است هیچ کتابی هم مطالعه نمی‌کنم اگر شما تفسیر قرآن را بخوانید بی‌نیاز می‌شوید، هر چه که بخواهید در قرآن هست.»
من در یک سال یک ساعت هم روزنامه نمی‌خوانم، کمبود هم ندارم. خلاصه اخبار کافی است
همینطور فرموده بودند :
مثلا در یکی از آیات قرآن آمده است بدترین صدا، صدای خر است حالا اگر شما این را به یک نفر در کانادا یا آمریکا نشان دهید می‌گوید این بود دین شما که می‌گوید صدای خر بدترین صدا است؟ اما همین خودش یک پروژه علمی است. شما بزرگترین دکترهای اعصاب را دعوت کنید تا بر روی تأثیر صدای همه موجودات روی اعصاب انسان آزمایش کنند و آن‌گاه نظر بدهید.
لابد با توجه به نظریات گذشته ایشان سثخ سواد و تخصص طبیبان روحانی وضعیت روانی اطفال معصوم این مملکت در اینده از پیش معلوم است .



هی امیرالمؤمنین.
مطمئنی که مالک خودش
معصوم است و مرتکب معصیت در شب تیره و روز روشن
حتی در حمام
نمی شود.
راستی نجفی کجا ست؟


حالا شما خودکشی نکن
بذار ما خران و بدبختان به درد خودمون برسیم
مانا
ما
راجع به انتحار
ابراز نظر کرده ایم.
ما که به شما و امثال بیشمار شما
تعیین تکلیف نکرده ایم
که به ما تعیین تکلیف می کنید.
شما بهتر است که اگر توان تفکر دارید،
بطلان کامنت ما را استدلال و اثبات کنید.
دعوت به انتحار و یا تجلیل انتحار
کسب و کار کثیف ترین کثافت ها بوده و است.
هدف ما روشنگری علمی و انقلابی به هر قیمت است.



اگر تیز بنگریم
احترام
فرمی از فرمالیسم است.
کردوکاری منفی است.
احترام
چه بسا
فرمی از تزویر و تظاهر و ترفند و توطئه و عوامفریبی و ریا ست.
احترام
تاکنون
سد سدیدی در مقابل کشف حقیقت و ابلاغ حقیقت و حراست از حقیقت شده است.
در حالیکه بالاتر از حقیقت
مرجعی نیست.
احترام
زمینه را برای طوطی وشی، دگماتیسم و سقوط فکری و شخصیتی و فرهنگی بشر
هموار می سازد.
احترام باید تحریم شود
و
با
صداقت
جایکزین شود.
صداقت
یعنی حقیقت پرستی



والله
دختر خود رسول اکرم
و
حتی خود اکرم
بی حجاب بودند.
حجاب
را باید تحلیل کرد.
حجاب
فرمی از فرمالیسم فئودالیستی - فوندامنتایستی است.
حجاب
الترناتیو و بدیل ارتجاع سرخ و سیاه برای می نی ژوپ است.
ما با دیالک تیک می نی ژوپ و حجاب سر و کار داریم.
به همین دلیل
اجامر جنقوری حاضر به کوتاه امدن و لغو گشت عرشاد نیستند.



خطاب به خدا:
 حالا انقدر هوا رو گرم کن تا لخت شیم اسلام به خطر بیوفته کی ضرر میکنه من یا تو؟
صبا

شاهکار.
گر خدا بودم
به مش صبا جواب می دادم
که گرمایش زمین
نتیجه تخریب محیط زیست
توسط اجامر لعین است
که حاضر به رفتن به گور تاریخی خویش نیستند و قصد تبدیل زمین به دوزخ را دارند


دین چیست
و
خدا کیست؟
شما چه بدیل و الترناتیوی برای جنقوری کثافت اسلامی دارید؟
با درونگرایی که نمی توان به جنگ جنقوری اسلامی رفت.


چهار جهت ام
معنی دیگری دارد.
چهار جهتم
باید باشد
که
به معنی چهار جهت من است.


رضاشاه
به لحاظ طبقاتی
فرقی با روحانیت نداشت.
هر دو جزو اشراف فئودال بوده اند.
شاه هم تا انقلاب سفید متحد روحانیت بود.
کودتای ۲۸ مرداد
کودتای مشترک شاه و شیخ بوده است.
شاه به زباله مکارم شیرازی (فیلوف نماها) جایزه سلطنتی داده است.


شین از میان ۱۲۴ هزار پیامبر رفت هسراغ دیوانه ای به نام حضرت ژیژک

به هارت ها و پورت های ژیژکی باید شیشکی کشید.
ما زندگی مارکس و انگلس را برای اجنه که به ژیژک شیشکی می کشند، ترجمه و منتشر کرده ایم.
انگلس عیاش نبود.
انگلس پدرش سرمایه دار بود
در قانون اساسی آن زمان
بورژوا زاده حق ازدواج با کارگری را نداشت.
دختر مورد علاقه انگلس اما کارگر دربدری از ایرلند بود و ضمنا کمونیستی طراز اول بود.
و کمونیست تر از انگلس بود.
انگلس بدون حمایت او نمی توانست به تحلیل وضع طبقه کارگر در لندن نایل أید.
او انگلس را به میان کارگران انگلیس برده بود.
او حلقه پیوند انگلس با کارگران بود
او از ذلت طبقه کارگر لندن بهتر خبر داشت

با اندرز لنین نمی توان اندیشیدن اموخت.
برای فراگیری فوت و فن تفکر باید دایرة المعارف روشنگری را به دقت وسواس آمیز رونویسی کرد و در ضمن رشد کرد.

زندگی مارکس و انگلس
(فصل اول)

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8839

۱
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8780

۲
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8789

۳
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8795

۴
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8800

۵
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8806

۶
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8810

۷
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8818

۸
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8819

۹
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8827

۱۰
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8836

ادامه دارد.



از این خرافات پس از هر انقلاب توسط ارتجاع منتشر شده است.
انقلاب چیست؟
در تاریخ شما مگر انقلابی پیروز شده است؟


سیتوئن واژه فرانسوی است؟ در انقلاب فرانسه به عوش برادر و یا رفیق بورگر می گفتند. مثلا بورگر روبسپیر


می توان این مطلب را تحلیل کرد تا کسانی که هوش دارند، تأیید کنند.
ما جمله اولش را تحلیل می کنیم.

نگارنده انسان را بزرگترین معجزه عالم (فعلش از قلم حریف افتاده، جا می زند)، و اورا به سفری در خویشتن خویش و شناخت هستی وتزکیه نفس میکشاند.

این اندرزو ادعای حریف بیسواد
ارزش علمی ندارد.

انسان
معجزه عالم کذایی نیست.
انسان میمونی است که در روند کار و در اثر کار
تحول کیفی یافته است و قادر به تفکر و تکلم و تعقل شده است.
به قول مولانا
تبار بشر به جمادات می رسد:
به عناصر جدول مندلیف
از جمادی مرده و نامی (نبات) شده و الی اخر
سفر به خویشتن
به خودشناسی منجر نمی شود.
به خیال بافی منجر می شود.
این خرافه درونگرایی
تازگی ندارد
همه عوامفریبان
در طول تاریخ
همین اندرز را داده اند و کسی به هستی شناسی نایل نیامده است.



تو می توانی دارا و دانا باشی.
ولی اگر به تحقیر دیگران بپردازی،
حقیری.
فرنگی

تظاهر توانگر کند فرد را
خبر کن حریفان ولگرد را.

حالا فرض کنیم که دارای دانا
با دیدن سپوری
کلاه از سر بردارد،
در این صورت عزیز و عظیم می گردد؟
تفاوت های موجود میان اعضای جامعه
ذهنی و سوبژکتیو و ریایی و رفتاری اند و یا عینی و اوبژکتیو و واقعی؟
پیش شرط اصلی و اصیل و واقعی برابری اعضای جامعه
نه
در تظاهر و تزویر و تئاتر و ریا
بلکه در لغو مالکیت خصوصی بر وسایل اساسی تولید است.
یعنی در جامعتی گشتن مالکیت بر وسایل اساسی تولید است.



نه
طبقه
ملت می شود
و
نه
ملت طبقه.
ملت از ترکیب طبقات و اقشار اجتماعی تشکیل می یابد.


فوندامنتالیسم اسلامی
در صدد تشکیل دولت فوندامنتالیستی ـ اسلامی جهانی از در عقب است.
معنی داعش هم دولت اسلامی جهانی است.
محتوای این تشبثات ایده ئولوژیکی،
استعمار و استحمار توده های خلق در کشورهای عقب مانده دیگر است.


رسانه ها همیشه همین بوده اند.
رسانه ها
بلندگوی طبقات حاکمه اند.
رسانه ها
در خدمت مطلق طبقات حاکمه اند.
فونکسیون رسانه ها نظرسازی برای توده مردم است.
یعنی تزریق نظر طبقات حاکمه در رگ روح توده سازمان نبافته در حزب توده است.



همانطور که آلمانی می گوید:
"طبیعت تابلوی خود را همه جا آویزان می کند."
این برگ ساده زیبایی، تنوع رنگی و بافت گوناگون ما را نیز به عنوان بخشی از طبیعت منعکس می کند

این برگ که طبیعت نیست.
این برگ یکی از چیزهای طبیعی در مرحله معینی از بود گذرای خود است.
طبیعت
اصل است
و
نه اثر
و
نه
تابلوی نقاشی.
فرق عکاس و نقاش و هنرمند
با فراد معمولی
لیاقت استخرج و تجسم و تبیین ذره ای از طبیعت لایتناهی است.
اثر هنری
دیالک تیکی از طبیعت و جامعه است.
هر اثر هنری
ثمره انعکاس طبیعت اول در آیینه طبیعت دوم (جامعه،ب شر) است.


خواجه در این غزل
بشر را خر جا می زند و خدا را خرسوار.
بشر بدین طریق
سلب آدمیت می شود و افسارش به دست مشیت الهی به مثابه خرسوار سپرده می شود.


چه بهتر.
ما حاضریم ۲۰۰۰ تومان بدهیم
که کسی پارس های ما را به گوش این و آن برساند
عشق
کسب و کار خران است و نه خردگرایان.
خردگرایان
دنبال دوست می گردند و نه دنبال عاشق و معشوق.
شعر و نثر شعر گونه
بهترین ترفند و توطئه و طریق برای خردستیزی و خر پروری است


عجب خرافاتی مصدقیان دارند.
مردم قبلا شاد نبودند.
کچل بودند.
اسهال داشتند.
مسموم بودند.
بیسواد وبدبخت بودند.
وحشی بودند
و
خانه های شان غار واره بود.
غار که نیاید در
و
در غار که نباید قفل داشته باشد.

مگر هر ۱۹ سال
نسل ها عوض می شوند؟
مگر قوانین هر جامعه
قوانین نسل ها ست
و
نه قوانین طبقات حاکمه؟
مگر نسل ها برای توده مردم
تعیین تکلیف می کنند و نه طبقات حاکمه.
مردم زمان شاه که با مردم زمان شیخ
به لحاظ تعلقات نسلی
تفاوتی نداشتند.
فقط با تعویض طبقات حاکمه
قوانین و تعیین تکالیف عوض شده اند


منظور از حرف های قشنگ و رفتارهای درست چیست؟
مثال بزنید تا خلایق خر مستفیض شوند


همشهری؟
عجب مترجمانی جنقوری دارد؟
ترجمه بورگر (بورژوا) به زبان فارسی
شهروند است و نه همشهری.
همشهری
جفنگ نامه ای در جنقوری اسلامی است

 

واقعا؟
گل کاسنی به این شکوه و زیبایی است؟

ما از گیاه کاسنی
تصور و تجربه دیگری داریم که برای تبخیر و تهیه عرق کاسنی مصرف می شد



طلسم
که فونکسیون مثبت و مفیدی ندراد.
از کار انداختن طلسم
به مدد دعا و مخلفات
مثبت و مفید و رهگشا ست

عجب صبری خدا دارد.
من ـ زور بعضی ها از «آدم حسابی ها» و دانشمندها چیست؟
مگرچوپان ها و بیسوادها
مثلا رضاشاه کبیر
آدم حسابی نبوده اند؟
مگر دانشمندها همه از دم گیاهخوارند و بی نیاز از گوشت لذیذ بره هایی که چوپان ها می پرورند؟
ضمنا
خدا کجا با روضه خوان ها حرف زده است؟


مشت می کوبم بر در
پنجه می سایم بر پنجره ها
من دچار خفقانم، خفقان!
من به تنگ آمده ام از همه چیز
بگذارید هواری بزنم:
– آی!
با شما هستم!
این درها را باز کنید!
من به دنبال فضائی می گردم،
لب بامی،
سر کوهی،
دل صحرایی
که در آنجا نفسی تازه کنم.
آه!
می خواهم فریاد بلندی بکشم
که صدایم به شما هم برسد!
من هوارم را سر خواهم داد!
چاره درد مرا باید این داد کند
از شما “خفته ی چند”!
چه کسی می آید با من فریاد کند؟
فریدون مشیری








ما می توانین همین لاطائلات را که مریم کپی و منتشر کرده، تحلیل فلسفی ـ علمی کنیم و زباله بودن این خرافات را اثبات کنیم.
دوران مذاهب سپری شده است.




هر آدمِ بدردبخوری در این مملکت یا باید كشته بشود یا باید تن به نوكری بدهد؛ یا این که خودش را نابود كند؛ درست مثلِ هدایت!
لنین گفته بود، ما در این كشور آدم دانشمند كم نداریم؛ آنچه كم داریم، انسانِ شریف است!
محمود دولت آبادی

محمود دولت آبادی
به لحاظ جهان بینی فرقی با هدایت و شاملو ندارد.
اینها همه حاوی و حامل و مبلغ توده ستیزی و نخبه ستایی اند که نشانه بارز تمایلات فاشیستی، فوندامنتالیستی و اولیگارشیستی است.
در این تئوری نخبگان (خوزه اورتگا گاسه ـ فاشیست اسپانیایی)
توده
تحقیر و تخمیر و تخریب شود و به دنبال نخبه (امام، پیشوا، موسولینی، هیتلر، فرانکو) کشیده می شود تا به دوزخ رهنمون شود.
معلوم نیست که این خرافه از لنین است و یا نیست.
مهم هم نیست.
هر حرف لنین که حتما نباید درست باشد.
شرف و شریف و شرافت از مفاهیم عهد بوقی است که نخبه گرایان توده ستیز برای تحقیر و تخمیر و تخریب و تفریب توده مد کرده اند.
مظهر همه زیبایی ها بر خلاف توهم محمود دولت آبادی ها و هدایت ها و خمینی ها و شاملو ها و هیتلرها
توده مولد و زحمتکش است و نه مشتی خودخواه ضد خلقی خودشیفته و مرتجع .





درنگی در دیالک تیک فرم و محتوا برای درک و توضیح فرمالیسم (صورت پرستی، ظاهرگرایی)

فرم
یک مفهوم فلسفی است.
فرمالیسم
یعنی صورت طاهر پرستی.
فرم
در دیالک تیک فرم و محتوا وجود دارد
که یکی از دیالک تیک مهم سعدی است.
مثال:
صورت زیبای ظاهر (فرم) هیچ نیست.
تا توانی سیرت زیبا (محتوای زیبا) بیار.
مثال:
حجاب فرم است.
محجب بودن به معنی پاکدامن بودن نیست
و
بی حجاب بودن به معنی بی عفت بودن نیست.



معینی کرمانشاهی
شاعر عقب مانده ای بوده است.
اشعارش را می توان تحلیل کرد.
ما شعری از او تحلیل و منتشر کرده ایم:

سیری
در
شعری
از
معینی کرمانشاهی

۱
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2174

۲
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2175

۳
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2176

۴
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2177

پایان


بعید است که تیمور لنگ چنین کاری کرده باشد.
یکی از خدمات بزرگ تیمور خونخوار
تبدیل سمرقند (احتمالا پایتخت خود)
به مرکز علم وفن و فرهنگ بوده است.
سمرقند نیویورک قرون و سطی بوده است.
حافظ
تیمور را سلیمان زمان و شفیع روز جزا می دانست.
حتی از او قول کتبی برای شفاعتش در روز قیامت گرفته بود
و
پسرش زین العابدین را برای تربیت نزد تیمور می فرستد



سخن صدها بار بهتر از سکوت است.
سکوت
منجلاب رشد میکروب های متنوع فساد است.
دلیل تجلیل از سکوت
(سکوت سرشار از فلان و بهمان است)
این است که
ارتجاع
بیمناک و بیزار از هماندیشی است.
چون هماندیشی
موتور محرکه خوداندیشی است
و
خوداندیشی
آغاز ترک خطه خریت و ورود به عالم آدمیت (سوبژکتیویته و اکتیویته) است.
به همین دلیل
طبقه حاکمه مرتجع
فقط لایک و تعارف و تحسین و تزویر و تملق و تئآتر می خواهد
و
نه تفکر و تکامل و تعالی.



فرمالیسم
اکنون
مذهب مدرنی است.
فرمالیسم اما بر خلاف مذهب که دیالک تیکی از آه و افیون است
فاقد آه است و افیون مطلق است.
مذهب
هم به مقاومت و مبارزه فرامی خواند (آه)
و
هم مثل مواد مخدر، تخدیر می کند و از مقاومت و مبارزه باز می دارد (آفیون)
فرمالیسم
ربطی به جنسیت ندارد.
طبقه حاکمه امپریالیستی و فوندامنتالیستی و اولیگارشیستی
بشریت را
به ترفند فرمالیسم (مثلا حجاب وعکس پرستی و لهو و لعب و سکس و لاس و لیس)
لومپنیزه می کند و جامعه را به جنگل و جنده خانه مبدل می سازد.
مشخصه مرکزی مهم امپریالیسم و فوندامنتالیسم و اولیگارشیستم
نیهلیسم اخلاقی است.



اثری هنری.
تجسم اندیشه ای از طریق تحجر
جایگزینی آهن با سنگ.
آهن هم منشاء سنگین دارد:
آهن از سنک اهن استخراج می شود.



این طعنه اشرافی ـ اعیانی را باید مورد تأمل قرار داد.

درمان استرس برای مؤمنان
به قول قدما
نماز است.
نماز آرامش می بخشد.
درمان استرس برای زنان و زحمتکشان و خردگرایان
کار است.
پاساژ
یعنی
خرید
یکی از کمرشکن ترین انواع کار است.
مردجماعت
از زحمت خرید غافلند.
درست به همین دلیل
تکه می پرانند.
پاساژ
فقط برای اقشار فوقانی جوامع بشری
مثل پیک نیک و سفر و سکس و غیره
تفنن است
و
نه برای زنان زحمتکش.
زنان زحمتکش
پرولتر به توان چند اند.
ولی غافلان ندانند.



افراد را بر اساس اعمال شان
بسنج
و
نه بر اساس افکارشان.
فرنگی

چرا؟
مگر
دیالک تیک افکار و اعمال
گسستنی است؟
مگر بدون اعمال،
افکاری
و
بدون افکار،
اعمالی تشکیل می یابند؟
هسته معقول این اندرز فرنگی
این است
که در دیالک تیک افکار و اعمال
(تئوری و پراتیک)
نقش تعیین کننده
در تحلیل نهایی
از آن اعمال (پراتیک) است
وللی افکار نقش عظیمی در تحقق اعمال بازی می کنند.
بدون تئوری علمی و انقلابی،
عمل مثبت و مفید و انقلابی محال است.
روشنگری علمی و انقلابی
به همین دلیل
صرفنظرناپذیر است.



آیا ما اصلا روشنفکر و سیاسی که فن بدل را بداند داریم؟
حریف

این جمله به چه معنی است؟
روشنفکریت چیست و روشنفکر کیست؟
سیاست چیست و سیاسی (کسی که فعالیت سیاسی می کند)، کیست؟
منظور از بلد بودن فن بدل،
پیدار کردن بدیل و الترناتیو برای طبقه حاکمه حی و حاضر است؟
این کار روشنفکر و سیاسی است؟



رکن جامعه را زنان تشکیل می دهند.
حریف

نه.
زن کمترین تفاوتی با نر ندارد.
چه به لحاظ مثبت
و
چه به لحاظ منفی.

زن و نر برابرند.
اگر کسی شک داشت، برود به زندان ابوقریب و یا زندان ابو اوین.
در هر دو زندان
زنان مثل نران
جلاد و شکنجه گرند.
رکن (پایه و اساس و شالوده و زیربنای) جامعه
را
مناسبات تولیدی تشکیل می دهند و نه زنان و یا نران.
مناسبات تولیدی
در ان واحد
در دو دیالک تیک بسیار مهم و تعیین کننده در جامعه وجود و حضور دارد.
پیدا کنید ابن دو دیالک تیک اساسی هر جامعه را.



مگر اسم تان رؤیا نیست؟
ما خبرتان را ذکر کرده ایم و اسم مخبر را بر آن اضافه کرده ایم:
بازگشت دوباره گشت ارشاد به خیابان!

اگر ابراز نظر نکنیم، پس چه کنیم؟
تکبیر و هورا بکشیم و صلوات بفرستیم.
به عوض هماندیشی با همنوع،
جنقوریان دشنام می دهند.


پس چگونه ادعا می کنید که زن بودن بهتر از نر بودن است؟
حتی ننه و بابایی یافت نمی شود
که از داشتن نوزاد دختر
کیف خر کند.
سری به زایشگاه ها بزنید و حال و احوال زنانی را که نوزاد دختبر می زایند
تماشا کنید.
فرق هم نمی کند که کجای جهان باشد.
خدا
شمر ذی الجوشن را هم زن نکناد.
فریب زن ستایی ریایی علافان و عیاشان را نباید خورد.
همین میلان کوندرا
با میلیون ها زن هواخواه
زنان را چیزی با ۹ سوراخ می داند.



چه شکوهی دارد زن بودن؟
مطمئید؟
شما بیشک زن نیستید.
زن بودن بدترین بدبختب است




اندیشه ای که در ذهن شما ست،
قبل از شکلگیری شما در ذهن شما بوده است؟
یعنی
ذهن شما
قبل از شکلگیری شما
وجود داشته است؟
یعنی
شما
قبلا
خمیر واره ای بی فرم و بی شکل
ولی با ذهنی مملو از اندیشه
بوده اید؟
این را که نمی توان تصور کرد چه رسد به قبول.
خمیر کجا و ذهن مملو از اندیشه کجا؟

علاوه بر این
اندیشه
از آسمان نازل شده است
و به مثابه خمیرگیر
خمیر شما را فرم و شکل اده است؟
اگر چنین است،
چگونه از «اندیشه های ما»
دم می زنید و نه از اندیشه های نازله از آسمان؟
من ـ زور خوارج
نکند همان من ـ زور خواجه شیراز باشد:
گل ما را بسرشتند و به جانانه زدند.


آبودانی ها؟
آب و دانه ها
را
جدا از هم می نویسند
و
نه چسبیده به هم،
مش سیمین.




بازگشت دوباره گشت ارشاد به خیابان!
رؤیا

روی این مفهوم رؤیا
باید هم به لحاظ واژه سازی تأمل کرد
و
هم به لحاظ سیاسی.
الف
واژه بازگشت
فی نفسه
حاوی «دوباره« است.
در این صورت
«دوباره» در این مفهوم رؤیا زاید است.
ویرایش:
گشت دوباره گشت عرشاد در خیابان های جماران و جمکران

ب
بازگشت دوباره گشت ارشاد به خیابان
به معنی
فروکش خیزش معروف به مهسا
از
سویی
و
تلاش طبقه حاکمه به تسخیر تدریجی مجدد سنگرهای بند تنبانی فئودالیستی ـ ـ فوندامنتالیستی ـ فرمالیستی از دست رفته
از
سوی دیگر
است.
پ
دلیل بازگشت دوباره گشت ارشاد به خیابان
اهمیت چشمگیر این فرمالیسم (حجاب)
برای طبقه حاکمه است.
حجاب به مثابه سنگر و ساز و برگ حراست از عفت
احتمالا
هنوز هم از حمایت توده های مذهبی و سنتی عقب مانده
برخوردار است.
وگرنه برای طبقه طبقه حاکمه
برگشت گشت عرشاد
لزومی ندارد.
تعیین کننده برای اجامر
دلار است و نه خربزه و خیار.




بارک الله حزب توده !
ندیده بودیم مرده بگوزد
بهریار یغمایی

حزب توده نمرده است
مش بهریار.
حزب توده
سرکوب شده است و سران و سردارانش
بدون کوچک ترین اهانتی به اجامر طبقه حاکمه
تحت شکنجه های وحشتناک
آش و لاش و لاشه و تواب و تباه شده اند.
اصولا
حزب توده
نامیرا ست.
ققنوسی است که از خاکسترش سر به در می کشد و تکثیر می شود و توسعه می یابد.
حزب توده
۲۰ سال است که توسط دایرة المعارف روشنگری به زبان شما شب و روز
«می گوزد.»
ایراد در این است که جهانه کنونی
جهان فرمالیسم ها ست.
جهان ظواهر و ظاهر پرستی ها است.
این مهمترین خیانت امپریالیسم و فوندامنتالیسم است
که
همه چیز فکری و فیزیکی و فرهنگی و فلسفی را از محتوا تخلیه کرده است و با زباله پر کرده است.
همه چیز توخالی است.
دیگر کسی به فکر اندیشه نیست
همه در بدر به دنبال عکس ثابت و سیار اند
و
معیار جهانشمول
نه
حقیقت،
بلکه تعداد طرفدار (فالوور) الکی و خرکی است.
عکس را چنان به عرش اعلی برده اند که اصل به کلی فراموش شده است.
میلیارد ها ساعت از وقت گرانبهای بشریت
صرف سلفی گرفتن از هر زباله در هر حالت و نشان دادن و تماشاکردن سلفی ها می شود
و از این طریق
کسانی میلیونر می شوند و توده های میلیونی در حواشی جهان روزبه روز ذلیلتر می گردند.




  برای هر مفهومی واژه استانداردی پدید آمده است.
رادیکالیته
یعنی
ریشه ای اندیشی و ریشه یابی و دست به ریشه بری

فلان باید کفن شود.
مایا

ابن بحث دیگری است
کفن و دفن اینجا مطرح نیست.
اینجا
مفهوم انتحار مورد بحث است.
ضمنا
قبل از سرنگونی سیستمی
باید سیسم بهتری مطرح شود.
شعار بحث پس از مرگ شاه
شعار همین اجامر جنقوری اسلامی بوده است
که به کلی و به زودی
فراموشش کردند
و هر کم یا بیش اندیشنده ای را بدتر از شاه یا کشتند و یا فراری دادند.
شما چه بدیل بهتری برای جنقوری اسلامی دارید که سرنگونی اش را شعار می دهید؟
علی نجات که بهتر از ولی نجات نیست.

ممنون از هماندیشی.
ولی نه خودکشی تازگی دارد و نه کودک همسری.
علاوه بر این،
ربط تعیین کننده ای به طبقه حاکمه کنونی ندارد.
خودکشی و کودک آزاری و کودک «همسری»
به اسامی مختلف و تحت عناوین مختلف و چه بسا مدرن و مد روز
در همه طوایل طبقاتی رواج دارد.
مدل ها کیانند که از سنین کودکی «تربیت» می شوند؟

با بهانه کردن هر چیزی برای حمله به سیستمی
فقط می توان خودفریبی و عوامفریبی کرد.
ولی نمی توان روشنگری علمی و انقلابی کرد.


بلانسبت برای چه؟
 خر که بد نیست.
ما خودمان عمری خر بوده ایم و عرعر کرده ایم.
پس از خوردن کلی خون دل به قول مولانا، از خریت مرده ایم، سگ گشته ایم.



آره.
ولی رعایت قواعد نگارش و نگرش الزامی و اجباری است
و گرنه
خر تو خر کومونیکاتیو تشکیل می یابد .
وگرنه
جامه طویله می شود و کسی حرف همنوعش را نمی فهمد.
علاوه بر این
شاید از ده هزار نفر
یک نفر شعر سهرابی را بخواند.
چه رسد به اینکه بفهمد.
فریب لایک های الکی را نباید خورد.
خیلی ها لایک می زنند تا به زباله های خودشان متقابلا و از روی رودربایستی
لایک زده شود و خیال کنند که خیلی فرزانه اند و دردانه اند.
مثال:
کسانی که به پارس های پارسی ما لایک می زنند،
فقط به عکس های مربوطه لایک می زنند.
عکس هایی که چه بسا حاوی خرافاتی اند که ما نقد کرده ایم.
گروهی از لایک زنان به پارس های پارسی ما
فرنگی اند.
یعنی
اصلا
پارسی بلد نیستند.
۹۹ در صد بقیه هم پنبه در گوش دارند و اصلا پارس نمی شنوند.



خلایق
در غفلت عمیق از معاصران تهوع اور خود
گیر داده اند به رسول اکرم که ۱۴۰۰ سال قبل زیسته است.
قدرت و ثروت
افراد را سکسی می سازد.
همین پوتین
در این مدت حکومت
هم زن چاق و چله سابقش را طلاق داده
هم
با ورزشکار جوان و خوشگل مشگل روسیه ازدواج کرده
هم
حرمسرا با دختران جوان زیبا تشکیل داده
و
هم حتی به زیبا رویان نوجوان
فوت و فن صید ماهی و غیره یاد داده است.
ضمنا
زیباترین دختران روسیه را
به عقد موقتی و دایمی رفقای امپریالیستی اش
در آورده است.
سرکوزی عنتر
با مدل زیبایی ازدواج کرده
برلسکونی حتی از دختران ۱۳ ـ ۱۴ ساله غافل نبوده. و رسوا شده است
شازده انگلیس به دلیل عشق بازی با دخترکی نابالغ
رسوا شده و معزول گشته است.
تو حالا گیر می دهی به اکرم و رسولش در عهد بوق و چپق و چماق.



شعر سهرابی
به لحاظ فرم و صنعت و ساختار پوئه تیکی
بی عیب و ایراد و زیبا ست.
ایرادش در محتوا و معنا ست.
عیب و ایراد جهان سهرابی و در نتیجه جهان بینی اش،
همین جا ست.
اکنون در این شعرش
طرز نگارش معیوبی به طرز نگرش معیوب مزید شده است:
مثال:
عشق است و، (؟) حُکمِ یار، و (؟) من و جامِ شوکران.

قاعدتا
پس از ویرگول، «و» نوشته نمی شود
و
پس از «و»، ویرگول گذاشته نمی شود

آره.
در معنی واژه های مقدار و میزان و متراژ و مقیاس و معیار
بحثی نیست.
مسئله
فقط
این است که بر چه اساسی میتوان دانایی را اندازه گرفت؟
دارایی
را
بر اساس صفرهای ثروت کسان و ناکسان (میلیونر و میلیارد و غیره) اندازه می گیرند.
دانایی را بر چه اساسی؟



محتوای رمان کوندرا که فیلم شده، بند تنبانی و آنتی کمونیستی ـ کوچه بازاری است.
شوهر
عیاش تمامعیار است و زنش می خواهد عیاشی را با نران دیگر تجربه کند و نمی تواند.
مشخصه روشنفکران عنقلابی ـ امپریالیستی
چپنمایی برای تکثیر مشتری برای زباله های فکری خود است.
سارتر هم جایزه نوبل موبل به «تهوع» اش را چپ نمایانه قبول نکرد.
ولی در عوض شهرت جهانی کسب کرد و همه جا زباله اش به چاپ رسید و به دست خواننده رسید.
میلان کوندرا
به قول شیوا
زن ستیز لاشخوری است که زن را چیزی با ۹ سوراخ
تصور و تصویر و توصیف میکند.
آدم باید خر باشد و این لاشخورها را فرهیخته بداند



هنگامی که آدم
چیزی برای "بوسیدن" نداشته باشد
سیگار ضروری میشود..
فروید

این خرافه واقعا از فروید است؟
فروید باید خر باشد که از این خرافات ببافد.
به صدها فرسنگی سیگاری ها کسی نزدیک نمی شود
چه رسد به اینکه لب بر لب کثافت بد بو و متعفن و سمی شان بگذارد.
در طالبانستان
۵ میلیون هروئینی هست.
دلیل فرویدیستی اش
حتما
قحط لب برای بوسیدن و شق القمر های دیگر است.



در پشت میله‌ها
دیدم که آفتاب به زنجیر بسته بود
فریاد داشت زندگی از رنج زیستن
اما لبان پنجره خاموش و خسته بود
چیزی در آن میان
در هم شکسته بود.
فروغ

معنی تحت اللفظی:
انقلابیون پشت میله ها محبوس بودند و دست و پای انقلاب در زنجیر بود.
زندگان و زندگی زیستی دردناک داشتند.
اما از جهان بینی علمی و انقلابی (مارکسیستی) اثری نبود.
فاجعه این بود.

فروغ را کسی نمی شناسد.
درست به همین دلیل
لیست اثارش را عرضه می دارند و ابیاتی از اشعارش را طوطی وش بر زبان می رانند
بدون اینکه اندیشه انقلابی فروغ را از انها استخراج کنند.



به لحاظ فرم
خیلی چیزها و کردوکارها یکسان می نماند.
هم گردو گرد می نماید و هم پشکل و هم قلوه سنگ.
فاشیسم و نازیسم
میراث فلسفی، فکری و فرهنگی بشری را به اتش می کشید تا خلایق، همه
فقط زباله های نیچه و هیتلر و هایدگر و یاسپرس و غیره را بخوانند و مسموم شوند.
فوندامنتالیسم
برای فریب توده های عقب مانده
اسلام و قرآن را از محتوای اجتماعی ـ هومانیستی ـ انقلابی اش
تخلیه می کنند
و
پوسته آن را رنگ و لعاب مدرن می زنند و روی سر می گذارند و حلوا حلوا می کنند
و
عملا
اصول خلقی و اخلاقی اساسی اسلام را زیر پا می گذارند.
ارتجاع امپریالیستی ـ فاشیستی
برای عوامفریبی و خرپروری و فرستادن توده عقب مانده به دنبال نخود سیاه،
پوسته را به عنوان هسته جا می زند و به اتش می کشد و عرعر می کند.
فاشیسم و نازیسم و فوندامنتالیسم
همه از دم ارتجاعی اند و از این بابت تفاوت ماهوی با هم ندارد.
فاشیسم و نازیسم
متعلق به بورژوازی امپریالیستی است
و
فوندامنتالیسم متعلق به اشراف فئودال و روحانی و بورژوازی سنتی ـ بازاری است



عجب تحریفی.

این بدان معنی است که همه چیز
سوبژکتیو (دلبخواهی، ذهنی، بسته به هوس و میل این و آن) است
و
نه
اوبژکتیو (مستقل از این و آن، عینی).
فقط در زمینه دیالک تیک کفر و ایمان نیست که این تحریف صورت می گیرد.
در کلیه زمینه ها قضیه از همین قرار است.
اما دلیلش چیست؟

مثال:
عنگلاب اسلامی را انقلاب اسلامی می نامند.
بدین طریق
هم مفهوم انفلاب تحریف می شود و حتی بی اعتبار و رسوا می شود
هم
مفهوم اسلام
و
هم مفهوم انقلاب اسلامی.
مگر دعوا بر سر راست و دروغ بوده است؟

کدام دروغ را کفار کشف می کنند و بدیل شان برای دروغ چیست؟
دروغگویی که بد نیست و راستگویی که شق القمر نیست
حتی سعدی می دانست
ولی خلایق ۷۰۰ سال بعد
نمی دانند و دست به عوامفریبی می زنند.



وحدت یعنی قوت.
فرنگی

ماهی کوچولوها می توانند
به
وحدت رسند و کوسه ها را به وحشت اندازند.
خر ها اما نمی توانند.
نه با خرهای دیگر و نه با آدم های دیگر.
دلیلش چیست؟
استثنائا بیندیشد و دلیلش را بفرمایید.



در جنقوری اسلامی
نه آزاد سیاسی وجود دارد
و
نه زندانی سیاسی.
اختلافات در این سامان بی سامان
بند تنبانی اند و نه طبقاتی و سیاسی.



واقعا؟
همه دار دسته های سیاسی و دینی و تفننی و غیره
بدون استثناء
نه مغزی در کله دارند تا عقیده ای داشته باشند و جسارت به خرج دهند و عرعر کنند
و
نه انتقادی به پیشینیان دارند.
چون نیک بنگری همه تریاک می کشند



اگر کسی عکس های شقق را ببیند،
بی اختیار
خیال خواهد کرد که طالبانستان
همان باغ بهشت است و سکنه اش حوریان شعر پیشه اند.
امروز در عخبار رسانه های امپریالیستی
گزارشی از طالبانستان پخش شد:
می گفت:
تعداد معتادان به هروئین
به ۵ میلیون نفر رسیده است.



آره.
ایکاش خداوند
به
عوض دادن مأموریت،
دره ای سواد به بعضی ها می داد تا مأموریت را معموریت ننویسند و آبرو نبرند.
آخوندها
مرتجع تر از شازده و شاه و شهبانو اند، ولی از این «غلط» ها نمی کنند.



آشیانه و پرنده و جوجه ها
اثری هنری از قلوه سنک



خودکشی ناشی از خریت است .
تازگی هم ندارد.
در زمان شاه نور به گور هم فت و فراوان بود.
ضمنا خاص جنقوری اسلامی هم نیست.
خودکشی مد مدرن روز است.
دلایل خودکشی فقط متفاوتند.
خودکشی را می توان به دو نوع مهم طبقه بندی کرد:
الف
خودکشی اکتیو (فعالیت مبتین بر آگاهی)
مثلا خودکشی حزب اللهی، طالبانی، دعشی، القاعده، حماس، خمس و زکات
ب
خودکش پاسیو (منفعل)

خودکشی پاسیو حریفه
چه ربطی به رجیم جنقوری اسلامی دارد؟



آره.
مسلمانان
اول گردن شوهران و پدران و برادران را می زدند،
بعد
ار فرط ترحم به یتیمان و بیوگان
همه را دسته جمعی برده می کردند.
همان بلایی که ارتش امپراطوری روم بر سر خلق های دیگر می اورد.



ماتریالیسم تاریخی
بمثابه فلسفه و اسلوب تحقیق؟

این هارت و پورت
شبیه هارت و پورت مسعود احمدزاده است.
او هم همین بینش خرافی را در مورد دیالک تیک دیگری عرعر کرده بود:
ترور مسلحانه
هم استراتزی هم تاکیک.

همین هارت و پورت را عرفا هم کرده اند و بر دار شده اند و کماکان می کنند:
منصور حلاج
هم همین حرف حزب غار و مسعود احمدزاده را بر زبان رانده است:
انا الحق.
من خدا هستم.
من ـ زور من ـ صور:
من هم انسانم و هم خدا.
یعنی خلق و خد ا یکی است.
یعنی
ماده = روح
یعنی
وجود = شعور
یهمی
تئوری = متد
یعنی
نظریه = اسلوب
متد اصلا چیست
و
متد ماتریالیسم تاریخی و یا ماتریالیسم آنتروپولوژیکی (فویرباخ) و یا ماتریالیسم قرن ۱۸ در فرانسه
چیست؟




توانا بود
هر که خوانا بود
ز خوانش
دل پیر
برنا بود.



ایران
قلب اهورا ست.
حریفه

چرا و به چه دلیل؟
به نظر ما سگان قندهار
ایران شده عیران.
عیران از مواد غذایی بسیار مهمی است
ولی سگان قند هار
لب به عیران نمی زنند
حتی اگر از گرسنگی بمیرند.
یک مثقال ماست می ریزی در سطلی و به هم می زنی و عیران اعلی مال کربلا تهیه می شود.
بعد پس از انداختن یک مشت کشمش در ان،
خیار خرد می کنی و می زنی به تن.
اهورامزدا مثل الله است.
الله و یا اهورا
مفهومی است.
مفهوم که قلب ندارد.
مثال:
درخت و دختر و خر و خمیر و خرما
مفاهیمی اند که فقط در ذهن بشر وجود دارند.
در خارج از ذهن بشر
سرو و صنوبر
و
نرگس و نسرین
و
خر مشد حسن و مشد حسین
و
خرمای بم و بغداد
وجود دارند.
حرف باید خود حرف
برف باید خود برف
باشد
و
نه هارت و نه پورت.



اصولا
متد تشبیه
متد به درد بخوری نیست
و
به درک و توضیح علمی چیزی منجر نمی شود.
ولی به درد خودفریبی و عوام فریبی می خورد.
روز و شب
ضمنا
کمترین شباهتی به جوانی و پیری ندارد.
تعویض روز و شب
تعویضی سیکلی و مکرر است.
تعویض جوانی با پیری اما نه سیکلی و مکرر
بلکه تکاملی ـ تخریبی است.



درک و توضیح مسائل جامعتی و جهانی آسان نیست.
برای کشف حقیقت
وقوف به فلسفه مارکسیستی
الزامی است
میلان کوندرا و امثالهم را
و
حتی نرودا را
طبقه حاکمه امپریالیستی شهرت و محبوبیت می بخشد
مثلا به آثارش جایزه نوبل ـ موبل ادبیات می دهد.
در نتیجه
لاطائلاتش در مقیاس جهانی به وفور خوانده و شنیده و دیده می شود.
با تیر واحدی
در ان واحد
چندین نشان زده می شود:
هم میلان ها میلیونر می شوند
هم توده های خلق مسموم می شوند
و
هم
لاشخورها
سرمشق قرار داده می شوند.
در اواخر عمر اتحاد شوروی
خیلی عظیمی از اهل قلم کشور
به تقلید از سولژنیتسین و لاشخورهای دیگر
شروع به قلمفرسایی کردند
ولی
دیگر کسی نیازی به زباله نداشت.
چون کعبه امال نهیدستان فروپاشیده بود.
در نتیجه
جایزه ای هم به نصیب نبردند
فقط آبروی خود را بر باد دادند.




اره.
منظور
لما
درک و توضیح جزئیات این تصویر بود.
البته ما فکری می کنیم
که
کودک را
از درس و مشق و مدرسه کنده اند و می برند به توبه خانه



ولتر
(۱۶۹۴ ـ ۱۷۷۸)
کسی که سبب می شود
که
تو به مزخرفاتی باور کنی،
ضمنا می تواند تو را به ارتکاب جنایات وحشتناکی سوق دهد.

خشت اول چون نهد معمار، کج
تا ثریا می رود دیوار، کج

هر کاری
قبل از پوشیدن جامه عمل، اندیشیده می شود.
یعنی
هر کاری از کله می گذرد.
کار یعنی مادیت و شیئیت یابی اندیشه.
کارگر قبل از بنای خانه، مدل فکری خانه (انیدشه) را در ذهن خود می سازد.
بعد با اب و خاک و کاه و غیره
بدان مادیت می بخشد
و
آخر سر چیزی شبیه مدل فکری اش
تولید می شود.
نتیجه داشتن افکار ارتجاعی و یا انقلابی
انجام اعمال انقلابی و ارتجاعی است.
ضرورت و الزام روشنگری علمی و انقلبای
همینجا ست.
مثال:
تبلیغ افکار نیچه و امثالهم
زمینه را برای روی کار آمدن نازی های خونریز و ارتکاب سهل و آسان جنایات دهشتناک
فراهم اورده بود.
لوکاچ

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر