۱۴۰۲ تیر ۲۱, چهارشنبه

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۲۳۰)

 
 
میم حجری

 

هر كسى كه باعث آزار و دردت شده رو ببخش، يادت باشه بخشش براى ديگران نيست ، براى خودته ، بخشش به ياد آوردن بدون عصبانيته ، بخشش قدرتت رو آزاد ميكنه ، بدن و ذهن و روحت رو التيام ميده .
لس براون

عجب خرافاتی.
لس بروان دیگر چه علامه ای است که نمی داند که ستم نه ستم شخصی، بلکه ستم طبقاتی است
تا بداند که راه حل غلبه بر سیستم مبتنی بر ستم
هم
نه عفو و بخشش سمتگر توسط ستمدیده بدبخت و دستش از همه جا کوتاه،
یلکه مبازه طبقاتی و تعویض طبقه حاکمه است.
حتی
به اصطلاح «شخصی ترین ستم ها»
ستم طبقاتی است.
مثال:
اگر کوکلوس کلان
سیاه پوستان را برده می خواهد و به جرم آزادی از بند بردگی
به تیر چراغ برق می بندد، اتش می زند و جزغاله اش می کند،
خصومت خانوادگی و شخصی با او که ندارد.
طبقه اجتماعی برده دار است
که قضد حفظ و تحکیم حاکمیت طبقاتی خاص خود را دارد.

به عقاید ضد عقلی و ضد علمی این و ان باید پارس کرد.



کلافه شده بود
تا اینکه بالاخر با خود گفت:
این
امری عادی و طبیعی است که بشر نمی داند که چه میخواهد.
بشر هرگز نمی تواند بداند که چه باید بخواهد.
به این دلیل که بشر فقط یک زندگی دارد.
اگر دو زندگی می داشت، می توانست با زندگی قبلی مقایسه اش کند و بداند که چه باید بخواهد.
میلان کون درا
(عجب اسمی خدا داده است.)

اره.
بشر
در قاموس کون درایان
بدتر از خرترین خر است.
خر صلواة الله علیه
صد بار بهتر از کون درایان می داند که مثلا کاه و جو و یونجه می خواهد و پس از اطعام خرانه
از آخور و توبره
باید آب بخواهد و بیابد و بنوشد و بعد استراحتی بفرماید.

ولی کوندرایان خر تر از خر
اصلا نمی دانند که چه می خواهند و چه باید بخواهند.



ممنون.
تصحیح کردیم.
دست مان پاچه می شود و غلط املایی رخ می دهد.
منفی
مفهوم درستی نیست.
ما منفی باف و یا مثبت باف نیستیم.
سگ ها
اهل تعارف و تحسین و تقبیح و تملق و تظاهر نیستند.
سگ ها
اهل تحلیل اند.
بهتر هم همین است.
به امید روزی که همه
اهل تحلیل شوند.



سعدی
خدا گر ز حکمت ببندد دری
ز رحمت‌ گشاید در دیگری

معنی تحت اللفظی:
اگر خدا دری را به دلیلی ببندد
در دیگری را به دلیل حمایت می گشاید.

سعدی در این بیت شعر
دیالک تیک حکمت و رحمت را به خواننده تعلیم می دهد.
مثال:
دربار برای مقابله با خیزش مردم در تهران
تظاهرات کنندگان را به حکمتی (برای حفظ حاکمیت طبقاتی خود) سرکوب خونین می کند.
تعدادی از افراد به قتل می رسند. و قضیه حل می شود.
اما شب همان روز
اعلم با خانواده مقتولین تماس می گیرد و حمایت مالی و غیره معینی را تصویب میکند و به اطلاع شان می رساند (رحمت).
خدا
در فلسفه سعدی
تجریدی از سلاطین و خوانین است.
همه چیز درگاه الهی
انعکاس خرگاه خوانین و بارگاه سلاطین است.
از اجنه تا ملائکه
از ملک الموت تا جواسیس الهی.



اره.
ما ترسو هستیم و شما رستم دستان.
تفاوت خردمند با خر همینجا ست.
خر
فقط می تواند ظاهر افراد و احزاب را بشناسد.
خردمند
ماهیت و باطن شان را
به مشقتی کشف می کند و می شناسد.
مادران و پدران ما خر بودند و اسم و عکس و آدرس شان را به پاک نجاتان دارند
و
از شکنجه گاه های جماران و کشتارگاه های خاوران
سر در اوردند
که حتی گوری ندارند تا خری برای شهامت شان عرعر کند.
ما از خریت مرده ایم و سگ گشته ایم.
پست های ما پارس های ما به زبان پارسی اند




افکار حسن و حسین که وجود ندارد.
افکار
نه شخصی و خصوصی،
بلکه طبقاتی اند.
خیال می کنید که این افکار کذایی شما
مال خودتانند؟

مثال:
نان یکی از مواد غذایی است.
این یک فکر است.
مال کیست؟
از کجا آمده است؟
همین اخوندها
قبل از قبضه قدرت
همین لاطائلات شما را
رادیکال تر از شما بر زبان داشتند.
اکنون؟
سید علی اصلا به خاطر نمی آورد که دم از طویله بی طبقه توحیدی و حکومت مستضعفین زده است
و
بعد؟
سران و سرداران پارسای مستضعفین را آش و لاش و لاشه کرده است.
و کودکان مستضعفین در زباله دانی ها در بدر به دنبال قوت لایموت می گردند




الکساندر
وقوف به جایگاه اجتماعی (نوکر و ارباب بودن) این و آن آسان است
ولی
وقوف به دوستی و اخوت آنان
دشوار.

آره.
تفاوت خر با بشر همین جا ست.
خر
عرعر می شنود و یا خر می بیند
و
در می یابد که خری در گوش رس و یا در دیدرس است.
بشر اما در ورای ظاهر این و آن،
ماهیت طبقاتی اش را می بیند.
بعد
در پرتو این شناخت ماهوی
به کشف اخوت و رفاقت و خصومت و عداومت این و آن پی می برد.




برای گرگ ، گرگ بودن خوب است ؛ برای خرگوش ، خرگوش بودن و اما تو ای انسان ، خدا و شیطان را همزمان در وجود خود ، یکجا داری و این دو در چنین کالبد تنگ و تاریکی ، چه وحشتناک ، با هم در ستیزند .
لیانید آندری یف

عجب لاطائلاتی
خدا و شیطان به چه معنی اند که در اندرون هر کس اند؟
جامعه
تداوم و تحول و توسعه و تکامل طبیعت است.
گرگ و گاو و گریه و قورباغه
نیای ما هستند.
بشر
تا ابد
میراث خوار جمادات و نباتات و جانوران است.
دیالک تیکی از ناتورال و سوسیال است.
حریف
خودش خبر ندارد و نمی داند که به عوض اندیشیدن و حرف اندیشیده بر زبان راندن
عرعر می کند.




خردگرایان انقلابی
به افکار می پردازند
و نه به افراد.
گیر دادن به افراد و بی اعتنایی به افکار
نشانه فقدان سواد و صداقت است.

افراد دیر یا زود می میرند و در نظرات خود تجدید نظر می کنند.
همین تهمت ها را می توان به خود شما هم زد.



دموکراسی در یک جامعه
از درون و از عمق فرهنگ غالب
نضج می یابد,
امری است کاملا درون زا,
وقتی آزادی خواهی , احترام به حقوق و حریم شخصی دیگران و قانون , رویه زندگی روزمره اکثریت جامعه شد, ان موقع است که باید منتظر تولد این فرزند عزیز بود.
دولت ابادی

اولا
منظور از دموکراسی چیست؟

ثانیا
هیچ چیز مطلقا ویا فقط از درون تشکیل نمی یابد.
همه چیز در دیالک تیک درون و بورن تشکیل می یابد.
ساختار همه چیز از ذرات تا کاینات دیالک تیکی است.سعدی صدها هزار بار توضیح داده است:
مثال:
نابرده رنج
گنج
میسر نمی شود.
این یعنی دیالک تیک رنج و گنج.
ثالثا
« آزادی خواهی , احترام به حقوق و حریم شخصی دیگران و قانون»
چه ربطی به دموکراسی دارند.

مراجعه کنید به دموکراسی، اختیار (آزادی)، قانون


دموکراسی

۱
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/10080

۲
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/10084

۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/10093

پایان


دموکراسی بورژوایی

۱
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/9885

۲
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/9891

۳
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/9897

پایان

دموکراسی تعاونی

۱
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12280

۲
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/12284

پایان




انسانیت بی بو و بی خاصیت اسباب عوامفریبی است.
من ـ زور از انسانیت چیست؟
جوهر هر دینی
حاوی
انسانگرایی متناسب با زمان خویش است.
مخالفت فاشیسم و نیچه ئیسم با ادیان
و
تحریف اسلام توسط فوندامنتالیسم اسلامی
درست به دلیل هومانیسم مذاهب و اسلام است.
علاوه بر این
انسانیت کذایی
که جهان بینی نیست.
اسلام
جهان بینی است.
اسلام را فقط از موضع مارکسیسم (جهان بینی پرولتاریا) میتوان نقد مارکسیستی کرد و نفی دیالک تیکی کرد.
و نه از موضع عوامفریبی و خرپروری .

اصلا
منظور از هومانیسم چیست؟
هومانیسم
اکنون
روشنگری علمی و انقلابی (مارکسیستی) است و نه دین ستیزی.
انقلاب اسلامی را محمد کرده است.
محمد
شخصیتی انقلابی بوده است.
اسلام
و
محمد ربطی به فوندامنتایسم ارتجاعی و ضد خلقی و ضد عقلی
و
عنقلاب و عنگلای اسلامی ندارد.



هی سیرجانی
سینه و زنجیر
به این لاطائلات ربطی ندارد.
سینه و زنجیر
خاص جنقوریان هم نیست.
همه جای جهان
همه خلق ها
سینه و زنجیر
دارند.
فقط فرم شان
تفاوت دارد.
محتوا و فونکسیون اجتماعی شان یکی است.



کلارا ستکین
هنر و پرولتاریا


از همین هارت و پورت
بیسوادی پاک نجاتان عربده می شود
هر کس به سازیشان نرقصد
وابسته به این و اآن قلمداد می شود.
خودشان وابسته تر از هر وابسته ای اند و این ترفندی برای رد گم کردن است.
خر نمی تواند مختار باشد
چه رسد به اینکه مبارزی آزادی خواه باشد.
پیش شرط آزادی
ترک پیشاپیش خریت
و
کسب آگاهی ( شعور مارکسیستی) به هر قیمت است.





آره. تعارف توانگر کند فرد را.
در جنقوری و جهان اندیشنده ای وجود ندارد. تا گوش می شنود، عرعر است و بس.



.حرف های تو ، این ارزش را دارد که به یاد بماند .
فروغ فرخ زاد
خطاب به احمدرضا احمدی .

از همین تعارف فروغ فیلسوف
خریت احمد و احمدی عبرده می کشد



احمدرضا احمدی
« از تو کبریتی خواستم
که شب را روشن کنم
تا پله‌ها و تو را گم نکنم
کبریت را که افروختم، آغاز پیری بود
گفتم: دستان‌ات را به من بسپار
که زمان کهنه شود
و بایستد
دستان‌ات را به من سپردی..»




از ارزش ریال و تومان و تنبان تان معلوم است.
نیازی به توضیح نیست.
چیزی که در بر است
چه حاجت به عرعر است.


عقل سلیم بشری
چندان هم همه ـ بشری نیست.
ولتر

چرا.
همه بشری است.
ولی
مسئله این است که با عقل سلیم به تنهایی
نمی توان زندگی کرد.
مارکسیسم را برای همین کشف کرده اند.
تنها راه خروج از خطه خریت و ورود به عالم آدمیت
فراگیری مارکسیسم به هر قیمت است.
سعادتمند کسی است که مارکسیسم را فهمیده باشد


عجب خرافه ای.
گاوتر و خرتر و خردستیزتر از خود آلبرن گامو
گاو و خری وجود ندارد.
گاو و خر با گامو این تفاوت را دارند که لاف عقل نمی زنند.
ضمنا
کسی در جامعه بشری
خر نیست تا گامو هنر کند و به تحقیرشان خطر کند و شق القمر کند
هر کس در رشته تخصصی و حرفه ای و صنفی خود
علامه ای است.
قدرت چیست؟
قدرت
انعکاس حاکمیت است.
قدرتمندان و سیاستمداران و مدیران و لشگر کشان
سرسپردگان و نوکران و نمایندگان و مأموران طبقه حاکمه اند
و
نه نادانان و علامگان.



پروبلم
بیسوادی شرم انگیز کسانی است که عکس خارا می زنند و آبرو می برند.
نیچه
فیلسوف کج و معوج امپریالیسم است.
نیچه
فیلسوف فاشیسم است.
لاطائلات نیچه در دوره سلطه عادولف در مدارس طویله تدریس می شد.
نیچه
مؤسس راسیسم، ایراسیونالیسم، نیهلیسم، پست مدرنیسم و هر مکتب کثیف و ضد عقلی و ضد علمی و ضد خلقی دیگر است



شعر حریف به درد کارگران نمی خورد.
به درد خران و خر پرروان می خورد.
کارگران شعرای فخر انگیز خاص خود را دارند که در مقیاس جهانی بی نظیرند



عجب لاطائلاتی.
کف گیر جنقوری اسلامی خورده به ته دیگ ملا.
چه کسانی را به بند می کشند.
از چه موجوداتی پهلوان می سازند و آبرو می برند.
افکار عرتجاعی توماج
بیشتر به درد طبقات حاکمه مرتجع می خورند.
درد اند و نه درمان.
فلاکت اند و نه فکر و فرهنگ.
دو دو تا چهارتا این است:
چاره رنجبران
وحدت و تشکیلات است.
بدوت تشکل در حزب توده و سازمان های توده ای
آب از اب حتی تکان نمی خورد.
وضغ بدتر می شود و نه بهتر. خطاببه ای از حکیم ابوالقاسم لاهوتی به کارگران



تفاوت کمی و کیفی تغذیه در جهان با جمکران
تغذیه
در کشورهای خاورمیانه
به استثنای اسرائیل
عمدتا
از مواد قندی تشکیل می یابد.
اغنیا هم علاوه بر مواد قندی، مواد چربی می خورند و فربه می شنود و به حجم شکم فخر می فروشند.
نان چه بسا شبیه کاه است.
در حالیکه در اروپا شاید ۳۰ نوع نان وجود داشته باشد.
مثلا نان فولکورن ارزش غذایی چشمگیر دارد.
مانع مرض قند و یبوست و غیره می شود.
رایج ترین غذا
در شرق
عمدتا از برنج است که ۶۰ درصدش مواد قندی است.
از برنج میتوان شکلات تولید کرد.
تولید هم کرده بودند.
نان بربری و کته و چلو و چربی
فقط حاملان انرژی و کارلری اند
و
فاقد ارزش بیولوژیکی چشمگیرند.



چرا هولناک؟
پیرمرد
چند سال دیگر می میرد و با میرانده می شود
و
دختر دوراندیش مهستی
ارثیه چندین میلیارد دلاری
به کیف می زند و می رود


پایداری
یعنی مقاومت
که یکی از فرم های مبارزه طبقاتی است



آثار هنری فوق العاده زیبا از قلوه سنگ



برتراند راسل
ترس سرچشمه خرافات است

عجب خرافه ای.
اولا
ترس و تهور
رابطه دیالک تیکی با هم دارند وبه همدیگر تبدیل می شوند.
سعدی صد ها سال قبل به تجربه می دانست.
تشنه سوخته وقتی به چشمه جوشان برسد که فیلی در حال آب نوشیدن از آن است،
خود را به آب می زند تا از تشنگی نمیرد.
تو مپنار که از پیل ژیلن اندیشد. (بترسد)
ثانیا
ترس
پدیده ای پسیکولوژیکی (روانی) است.
یعنی
چیزی ذهنی و سوبژکتیو است
یعنی
ثانوی است و تابع شرایط عینی است.
مثال:
جلاد بی پروا خون می ریزد و انعکاس این خونریزی
ترس در دلها ست.
درست به همین دلیل
بر اساس ترس و تهور و امثالهم
نمی توان خرافات و نعمات و علم و فن و فرهنگ را درک کرد و توضیح داد.
ضمنا
ترس که بد نیست.
ترس یکی از مهم ترین آژیرهای هشدار و اخطار برای بقای بشر و موجودات است.
ترس از قوای غریزه حفظ نفس است
و
بهترین یار و یاور موجودات است




گذشته های خوب حسرت انگیز را
فقط کسانی بر زبان می رانند
که
شخصا
تجربه نکرده باشند.
فرنگی

همه چیز دیالک تیکی است.
همین امروز
میلیون ها تن در روسیه
روزهای خوب حسرت انگیز در اتحاد شوروی را
که
شخصا
تجربه کرده اند،
بر زبان می رانند.
صلح و کار و همبستگی و حمایت ار همدیگر و حتی حمایت مادی و فرکی و مالی و نظامی از خلق های تحت استعمار و استثمار و سرکوب و ستم امپریالیسم و فئودالیسم را.




فروغ

بر او ببخشایید
بر او که گاه گاه
پیوند دردناک وجودش را
با آب های راکد
و حفره های خالی از یاد می برد
و ابلهانه می پندارد
که حق زیستن دارد
بر او ببخشایید
بر خشم بی تفاوت یک تصویر
که آرزوی دوردست تحرک
در دیدگان کاغذیش آب میشود
بر او ببخشایید
بر او که در سراسر تابوتش
جریان سرخ ماه گذر دارد
و عطر های منقلب شب
خواب هزار ساله اندامش را
آشفته میکند
بر او ببخشایید
بر او که از درون متلاشیست
اما هنوز پوست چشمانش از تصور ذرات نور می سوزد
و گیسوان بیهده اش
نومیدوار از نفوذ نفسهای عشق می لرزد
ای ساکنان سرزمین ساده خوشبختی
ای همدمان پنجره های گشوده در باران
بر او ببخشایید
بر او ببخشایید
زیرا که مسحور است
زیرا که ریشه های هستی بارآور شماست
که در خاکهای غربت او نقب می زنند
و قلب زود باور او را
با ضربه های موذی حسرت
در کنج سینه اش متورم می سازند
پایان




آره.
هنر نزد جنقوریان است و بس.
فقط از خرد خبری نیست.
در زمان شاه نور به گور،
کاوه عیران
چریک فدایی و مجاهد جولیانی و دیمدام و لیملام أتچنانی بود و آخوند از آب در آمد.
اکنون
هندوانه چپاندن زیر بغل زنان مد شده است.
چه شعرها که راجع به زنان می سرایند و شیرشان می کنند وبه مصاف شیران می فرستند..




آره.

این قیافه افراد غمگین است؟
من از او پرسیدیم:
«غم دل سیری چند؟»



شخصیت مادر زادی نیست.
 پیش شرط تشکیل شخصیت تشکیل پیشاپیش شعور است.



زن ستیزی در طوایل امپریالیستی

امروز
گزارشی در رسانه های آلمان امپریالیستی
راجع به زن ستیزی در این کشور منتشر شد.
هر ثانیه (و یا هر دو ثانیه)
زنی مورد ضرب و شتم قرار می گیرد و چه بسا به قتل می رسد.


هویت ملی؟
ملت چیست؟
در کشورهای خاورمیانه
به استثنای اسرائیل
کشوری وجود ندارد که ملت تشکیل داده باشد.
به همین دلیل
امت تشکیل داده اند.
دلیلش چیست؟

معلم
در جمهوری آلمان دموکراتیک

تنها کسی که مسلح به چوب و چماق نیست.
معلم است.



اثر هنری
جنگ باید متوقف شود.
زنده باد صلح.



عزرائیل شود
سبب خیر اگر خدا خواهد.
ما امروز با شاعری به این نام آشنا شدیم.
و شرری از او را
فقطبه لحاظ گرامری (دستور زبانی) تحلیل کردیم.
بگذارید این شرر او را هم مورد تماشا و نه تحلیل
قرار دهیم.
احمدرضا_احمدی
به این جهان آمده‌ایم
که تماشا کنیم
صندلی های فرسوده و رنگ باخته
سهم ما شد
انتخاب ما مرواریدهای رخشان
بود.
پایان

سهم تان صندلی بوده و انتخاب تان مروارید؟
مروارید را باید با به خطر افکندن جان از اعماق بدر کشید و نه با تماشا و انتخاب.

بشر در قاموس احمدرضا
نه سوبژکت
نه
سازنده جهان
نه
دگرگونساز طبیعت
نه کاشف کاینات و ذرات
بلکه اویژکت است.
چیز واره است.
هنرش و فونکسیونش
تماشا است.
حتی مور و ملخ تماشاگر هستی نیستند
کفشدوزک
حشره پیش بینی کننده و برنامه ریزی است
و می تواند دمای هوا در ۶ ماه بعد را تخمین زند و برنامه بریزد.
مورچه ها
حتی تماشاگر نیستند
بلکه خلاق و خردمند و فعال و مخترع و کوشا و اکتیوند.
مورچه مولد قارچ اند.
برگ هایی که مورچه ها به لانه بغرنج تو در توی خود می برند
نه برای خوردن، بلکه برای قارچ پروری است.
مورچه ها فقط از قارچ تغذیه نمی کنند
بلکه از قارچ مواد ضد عفونی کننده برای ضد عفونی کردن بیضه ها و لانه
استخراج می کنند.
مورچه ها بهتر از معمارها هوای لانه خود را بسته به فصل سال هواکشی و
تنظیم می کنند




تنها زنی که عاشق صادق مرد تهیدستی است،
مادر او ست.
فرنگی علامه

این کشف شق القمری فرنگی
ماهیتا
آنتی فمینیستی (زن ستیزانه) است.

همه چیز هستی
دیالک تیکی است.
همین حکم را در مورد مردان هم می توان صادر کرد:
تنها مردی که عاشق صادق کلفتی، کنیزی و دختر رعیتی و یا پیشه وری و یا عمله ای و کارگری است،
پدر او ست.

ضمنا
بهتر هم همین است.
خلایق
چه زن و چه مرد
خر نیستند.
فقط
با پول می توان زندگی کرد
و
نه
با
با هارت و پورت.
عاشق مردی شیره ای شدن
که نشانه خردمندی زن نیست.



اره.
استادان دانشگاه عیران
دانش کاه و داتشکاه اند.
خر خردمندتر از این حضرات است.
جامعه چیست؟
ای اساتید رفته در خواب اصحاب کهف
و
بی خبر از الفبای مارکسیسم؟




آره.
اتخاد شوروی و دیگر کشورهای سوسیالیستی
عاری از عیب و ایراد نبوده اند
ولی ایرادشان نه در دیالک تیک تلویزیون و یخچال (تبلیغات و نعمات) بلکه در چیز دیگری بوده است ک هباید تحلیل مارکسیستی شود.
حتی بدترین دشمنان کمونیسم مثلا در المان
چنین دعایی نمی کنند.
چند سال قبل تحلیلی در مقایسه وضع معیشتی سکنه المان شرقی و غربی منتشر شده است
که
فرق زیادی کشف نکرده است.
اما سطح فکری و فرهنگی و فلسفی سکنه آلمان شرقی (دموکراتیک)
صد برابر بالاتر از سکنه آلمان امپریالیستی بوده است.
بخش اعظم کتب دانشگاهی آلمان غربی
تألیف علمای المان شرقی اند.
علمای امپریالیستی
قادر به تفکر علمی نیستند.
عوامفریب اند

ما ۲۰ سال است که ریزه خوار سفره فلاسفه آلمان دموکراتیکیم و در سایه ترجمه جرعه ای از این دریا
از خریت مرده ایم و سگ گشته ایم.
پست های ما پارس های ما هستند که رشگ انگیزند.




تا دست به اتفاق بر هم نزنیم،
پایی ز نشاط بر سر غم نزنیم،
خیزیم و دمی زنیم پیش از دمِ صبح،
کاین صبح بسی دمد که ما دَم نزنیم!
خیام

این رباعی از هر کس هم باشد
به لحاظ انشایی و گرامری ومنطقی
معیوب و غلط است.
دستور زبان فارسی دال بر معیوب بودن این رباعی است.
مثال:
تا هوا سرد نشود، نمی توان اسکی رفت.
خیام میگه:
تا هوا سرد نشود،
خیزیم و می بخوریم.
این جمله
غلط و غیرمنطقی و معیوب است.
ضمنا
به اندیشه باید اندیشید و نه به عمر و ابوبکر و عثمان و علی و ولی




عجب لاطائلاتی
خدا
نه کور است
نه کر،
نه لال
و
نه خر.
خدا در تحلیل نهایی
طبقه حاکمه است
که
شب و روز
لحظه به لحظه
از همه منبرها،
منازه ها
بلندگو ها
و
رسانه ها
به هزاران زبان
در سخن است.



هر جا باران بارید
ما در کنارت ایستاده ایم
و برای مرگ و تاریکی که به دنبال تو بودند
گلی پرتاب کردیم.
احمد رضا احمدی

هنر نزد عیرانیان است و بس.
عجب شعری خدا داده
اگر من جای او بودیم
به جای شاعر
شاطر خلق می کردم.

ویرایش:
هر جا باران بارید
ما در کنارت ایستادیم
و
یا
هر جا باران باریده بود
ما در کنارت ایستاده بودیم

و به سنگ گورت گلی نهادیم
و به یاد ظلمت گورت
شمعی روشن کردیم.
هیچ خری برای مرگ
گل پرتاب نمی کند.
خلایق خردگرا بر مرگ و پیک مرگ و جانی و جلاد
لعنت می فرستند
و
برای غلبه بر ظلمت
شمع روشن می کنند.
به قول شاعر فرزانه بی همتایی
اگر به خانه من امدی
چراغ بیار
و
یک دریچه که ار آن به کوچه خوشبخت بنگرم




به عوض گوش دادن به حرف های این و آن
به حرف های خودت گوش بده.
فرنگی عندرزگو

هی فرنگی
ابتدا به ساکن که نمی توان حرف زد و ضمنا به حرف خود گوش داد و شق القمر کرد.
مستمع
صاحب سخن را بر سر شوق آورد
بدون گوش دادن به حرف های همنوع
و
یا
بدون رساندن حرف خود به گوش همنوع
یعنی وجود مستمع
هماندیشی میسر نمی شود.
ساختار همه چیز دیالک تیکی است:
دیالک تیک پرسش و پاسخ
قبول و رد
رفت و آمد
گفت و شنود
...




تسلا (مهندس و مخترع بزرگ برق و خیلی چیزهای دیگر):
اگر کین را بتوان به برق تبدیل کرد،
کره زمین را می توان چراغانی کرد.

عرعر را چطور؟
لهو و لعب را چطور؟
از یک میلیون پست و حرف و درد دل و مطلب در جهان حقیقی و مجازی
نمی توان اندیشه به درد بخوری استخراج کرد.
همه چیز در خدمت بند تنبان است.
هدف همه از همه چیز و همه کار
یکی است:
طی مراحل متنوع معراج به بند تبنان.
برای بیت شعری که حریفه بیسوادی
چه بسا غلط غلوط کپی و منتشر میکند
هزاران نفر از خلایق علاف و عیاش
نخوانده هورا می کشند و از بانوی فرهیخته حرفها می زنند



آته ئیسم
که بهتر از ته ئیسم نیست.
بهتر از هر دو چیست؟
ضمنا
درک و توضیح کتب مذهبی
که کار هر کس نیست.
مثال:
اموال تان، ازواج تان و اولادتان
فتنه (اسباب آزمایش) اند
دشمنان تان هستند.
این به چه معنی است؟
ایراد نظری و تجربی اش کجا ست؟


جعفر را میبرندش دادگاه.
سرافراز

این جمله به لحاظ دستور زبان پارسی غلط است.
چرا و به چه دلیل؟



عشق یک انتخاب نیست که با عقلت چرتکه بندازی!
یک اتفاق
یک حادثه است
یک پیشامد از دست و کنترل خارج است

اکرم

دقیقا.
ولی امروزه
مفهوم عشق هم به لجن کشیده شده است.
در فرنگستان
بر تابلوی فاحشه خانه ها می نویسند:
خانه عشق
به جفتگیری می گویند:
عشق ورزی



چه رابطه ای با پول
آرزو کردنی است؟
فرنگی

پول چیست؟
پول
در تحلیل نهابی
کالا ست
و
کالا
نتیجه کار فیزیکی و فکری است.
آرزو کردنی
کار است.
خواه کار فیزیکی و خواه کار فکری.
بدترین بد بختی
بیکاری و علافی است.
به قول شاعری خردگرا و دانا:
برو کار میکن.
مگو:
«چیست کار؟»
که سرچشمه رستگاری است کار.




دانش
مفت و مجانی نیست.
حواس آدمی باید جمع باشد.
فرنگی

دانش
فرمی از کار است.
دانش
کار فکری است.
همانطور که عمله و بنا و معمار و خیاط و نقاش و حفار
اگر حواسش جمع نباشد،
علیل و ذلیل و بیمار و معتاد می شود و جان شیرین بر باد می دهند.
به همان سان هم
همان بلا بر سر دانشمندان می آید که زحمتشکان فیزیکی بر سرشان می آبد.


کنفوسیوس
قبل از انتقام گیری
دو قبر بکن.

آره
مش کنفوسیوس
انتقام کسب و کار خران است و نه خردگرایان.
اگر کسی پدرت را کشته، با کشتن پدرش که پدرت زنده نمی شود



چخوف
دانش
به شرطی ارزش دارد که جامه عمل بپوشد.

هی مش چه خوف
خیال می کنی دانش از کجا آمده است؟
دانش که از آسمان نازل نشده است.
تئوری (دانش و به عبارت دقیقتر دانش تجربی)
نتیجه پراتیک (تجربه و یا عمل ویا آزمایش و آزمون و کار و تقلا و تلاش) است
مگر از دیالک تیک تئوری و پراتیک (تجربه و دانش تجربی) خبر نداری؟
سعدی صدها سال قبل
خبر داشته است.
سعدی شیراز
مارکس قرون وسطی بوده است:
دم بی قدم (دانش بدون عمل)
تکیه گاهی است سست



نويد توي اون مدتي كه. با اون دختر زير يك سقف زندگي ميكرد
ممه هايش رو نميديد؟
جلیفیش

روابط زنان و مردان در جنقوری اسلامی
باید مورد تجزیه و تحلیل مارکسیستی قرار گیرد.
هر کس از آنچه که دوستش و همسرش و یا پارتنرش ندارد،
فرق هم نمی کند که زن باشد و یا مرد
برای خودش ایدئال می سازد.
این امری طبیعی است.
زنان هم از خیلی چیزهای مردان ایدئال می سازند.
شاید دوست دختر نوید هم به حجم شکمش، اندازه آلات لهو و لعبش، درجه سواد و پست و مقامش
ایراد داشته باشد.
روابط ما بین انسانی
عمدتا فرمال و صوری و بند تنبانی اند.
هالیوود هم فیلم هایی مثلا با نقش بازی جین فوندا داشته که موقع عشق بازی جین فوندا مخفیانه مرتب به ساعتش نگاه می کرد تا برای وعده اش با حریفی دیر نکند.
نمی توان برای زنان ویا مردان در روابط فی ما بین تعیین تکلیف کرد.
آنچه را که بی تردید به چشم می خورد،
فروغ فیلسوف
پیشاپیش
کشف و افشا کرده است:
«دیگر کسی به عشق نیندیشید.»
خلایق مثل روبات جفتگیری می کنند.
سکس شان هم سکس نیست.
جفتگیری مکانیکی ـ ماشینی است.
هم دوست پسر دارند، هم حتی ازدواج کرده اند و هم با هر رهگذری به بستر می روند.
به قول فروغ:
«می توان در بستر یک مست، یک ولگرد، عفت یک عشق را آلود.»
و می آلایند.
سکس به شرطی سکس است که مبتنی بر عشق عمیق باشد.
سکس باید مفر خروج بخار سماور جوشان و خروشان روان باشد تا فرد از فرط فشار روحی و روانی عشق
منفجر نشود.
یکی از مشخصات مهم سیستم های فاشیستی و فوندامنتالیستی اسلامی
علاوه بر غیاب خرد
تخریب خانه اخلاق است.
به قول فروغ:
«دیگر کسی به هیچ چیز نیندیشید.
مادران
نوزادان بی سر زاییدند.
...»



شاخه ها را از جدایی گر غم است
ریشه ها را دست در دست هم است
ابتهاج
معنی تحت اللفظی:
شاخه ها اگرچه با هم فاصله دارند
ولی ریشه ها دست در دست همدیگر دارند.

محتوای این بیت غزل سایه
فلسفی است.
البته سایه کمترین خبری از فلسفه ندارد
چه رسد به خبر داشتن از فلسفه مارکسیستی
خودویژگی شعر سایه و زهری و سیاوش همین فلسفی بودن و هنری بودن همزمان است.
دیالک تیک بیولوژیکی شاخه و ریشه
یکی از فرم های بسط و تعمیم دیالک تیک فلسفی ـ مارکسیستی پدیده و ماهیت (ظاهر و ذات) است.
نقش تعیین کننده در این دیالک تیک از آن ماهیت و ذات و ریشه است.
اگر ریشه بمیرد، درخت خواهد مرد.







حاکمیت چیست؟
حاکمیت ولایت فقیه
خرافه مفهومی بیش نیست.
ولایت فقیه و حکومت و دولت و غیره
عناصر روبنایی ـ ایده ئولوژیکی جامعه اند.
در حالیکه حاکمیت
چیزی زیربنایی ـ اقتصادی است.
حاکیت طبقاتی و یا طبقه حاکمه در بین است.

با حذف ولایت فقیه که شق القمر نمی شود.
مگر با حذف سلطنت
شق القمر شد؟
مدعیان
اهل روشنگری نیستند.
اهل عوامفریبی اند.



مانا
دوستم نوید بعد از چند سال زیر یک سقف زندگی کردن با دوست دخترش با هم کات کردن
میگم چرا کات کردین :
میگه گیر داده بود حلقه بخر ازدواج کنیم
گفتم خب میخریدی
میگه من با دختری که ممه ش گنده نباشه ازدواج نمیکنم

خوب چه ایرادی دارد؟
بهتر از ان است که ازدواج کند و مادام العمر در حسرت زن ایدئال خود باشد.
مسئله ازدواج را نباید ساده و سطحی حل کرد.
پس از پیروزی عنگلاب اسلامی
خیلی ها شتایزده ازدواج کردند و بخش اعظم شان بعدها جدا شدند.
از حریفی پرسیدیم:
دلیل جدایی تان چه بود.
گفت:
به ظاهر با من بود
ولی در باطن با افراد دیگر.
مصلحت در جدا شدن بود تا هم او به امال خود برسد و هم من زجر نکشم.

خریت و بی رحمیت خیلی ها بچه دار شدن است.
چون پس از جدایی
کودکان رنج عظیمی می برند
و در بزرگسالی از تشکبل خانواده هماهنگ عاجز می گردند.




عشق اگر آگاهانه و حساب شده باشد،
اصلا عشق نیست.
آدم می تواند بدون کمترین دلیل
عشق هر رهگذر شود.
ما مفهوم عشق را در اشعار دهها شاعر کلاسیک کشور
تحلیل کرده ایم.
معشوق در اشعار شعرای فئودالی
اعضای طبقات حاکمه اند و نه ادم های معمولی.
عشق کذایی هم به همین دیلل مورد تجلیل اغراق امیز قرار می گیرد:
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق.
ثبت است بر جریده عالم دوام ما.
معشوق حافظ
تیمور لنگ است
معشوق سعدی
سعد این زنگی است.
زن سعدی سال های سال تنها مانده و هرجایی قلمداد شده است.
استثناء
فروغ فیلسوف است.


تأملی در مقوله عشق
(بخش اول)

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6062





انقلاب چیست؟
قرن ۲۱ که قرن انقلاب نیست.
قرن ۲۱
قرن عنقلاب و عنگلاب است
انقلاب
به شرطی انقلاب است
که
سرخ باشد.
تحت رهبری توده های مولد و زحمتکش و حزب توده های مولد و زحمتکش باشد.



کنسرن های تسلیحاتی اروپا
به برکت حمله پوتین به پالان
فرصت سر خاراندن ندارند.
طولی نمی کشد
که به عوض کارخانجات مواد غذایی و پوشاک و بهداشت و داروسازی و غیره
کارخانجات جنگ افزارسازی راه می اندازند



" آینه ای در برابر آینه ات می گذارم
تا از تو ابدیتی بسازم "
شاملو

این اندیشه شاملو
در شعر
آمد شبی برهنه ام از در چو روح آب
در سینه اش دو ماهی و در دستش آینه
مطرح شده است.
حدیث زنی است که از حمام حوله بر تن بیرون آمده و در حال تنظیم شکل و شمایل خویش است.
شاملو
آیینه ای در برابرش می گذارد.
یعنی
مثلا در ایینه دیدگانش منعکسش می کند ویا در شعری به او تجسم و تصویر تبیینی می بخشد.
شعری که سال ها خوانده می شود.
به همین دلیل
از ابدیت بخشیدن به زن دم می زند.
مشتری اشعار شاملو
خرده بورژوازی علاف و عیاش و از خود راضی است.
شعر شاملو به این زباله ها
امکان خود بزرگ نمایی غیرمستقیم برای گرم و نرم و خام و رام و خر کردن حریف و حریفه و به تخت کشیدن شان را می دهد.



البرت اینشتین
روزی به فراگیری پایان می دهی
و
شروع به مردن می کنی.

هی البرت
مرگ به چه معنی است و آغاز و انجام فراگیری چیست؟
بشر
تا دقایق آخر حیات
می آموزد.
انعکاس واقعیت عینی در آیینه ضمیر آدمی
روندی اوبژکتیو و عینی است و نه سوبژکتیو و دلبخواهی.
انسان
چه بسا پس از مردن
که همه می گریند
همچنان می اموزد.
مرگ سلول ها نه طرفة العینی
بلکه فرایندی و روندی و پروسه ای است.
پروسه مرگ
شبیه پروسه تولد و بلوغ و جوانی و پیری است.
دیالک تیکی از رشد کمی و کیفی است.
مارکسیسم بیاموز تا رستگار شوی.
خلایق خر مرده و هفت کفن پوشانده
خیال میکنند که مارکسیسم مرده است
و
نمی دانند که مارکسیسم در نقطه اوج توسعه خویش است




عشق چیست؟
ضمنا
چه کسی با چه مشخصاتی لایق عشق است؟
عشق
چیزی در حد زلزله است که بی خبر از راه می رسد و زندگی را بر سرت اوار میکند.
اگر کسی خردگرا و خردمند باشد
هرگز عاشق نمی شود.
دنبال دوست و رفیق می گردد
البته نه در زمین و غمین
بلکه در کره مریخ امین.
در کره زمین
دشمن حتی یافت نمی شود
چه رسد به دوست.
ضمنا
چگونه می توان به همه احترام گذاشت؟
پوتین و پالان و چکمه و نعلین که قابل احترام نیستند.
عقلت کجا ست؟



لاطائلات فاشیستی صادق هدایت
باید تجزیه و تحلیل مارکسیستی شوند.
ما برخی از هارت و پورت های او را تحلیل و منتشر کرده ایم.
اجنه خوانده اند و کیف جن کرده اند


گفتگوی احسان طبری با صادق هدایت

http://hadgarie.blogspot.com/2013/07/29.html

https://hadgarie.blogspot.com/2013/07/30.html



عشق که رابطه نیست تا دو طرفه باشد.
دوستی رابطه است و دو طرفه است.
عشق وابستگی است و بدبختی است.



مگر اجامر جن ـ قوری از جامعه ـ فلسفه فئودالی و تئوری تربیتی سعدی خبر ندارند؟
مگر بوستان و گلستان نخوانده اند؟
تربیت نا اهل را چون گردکان در گنبد است.
یعنی
همه تربیت پذیر نیستند.
اولین ترفند
بند (زندان) است.
دومین ترفند
توبه و پشیمانی است.
اگر کارگر نشد.
گردنش بزن که به قضای بد آرزومند است.
مقدمه گلستان
سران فئودالیسم
کجا کلاس تربیتی برای مخالفین تشکیل داده اند.
پوتین تزاریست (فئودال)
مخالفین بند تنبانی اش را که بهتر از خودش و دار و دسته مافیایی اش نیستند،
با مواد رادیو اکتیو
مسموم می کند
در ملأ عام به گلوله می بندد.



مگر اجامر جن ـ قوری از جامعه ـ فلسفه فئودالی و تئوری تربیتی سعدی خبر ندارند؟
مگر بوستان و گلستان نخوانده اند؟
تربیت نا اهل را چون گردکان در گنبد است.
یعنی
همه تربیت پذیر نیستند.
اولین ترفند
بند (زندان) است.
دومین ترفند
توبه و پشیمانی است.
اگر کارگر نشد.
گردنش بزن که به قضای بد آرزومند است.
مقدمه گلستان
سران فئودالیسم
کجا کلاس تربیتی برای مخالفین تشکیل داده اند.
پوتین تزاریست (فئودال)
مخالفین بند تنبانی اش را که بهتر از خودش و دار و دسته مافیایی اش نیستند،
با مواد رادیو اکتیو
مسموم می کند
در ملأ عام به گلوله می بندد.




شما در این شعار
مبلغ آزادی تشریف دارید.
ولی نمی دانید که آزادی ویا اختیار چیست.
نمی خواهید هم بدنید.
اجباری نیست.
شما معنی ملت را هم نمی دانید.
در جنقوری اسلامی و یا افغانستان طالبانی اصلا ملت وجود ندارد.
به همین دلیل امت تشکیل داده اند.
بحث بر سر شما و عقاید و علایق وسلایق شما که نیست.
علایق و سلایق و عقاید این و آن که مهم و تعیین کننده است
. تعیین کننده چیست؟



حافظ یک شاعر است،
نه تئوریسین انقلاب ، یا ائدولوژیست.
حریف

شعر چیست و شاعر کیست؟
شعر
یکی از فرم های هنر است.
هنر چیست؟
هنر
یکی از عناصر روبنایی ـ ایده ئولوژیکی هر جامعه است.
هنر
مثل مذهب و دولت و اخلاق و آداب و رسوم و خرافات و حقوق و قضاوت و غیره است.
روبنای هر جامعه
انعکاس زیر ببای آن جامعه است.
هنر
تابع حاکمیت طبقاتی و طبقه حاکمه است.
شاعر بی طرف
فقط در کره مریخ وجود دارد و نه در زمین.
آثار هنری
باید زیر ذره بین تحلیلی ـ مارکسیستی قرار گیرند تا زهردایی شوند و جلوی خرپروری گرفته شود.



صوفی شول
مخالفت با چیزی و کسی کافی نیست.
مقاومت در مقابل چیزی و کسی الزامی است.

آره.
ولی مخالفت
مقدمه مقاومت و مبارزه است.
بدون تشکیل پیشاپیش اندیشه،
انجام کاری محال ست.
خرد
صرفنظر ناپذیر است.
کار = مادیت یابی اندیشه.
عمله و بنا
قبل از بنای خانه
مدل فکری (اندیشه) خانه را در ذهن خود و حتی بر روی کاغذ تشکیل می دهند
بعد با مصالح ساختمانی
اندیشه را جامه عمل می پوشانند.
مارکس


بدترین دشمن لنین و لنینیسم
عادولف پوتین و مد و دوف است
که
منکر وجودی اوکراین و ملت اوکراین اند
که
یکی از مهم ترین دستاوردهای انقلاب اکتبر است.
عادولف پوتین و مد و دوف
مبلغ تقسیم اوکراین میان روسیه اولیگارشیستی و لهستان اولیگارشیستی و مجارستان اولیگارشیستی اند.


عرفان چیست؟
عرفان
مکتبی ضد عقلی است.
عرفان پای استدلالیان (خردگرایان) را چوبین و بی تمکین می داند.
عرفان
مکتبی خر پرور است.
حتی مقاومت و مبارزه عرفان در قرون وسطی بر ضد کلیسا و مسجد و محراب
از موضع ایراسیونالیستی (ضد عقلی) صورت گرفته است.
عرفان مبتنی بر مکتب فلسفی پانته ئیسم (همه خدایی) است.
به همین دلیل
منصور حلاخ خود را خدا می داند:
انا الحق می گوید.
عرفان
مبلغ قلدرمنشانه و زور گویانه اصل ضد عقلی و ضد علمی و ضد واقعی وحدت وجود کذایی است:
خر و خدا و خلق و خرما و خورجین از دید عرفان فرقی ندارند.
یعنی
عرفان منکر دیالک ماده و روح است
عرفان دشمن دیالک تیک به طور کلی است.
عرفان منکر مسئله اساسی فلسفه است.
عرفان
فاقد سمتگیری جهان بینانه روشن است.
عملا
دشمن جهان بینی است.

عرفان فرمی از خردستیزی

http://hadgarie.blogspot.com/2010/08/blog-post_13.html

پایان





نگاه کُن که غم درون دیده‌ام
چگونه قطره‌قطره آب می‌شود
چگونه سایه‌ی سیاه سرکشم
اسیر دست آفتاب می‌شود
نگاه کُن
تمام هستی‌ام خراب می‌شود
فروغ فرخزاد

فروغ در این بند شعر
غم را که چیزی روحی و روانی و فکری و غیرمادی است،
مادیت می بخشد.
غم مادیت یافته
بسان بهمنی عظیم
در چشمانش قطره قطره ذوب می شود و به شکل اشک بیرون می تراود.
فروغ
سایه سیاه سرکشش را در دیالک تیک سایه و آفتاب مطرح می کند که تابع آفتاب است و با تغییر محل آفتاب
تغییر می یابد


درنگی در طنزی
تفاوت مفاهیم «دوستت دارم» و «ریختم به حسابت»
در مفهوم «دوستت دارم»
چیزهای زیر تجرید یافته اند:
دروغی و دعوتی برای سوار شدن وسواری کشیدن به معانی متنوع و متعدد.
چون
خودپرستی موجودات، بنیادی است
همه قبل از همه پرستنده خویشتن اند.
دلیل عشق به کسی هم اگوئیتی است.
موجودات کسی را که دارنده چیز مطلوب خویش است،
خواه و ناخواه «دوست دارند» تا به مطلوب خود دست یابند.
مفهوم «دوستت دارم»
مفهومی نفرت انگیز و شرم انگیز است.
به معنی چیز واره تصور کردن همنوع است.
به معنی سلب آدمیت کردن همنوع است.
اگرچه برای خرجماعت
خوشایند است.

مفهوم «ریختم به حسابت»
به معنی تسویه حساب است.
به معنی باز پس دادن بدهی است.



دیریست "خدا" در من مرده ست،
خدای من در دلم زنده ست.
سوسن امینی

این دو جمله ناقض یکدیگرند:
خدای کذایی اگر در کسی بمیرد،
فقط میت واند در دل او (در ذهن و ضمیر او) بمیرد.
در این صورت دیگر نمی توان از زنده بودن خدا در دل دم زد.
ضمنا
خدا
مفهومی است
که مثل همه مفاهیم
چیزی مجرد و انتزاعی است
و
فقط در دل (ذهن و ضمیر) بشر وجود دارد
و در عالم واقع.
علاوه بر این ما به سه نوع خدا سر و کار داریم:
طبیعتخدا
مثلا زئوس در آنتیک
طبقه حاکمه ـ خدا مثلا در قران
توده ـ خدا که خدای خلاق و رزاق و مغیر و توانای واقعی است



تصور و تجسم و تصویری شاهکار:
آش و لاش و لاشه،
خسته و بال و پر شکسته و درهم شکسته،
مضروب و منکوب و مفلوک و ...


چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم چرخد
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک.
حافظ

معنی تحت اللفظی:
اگر چرخ آسمانی بر وفق مرادم نگردد، به همش می زنم.
من کسی نیستم که به چرخ فلک تمکین کنم.

همین هارت و پورت را می توان از زبان اگزیستانسیالیست ها، فاشیست ها، فوندامنتالیست ها و میلیتاریست ها (سارتر و کامو و شاملو و عادولف آلمان و امام جماران و غیره) هم شنید.
من شرف کیهانم
من بامداد اول و اخرم
من به صورت ابلیس تف میا ندازم
جلوی من راه نرو
من دنباله رو نیستم
من دولت تعیین می کنم
من تو دهن این دولت می زنم.
نبرد من.

اما همین حافظ
در غزل های دیگر
همه قوای واهی و خیالی از چرخ و قضا و روزگارو غیره را حرف های مفت می داند و خای کذایی را عامل اصلی جا می زند که عکس انتزاعی ـ آسمانی همه قلدران ریز و درشت جهان است.
گر رنج پیش آید و گر راحت ای حکیم
نسبت مَکُن به غیر که این‌ها خدا کند
معنی تحت اللفظی:
هر ذلت و مصیبت و سعادت را به این و ان نسبت مده.
همه کاره خود خدا ست.



شاهکار. ر
ود و پل و دیدار

ویرایش:
دوستی با هر که کردم،
خصم مادر زاد شد
‌آشیان هر جا گرفتـم،
لانه صیــــــاد شــــــد
آن رفیـــقی را که با خون دلـم (نه با خون و دلم) پروردمـش
وقت کشتن، بر سـر دار آمد و جـــلاد شــد

خصم مادرزاد ویا دوست مادرزاد
اولا وجود ندارد.
دوستی و دشمنی
رابطه دیالک تیکی با هم دارند.
یعنی بسته به منافع مشترک
به یکدیگر تبدیل می شوند.
دوست می گردد دشمن
و دشمن می گردد دوست.

این روند روال
امری طبیعی است.
سیاشو کسرایی در شعر فوق العاده زیبایی این دیالک تیک را پوئه تیزه کرده است.
نان به یک نرخ نمی ماند در این بازار





پوپر عوامفریب است؟
جامعه طبقاتی
کشتارگاه است.
«توله رانس» (تحمل نظر دیگران) محال است و خواب و خیال است.



از کجا به کجا رسیدیم.
عملا از بحث خارج شدیم.
بحث بر سر تعریف مفهوم وطن بود.
بعد بحث بر سر ریشه شد.
اکنون مفهوم راسیستی اصالت
به معنی پرهیز از تظاهر و تزویر تحریف می شود.
تحریف مفاهیم
عیب بزرگ خیلی ها ست.
به همین دلیل
کسی حرف دهن خود و همنوع خود را نمی فهمد
و
جامعه طویله می شود.
مثال:
۹۹ درصد روشنفکران و حتی سران احزاب و سازمان های سیاسی از در عقب
خیال می کنند که خمینی انقلاب کرده است
و مرتب از انقلاب اسلامی دم می زنند.
اصلا
نمی دانند که تعریف مفهوم انقلاب و انقلاب اسلامی چیست
هزار بار هم توضیح دهی
قبول نمی کنند.



به جای حاشیه پردازی
تفاوت نظر لنین با ستکین را در یک جمله بنویسید
حریف

حاشیه پردازی؟
در یک جمله؟

خیال میکنید که ما روده درازی می کنیم؟
شما هم فقط یک جمله را می خوانید و نه کل کامنت را؟
ما برای هر کامنت
یک عالمه نیرو و انرژی تلف می کنیم.
تا بعضی ها منت سرمان بگذارند و بگویند:
«اگر کامنتی دو سه کلمه بیشتر باشد
من نمی خوانم»
مثال:
کلارا ستکین
روی فاحشه های آلمان که جزو لومپن پرولتاریا هستند،
کار می کرد.
لنین ایراد می گرفت
که مگر قحظ پرولتاریا ست
که به لومپن پرولتاریا می پردازید.



آنها به من می خندند زیرا من متفاوت هستم.
من به آنها می خندم زیرا همه یکسان هستند.
کرت کوبین

من ـ زور از هویت (یکسانی، همانندی) و تفاوت چیست؟
سیاهپوستان همانندند و سفید پوستان متفاوت؟
برک اوباما و ژنرال پاول
با سیاهپوستان زحمتکش ساکن در حلبی آبادها
همانندند؟
ترامپ و بوش و کندی و غیره
با سفید پوستانی که زیر پل و یا در پیاده روها می خوابند، همانندند؟
معیار برای هویت و تفاوت چیست؟
دیالک تیک هویت و تفاوت
یکی از دیالک تیک های فلسفه مارکسیستی است.
همه چیز و همه کس دیالک تیکی از تفاوت و هویت است.

امپریالیسم
برای تحریف دیالک تیک هویت و تفاوت
با معیارهای بند تنبانی
به تجلیل تفاوت می پردازد تا نابرابری های اجتماعی در طوایل طبقاتی را ماستمالی کند.

هویت

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/6245

اصل هویت

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8498





ویکتور «هو» گو:
معلم مدرسه
مشعل است و ملا کشنده مشعل.

هی ویکتور
اگر تیز بنگری
کمترین فرق فونکسیونال بین معلم و ملا وجود ندارد.
تقسیم کار هست.
معلم ماهیتا همان فونکسیونی را جامه عمل می پوشاند که مادر و پدر و همسایه و بقال و نجار و ملا جامه عمل می پوشانند.
حالا بیندیش و بگو
کدام فونکسیون را؟



آدم کجا بود تا در زندگی کسی بماند و یا نماند.
فرنگی ها
میلیاردها دلار حیف و میل می کنند تا بلکه آدمی در کاینات پیدا کنند.
حتی اساتید دانش کاه صندلی شریف
برای پپدا کردن آدم
سودای سفر به کرات آسمانی را دارند.
نماز جماعت بهانه است



در جنقوری اسلامی
نه زندانی سیاسی وجود دارد و نه آزاد سیاسی.
خلایق حتی معنی مفهوم سیاست را نمی دانند.


کسی که قادر به عصبانی کردن تو باشد،
اوتوریته اش بر تو اعمال خواهد کرد.
اپیکتوس

چرا و به چه دلیل؟
امروزه
هر ننه قمری و دده دمری می تواند دیگران را عصبانی که سهل است، خانه خراب سازد.
مثلا
کشوری را به خرابات شام تبدیل کند.
مثلا
سدها را منفجر کند و میلیاردها لیتر آب روان سازد و شهرها را به سیل ویرانگر ببندد.
بدون اینکه اوتوریته سکنه بدبخت شهرها شود.




انسان
دشواری وظیفه است.
"شاملو"

عجب یاوه ای.
انسان
که نمی تواند دشواری وظیفه باشد.
انسان می تواند از دشواری وظیفه به زانو در افتد و ذلیل و زمینگیر شود.

حرف های بی پایه و یاوه زدن
کسب و کارنیچه ئیست ها و اگزیستانسیالیست های معتاد است.
و نه کسب و کار خردگرایان انقلابی.



باران
ببار
ببار و خيابان ها را غرق كن
بر سر اين چهار راه
در انتظار نوحيم .
باران ببار و تنگ حوصلگي مكن
آب ، اگر از سر نگذشته باشد
كشتي نوح
نخواهد رسيد .
نوح خواهد آمد
و كبوترش را
بر ميدان ها و اداره هاي دفن شده در توفان
رها خواهد كرد
تا بر نك بانك ها بنشيند
و از رستگاري
خبر آورد .
قدري شتاب كن باران
ببين دلال هاي چوب
چه گونه بر هر سويي مي دوند و عرق مي ريزند
باران
ببار و خيابان ها را غرق كن
و فقط لامپ ها را نپوشان
كه چهره ي نوح را ببينيم
ما از جماعت كشتي
فقط ابليس را مي شناسيم .
شمس لنگرودی
(نمیدانم این نوح کی میتونه باشه .
من، تو، او یا که ما)

پایان

این شعر به لحاظ وزن می لنگد.
فروغ
به شعرای جوان
رعایت وزن را در شعر اکیدا توصیه می کرد.
بی اعتنایی به وزن
شعر را سلب شعریت می کند.
به چیزی بدتر از نثر تبدیل می کند.
غیرقابل خواندن می کند.
شعر
به شرطی شعر است
که روح و روان خواننده را تسخیر کند و مرتب بر لبانش بنشیند.




کسانی که طرفدار ارسل بمب خوشه ای به اوکراین اند، لیست دوستان مرا ترک کنند.
فرنگی

هی فرنگی
همین امروز
گزارشی در رسانه های امپریالیستی
راجع به افزایش چشمگیر توسعه بمب های اهسته ای در جهان واویلا منتشر شد.
در مقابل بمب های هسته ای
بمب های خوشه ای لنگ می اندازند و در می روند.



تفکر مثبت
بدان معنی نیست که تو همیشه سر حال باشی.
بلکه بدان معنی است که در روز های بد حالی
به یاد آوری که روزهای خوش حالی خواهند آمد.
فرنگی خرپرور

تفکر مثبت و منفی وجود ندارد
مش فرنگی.

به قول مش کانت
تفکر یا تفکر مفهومی سات و یا اصلا تفکر نیست.
۹۹ در صد جماعت
معنی ساده ترین مفاهیم را نمی دانند.
به همین دلیل
عاجز از تفکر و حتی عاجز از فهم حرف دهان مبارک خود و همنوع خود هستند.
همه مرتب می گویند:
سیاستمداران
دزدند.
اصلا نمی دانند که معنی مفاهیم سیاست وسیاستمدار و دزد چیست.
یعنی عملا عرعر می کنند.
تازه صد رحمت به اینها.
خیلی ها فقط عکس می جویند، کپی می کنند و منتشر میکنند و می بینند و لایک می زنند و کیف عکاس می کنند.
وقتی کسی به کامنت های دیگر لایک می زند
این حتما دلیلی بر خوانده شدن پرت و پلای او نیست.
بیشتر به عکس ها که چه بسا مانی پولیزه شده اند،
لایک زده می شود.
اینهم تازه بد نیست.
خیلی ها فقط به عکس حریفه و یا عکس حریف
لایک می زنند.
اگر دقت کنید
کامنت شان با خانم و آقا شروع می شود.
یعنی دنبال جنسیت می گردند.





چرا.
«فقط»
را هم ذکر کرده ایم و هم در نظر گرفته ایم.
به همین دلیل
کامنت مان با «آره»
شروع شده است.
یکی از دلایل شکست سوسیالیسم در اتحاد شوروی و اروپای شرقی
بی اعتنایی به مایحتاج مادی ـ حیاتی
و
یکی از دلایل بقای سمتگیری سوسیالیستی در جمهوری خلق چین
توجه جدی به مسئله مایحتاج مادی ـ حیاتی است.
دیدن ویترین های خالی در فروشگاه ها
هم سؤال انگیز بوده است و هم تهوع انگیز
آنهم با توجه به اینکه روسیه و اوکراین
انبار غله جهان است.
ضمنا
در زمینه مسئله زنان
بحث هایی لنین با ستکین داشته است که باید تحلیل شوند.
ما مجموعه سخنان قصار روزا را منتشر کرده ایم
اگر فرصت باشد
با سخنان ستکین ار هم ترجمه و تحلیل کنیم



توسعه چیست؟

توسعه
نه خطی، بلکه دیالک تیکی است.
روند توسعه و تکامل
روندی زیگزاکی است.
مارپیچی است.
روند توسعه و تکامل
روندی
مبتنی بر افت و خیز، فراز و فرود، پیشرفت و پسرفت است

توسعه
(تکامل)

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11088

پایان




تئوری ها
همراهان شیک اشتباه و خطا هستند.
فرنگی

عجب خرافه ای.
فرنگی به احتمال قوی
یا فقیه است و یا طرفدار فقه.
چون کسی که علمیت تئوری را منکر شود،
چاره ای جز برگشت به دگم ها و جزم های مذهبی ندارد.
از فرنگیان باید پرسید:
تئوری چیست و از کجا می آید؟
مثلا
منشاء تئوری جذب و دفع،
اکسیداسیون و احیا،
سوخت و ساز در اندام های نباتی و جانوری چیست؟


بدون از ان خود کردن تفکر مفهومی (مارکسیسم) فقط می توان عرعر و عوامفریبی کرد ونه شق القمر
تفکر
یا تفکر مفهومی است و یا عرعر است.



محرک روحی که به ما اهدا شده است،
همان روح زنده ای است که محرک کاینات است.
اینشتین

عجب خرافه ای.
هی البرت
روح و یا شعور
نه سوقات فرنگ
بلکه انعکاس ماده و وجود است.
روح و شعور عکس است و ماده و وجود، اصل.

روح و یا شعور
همیشه ساز ثانی را زده است و می زند و خواهد زد.
در دیالک تیک ماده و روح
و یا
وجود و شعور
نقش تعیین کننده از آن ماده و وجود است.
ماده و کاینات و غیره
محتاج محرک خارجی نیست.
دلیبلش چیست؟
دلیلیش
ساختار و خصلت دیالک تیکی ماده و وجود است.

خصلت و ساختار همه چیز هستی
از ذرات تا کاینات
دیالک تیکی است.

یعنی
هر چیزی
وحدت اضداد است.
موتور محرکه همه چیز نه روح زنده کذایی
بلکه همبایی و همستیزی همیشگی اقطاب دیالک تیکی است
سعدی هم می دانست و چه خوب می دانست.
گل و خار
و
گنج و مار
و
غم و شادی
به هم اند.
ولی کسی حرفش را نفهمید تا جایزه نوبل موبل به او دهد.



کمونیست بودن
طبیعی ترین حق من است.
چارلی

چارلی
آدم خوبی است.
ولی بیشک کمونیست نیست.
این حرف چارلی
طنز است.
چون مش کارتی در یانکستان و بانکستان
به هر ننه قمری تهمت کمونیست بودن می زد.
مثل شاه الله و روح االله و حزب الله.



زندگی
سفری کوتاه است.
ازش لذت ببر.
فرنگی

زندگی
دیالک تیک پیوست و گسست است.
هر کودکی
هم حافظ و مکمل و توسعه دهنده میراث مادی و فکری پیشینیان است
و
هم نافی آنها ست.
درست به همین دلیل
زندگی
بالاتر رفتن نسل اندر نسل از نردبام ترقی است.
کمباین و تراکتور و غیره کنونی
نتیجه فخر انگیز نفی دیالک تیکی نریان و خیش و گاوآهن و خر و خرمنکوب اند.
محتوای اساسی زندگی
کار است.
چه کار فیزیکی
و
چه کار فکری.
منبع لذت هم همین کار است.
لذت اصیل
در دیالک تیکی از ریاضت (زحمت) و لذت وجود دارد.
لذات دیگر
الکی و سطحی و موقتی و قلابی اند.
بیکاری و علافی
بدترین بدبختی است





سرمایه داری و یا کاپیتالیسم و یا امپریالیسم
سیستم است
و نه سوبژکت.
مثل فئودالیسم که سیستم بوده است.
مثل هر اتم و هر مولکول و هر ابزار و هر چرخ خیاطی و هر قابلمه و دیگ دیر پز و زود پز که سیستم اند.
سیستم که سودجو و ضرر جو نمی شود
سوبژکت
می تواند سودجو باشد.
سوبژکت کیست؟



زبان در جهان
ای خردمند چیست
جز ابزار ابراز اندیشه ای؟
عرعر به هر زبانی هم که باشد،
عرعر خواهد بود و نه شق القمر.
تعیین کننده
ترک خزیت است
و نه درجا زدن در خریت و تجلیل عرعر.

زبان فارسی و ترکی و عربی و غیره که متعیین کننده نیستند.
زبان

همه جا و همیشه
تابع سطح توسعه نیروهای مولده است.




طالبان
که مظهر توسعه و تکامل نیست.
طالبان
مظهر توقف توسعه است.
توسعه
دیالک تیکی از پیشرفت و پسرفت است.



با تو موافقم
حریف

ما دربدر دنبال مخالف می گردیم.
تا هماندیشی میسر شود.
ضمنا
حتی کلمه ای از حرف های «ما» مال ما نیست.
ما
حمال افکاریم.
همین و بس.
البته این کار کمی هم نیست.



اگر میخواهید از زندگیتان لذت وافر ببرید خودتان را با خودتان بسنجید نه با دیگران
پرمود باترا

عجب خرافاتی.
حریف فرنگی بدبخت بیسواد
معنی مقایسه را حتی نمی داند.
معلوم نیست که چی می داند.

مقایسه به عملی فکری اطلاق می شود که در پی کشف تفاوت ها و هویت ها (همانندی ها) است.
حتی
خر
خود را با خودش مورد مقایسه قرار نمی دهد
چه رسد به بشر
که ترک خریت کرده و خردگرا و خردمند شده است



کلارا ستکین
مسئله به هیچ وجه
فقط
پر کردن شکم نیست.
مردم در آرزوی امیدهای پایدار، آرمان های تزلزل ناپذیر نوین و جهان بینی ای هستند که تأثیری خلاقانه و سازنده دارد.

آره.
تعیین کننده در دیالک تیک وجود جامعتی و شعور جامعتی
اما
وجود جامعتی است.
مهمترین کشف مارکس
یعنی تز درک ماتریالیستی تاریخ
در این دیالک تیک تبیین می یابد.
مردم قبل از داشتن آرمان و امید پایدار و تعیین جهان بینی
باید نانی به کف آرند و به غفلت نخورند.
بعد نوبت به آرزوها و آرمان ها و افکار و اخلاق و مذهب و هنر و غیره
می رسد.





گاهی
اصلا جسم ما نیست که خسته است.
بلکه روح ما ست که خسته است.
فرنگی جفنگی

از این کشف شق القمری فرنگی
خریت می ریزد.
چون
اولا
جسم بدون روح (جان)
جنازه و جسد و لاشه است ونه اندام و ارگانیسم.
جسم
فقط در دیالک تیک جسم وجان
و
جان (روح)
فقط در دیالک تیک جسم و جان
وجود دارند.
ثانیا در دیالک تیک جسم وجان (روح)
نقش تعیین کننده ز آن جسم است.
چون دیالک تیک جسم و جان
فرمی از بسط و تعمیم دیالک تیک ماده و روح (وجود و شعور) است.
ثالثا
کار فیزیکی و یا فکری محض و بی غل و غش
محال است و خواب و خیال است.
گار = مادیت یابی فکر

کار
همیشه دیالک تیکی از کار فیزیکی (جسمانی، عضلانی، بدنی و یدی) و کار فکری (کار روحی و روانی و هنری) است.
تفاوت اساسی کار فیزیکی با کار فکری
در کمیت و تناسب آندو ست:
کار فیزیکی
به کار عمدتا جسمانی
و
کار فکری
به کار عمدتا فکری و روحی و روانی
اطلاق می شود.
بیسوادی فرنگیان
کمترین فرقی با بیسوادی جنقورایان و عنگوریان ندارد



چرا؟
مثال:
پادشاه اسپانیا
به جرم رشوه گیری و فساد و غیره
فرار کرده و پناهنده قطر مطر شده.
مگر او انقلابی و مؤمن بوده؟



چرا و چگونه؟
مگر می شود مثلا اشپزی بهتر از آش باشد؟
ظرفشویی بهتر از مزد باشد.
انتظار برای درآوردن شکم از عزا
بهتر از غذا باشد؟




فقط امریکا نیست.
فقط کردها هم نیستند.
مزدوران نظامی را هم روسیه، هم اوکراین و هم دیگر کشورها مثلا جنقوری اسلامی
به خدمت می گیرند.
تفاوت شان در مزدشان است.
بار اصلی جنگ ها را
چه بسا ارتش های سابه
به دوش می کشند.
در روسیه اولیگارشیستی
بیش از ۲۰ ارتش سایه وجود دارد.
گروه واگنر یکی از آنها بوده است.
گروه نظامی بلک واتر
از امریکا ست.



لقمان حکیم گفت:
من سیصد سال با داروهای مختلف، مردم را مداوا کردم؛
و در این مدت طولانی به این نتیجه رسیدم؛
که هیچ دارویی بهتر از "محبت" نیست !
کسی از او پرسید: و اگر این دارو هم اثر نکرد چی؟
لقمان حکیم لبخندی زد و گفت؛
"مقدار دارو را افزایش بده !!

هی لقمان
محبت مصلحتی و طبی
اصلا محبت نیست.
عوامفریبی است.
آدم بیاید خر باشد و محبت واقعی و قلبی را از محبت قلابی و تقلبی
تشخیص و تمیز ندهد.
ضمنا
مهر و محبت نه به تنهایی وجود دارد
مهر در دیالک تیک مهر و قهر وجود دارد.
حتی مادران و پدران به فرزندان خود
محبت محض نمی کنند
چه بسا هشدار می دهند، اخطار می دهند و حتی تنبیه می کنند.
بهتر هم همین است.
محبت محض نه امکان پذیر است و نه عاقلانه.
مثال:
محبت به شعبان و رمضان بی مخ و مثالهم
نشانه نادانی است.
نه.
جوانه
نهال شده و نهال درخت.
مولود
مولد را
نفی دیالک تیکی کرده است.
قانون دیالک تیکی نفی نفی
در فلسفه مارکسیستی
همین است.
فرزند هر کس و هر نبات و جانور
نافی دیاک تیکی
نسل اندر نسل است.
خود همین درخت نفی دیالک تیکی شده
هم
همین بلا را بر سر مادر ـ پدر (مولد) خود در اورده است.
کریم هم ۱۴۰۰ سال قبل گفته است:
توله های تان دشمنان تان اند..
کریم از مارکسیسم خبر داشته است.



تعریف حسن و حسین از مفاهیم وجود ندارد.
تعریف استاندارد علمی از مفاهیم در همه رشته ها و زمینه ها وجود دارد
. ماهیت چیست؟
ضمنا
بحث اینجا بر سر ماهیت نیست.
بحث بر سر مفاهیم است.
کسانی از فرط حواس پرتی ویا برای پرت کردن حواس خلایق
به تحریف مفاهیم کمر بربسته اند.
مثال:
به عنقلاب و یا به عنگلاب
می گویند:
انقلاب.
به کرگدن می گویند:
لولهنگ و یا بالهنگ.
این فرمی از خردستیزی و خر پروری است.
بدون انضباط مفهومی نمی تاون انیدشید و ایدشه ای را فهمید.
فقط می توان عوامفریبی کرد.
آخوندها از این بابت بهتر از مدعیان اند
. آنها تعریف مفاهیم فقهی را فراگرفته اند.
البته فوندامنتالیسم اسلامی
مثل مدعیان عنقلابی
مفاهیم فقهی را هم تحریف می کنند.




نه.
وطن
مبلغی است که در حساب بانکی آدم ها ست
و هر جا روند، با خود برند.
توده در طوایل طبقاتی
وطن ندارد.
چون جساب بانکی ندارد.
وطن مال طبقات حاکمه است و نه مال توده.
وقتی وطن (منافه طبقاتی) طبقات حاکمه به خطر می افتد
توده را مسلح می کنند وبه جبهه می فرستند
و اگر نرفت حسابش را در جا می رسند
و
توله های خود را با دفترچه حساب بانکی شان به خارج می فرستند


چرا؟
توسعه در ذات هستی است.
توسعه
روندی عینی است.
مثال:
اتم توسعه می یابد و به مولکول تبدیل می شود.
بدون اینکه اتم ناقص باشد
از ترکیب ام های اکسیژن و هیدروژن
مولکول آب تشکیل می یابد.
بدون اینکه اتم های مربوطه ناقص باشند


در این دنیا در گرسنگی وکمبود و ... زندگی کردن چه چیزی می‌توانست درست تر و قابل درک تر از جهانی بهتر در جایی دیگر باشد ؟
 مزرعه حیوانات جورج اورول

من ـ زور حریف خرپول امپریالیستی از این یاوه چیست؟



هلندی ها وقتی نمی دانند
می گویند نمی دانیم.
حریف
اینکه شرم انگیز است.
هلند از اولین دموکراسی های بورژوایی است

زبان را مگردان به عیب کسان
که خود عیب درای و مردم زبان
فردوسی

معنی تحت اللفظی:
از همنوعان انتقاد مکن.
چون انها هم می توانند از تو انتقاد کنند.

عجب دلیلی؟
خوب بکنند.
انتقاد نشانه مهر است و نه نشانه قهر.
کسی عیب دشمنش را به او گوشزد نمی کند.
رادیکال ترین منتقدان هر کس
ننه و بابای بدبخت او هستند که توله شان را بسان چشم شان دوست دارند.
جامعه ای که در ان روشنگری علمی و انقلابی صورت نگیرد
دیر با زود
طویله می شود.
علاوه بر این
انتقاد
همیشه دیالک تیکی از انتقاد از خود و جامعه و همنوع خود است.
در ضمن انتقاد از جامعه و همنوع
انتقاد خواهی نخواهی از خود صورت می گیرد.
یعنی فرد در ضمن کشف و اعلام معایب همنوع خود
معایب خود را هم کشف و نقد و نفی و حذف می کند.




اشغالگر
مثلا به اجامر مغول
به اجامر امریکا و انگلیس و فرانسه و پرتغال و ساپاینا و غیره
اطلاق می شود.
مفاهیم
را
نباید تحریف دلبخواهی کرد.

روحانیت
در آخوندها خلاصه نمی شود.
روحانیت
قدمت هزاران ساله دارد.
قدمتی فراتر از صدر اسلام.
رسول اکرم
مفتخر بود که در زمان حکومت انوشیروان از مادر زاده شده است.
انوشیروانی
که در همدستی با مغان زرتشتی
همان بلا را بر سر مزدکیان آورده است
که شاه و شیخ بر سر سران و سرداران بی همتای حزب توده آورده اند.



ویکتور «هو» گو
بهشت اغنیا مبتنی (بنا شده) بر دوزخ فقرا ست.

عکس این حکم، دقیقتر و صادق تر است:
دوزخ فقرا
مبتنی بر بهشت اغنیا ست.
روند کار در مزرعه ومرتع و کارخانه و غیره
روند زجر و تحقیر و تخریب فکری و فیزیکی لحظه به لحظه زحمتکشان است.
استثمار همه جانبه زحمتکشان
تنها راه انباشت ثروت در دست اقلیت انگل است.





اشغال
توسط قوای بیگانه صورت می گیرد.
روحانیت و تجاز و بازار و بقال و غیره خودی تر از خودی ها ست.



انسان ناقص ترین موجود است.
حریف

حتی ذره ای نمی توان یافت که کامل نباشد
چه رسد به بشر .
اگر یک ذره را برگیری از جای
خلل یابد همه هستی سراپای.
شیخ شبستر



ترور مهره ای از مهره های طبقات حاکمه
نشانه بلوغ سیاسی تروریست نیست.
نشانه فقر فکری و فلسفی و فرهنگی او ست.
ترور مهره ها
نه راه حل
بلکه فاجعه است.
مجاهدین صدها مجتهد جامع الشرایط را ترور کردند و نظام فوندامنتالیستی تروریستی را نه تضعیف، بلکه تحکیم کردند.
خود طبقه حاکمه در جنقوری اسلامی
تروریست است
هم در مقیاس کشوری و هم در مقیاس جهانی.
هم قبل از قبضه قدرت سیاسی و هم پس از قبضه قدرت سیاسی
ترور
هم
به کاهش خشم خلق و افزایش خشنودی خلق عقب مانده
منجر می شود
و
هم
به افزایش خشم طبقه حاکمه و تشدید سرکوب و خشونت و خفقان.
ترور
ماهیتا
عملی ارتجاعی و ضد انقلابی است.
برخورد شازده با مهره های طبقه حاکمه
مثلا با اجامر سپاه و بسیج و غیره
علمی تر از برخورد بقیه است.
شازده خر نیست.



چرا طغیان گران مورد نفرت عمومی قرار میگیرن
مانا براتی

نفرت عمومی
مفهم رسایی نیست.
اگر منظور مانا از طغیانگران، زنان باشند،
نه مورد نفرت عمومی
بلکه مورد حمایت بخشی از سکنه جامعه و حتی جهان قرار دارند.
نفرت از هر چیز در هر جامعه
با عشق بدان چیز در همان جامعه همراه است.
یعنی
دیالک تیک عشق و نفرت در بین است.
دلیلش
طبقاتی است و نه فردی.
هر طبقه اجتماعی در هر جامعه
ایده ئولوژی (نظرات، اعتقادات، اخلاقیات، سنن، عادات و خرافات و غیره) خاص خود را دارد
و
موضع مثبت و یا منفی می گیرد.
این امری طبیعی است.
اگر مثال مشخص زده شود
می توان تحلیل مارکسیستی اش کرد



می سپارم دل به یادِ روزگارانی که نیست
حسرتِ آبِ زلالِ چشمه سارانی که نیست
این کویرِ تَفته، روزی، روزگاری ، باغ بود
حالیا ، چشم انتظارِ لطفِ بارانی که نیست
خاک را سُمِ ستورِ دشمنان، بر باد داد
مُلکِ ویران،سوگوارِ خاکسارانی که نیست
لُطفعلی خان، مانده در بندِ خیانت پیشه گان
چشم در راهِ قیامِ سر بدارانی که نیست
کاروان خوابیده و ،بیدار قطاع الطریق
بی هراس از گزمه و شب زنده دارانی که نیست
مازیار و بابک و ،افشین، چه آسان باختند
پرچمی افتاده بر خاک و سوارانی که نیست
آه، یاغی، رُستمی باید به میدانِ نبَرد
رُستمی ، با هَیبتِ آن روزگارانی که نیست
دکتر سهرابی-کالیفرنیا

محتوای این شعر سهرابی
اولا
نخبه گرایی است
ثانیا
حسرت به ماضی بر باد رفته و از یاد رفته است.
نخبه گرایی و حسرت به ماضی
دو مشخصه مرکزی مهم مرتجعین جهان
یعنی
فاشیست ها و فوندامنتالیست ها است.
پرولتاریا
آینده گرا ست
آینده ای که خود باید بسازد.



دیالک تیک درخت و جوانه و نهال (مولد و مولود)
همان دیالک تیک پروانه وپیله، پرنده و بیضه و جوجه، جانور و توله، بشر و فرزند.
همان کشف ماتریالیستی ـ دیالک تیکی کریم:
اموال تان و زنان تان و توله های تان دشمنان تان اند.

چون نیک بنگری
تفاوت ماهوی ـ طبقاتی و فرماسیونی ـ اقتصادی
میان رژیم و مخالفین رنگارنگش وجود ندارد.
هر دو آب به آسیاب مولا می ریزند
هر دو نوکر طبقه حاکمه وااحدی اند .
فرق هم نمی کند که بدانند ویا ندانند
و
بخواهند ویا نخواهند.
کسی از قضایا خبر دارد که از مارکسیسم باخبر باشد



عشق
کسب و کار خران
و
ترفند و توطئه خردستیزان برای خر پروری و سواری کشی است
و
نه کسب و کار خردگرایان و روشنگریان علمی و انقلابی



آیا روسیه برای مهار ناتو چنین و چنان خواهد کرد؟
حریف حواس پرت

ای الفبای مارکسیسم کجایی تا شویم ما نوکرت؟
روسیه را نباید با اتحاد جماهیر شوروی عوضی گرفت.
طبقه حاکمه در روسیه
نه پرولتاریا
بلکه اقلیت انگل و کثافت بی شرم و بی شعور و بی شخصیت و بیر حم و ابله اولیگارش است.
پوتین و مد و دوف و دوف های دیگر
هم عضو اقلیت انگل اولیگارشند و هم نماینده سیاسی آنها هستند.
روسیه اولیگارشیستی
مثل فوندامنتالیسم اسلامی شیعی و سنی
جریانی عمیقا ارتجاعی و ضمنا ضد امپریالیستی از موضعی ارتجاعی تر از امپریالیسم است.
هر دو همشیره فاشیسم اند.
فاشیسم هم به اصطلاح ضد کاپتالیستی بود و هوای برگشت به فئودالیسم را در سر داشت
ولی حامی اصلی اش اولیگارشی مالی بود.
اولیگارشیسم روسیه و اوکراین و لهستان و غیره
جریانی ضد خلقی و ضد عقلی و ضد پیشرفت اجتماعی و ارتجاعی است.
جنگ روسیه با اوکراین
قبل از همه جنگ اولیگارش های روسیه و اوکراین است.
اوکراین که فرقی با روسیه ندارد.
در اوکراین
مخالفین مقاومت به هر قیمت
در طرفة العینی
ناپدید می شوند
مثل روسه که هر مخالف بند تنبانی حتی مسموم و محبوس و معدوم می شود.
پالان (زلنسکی) را در اوکراین و پوتین را در روسیه
اولیگارش ها روی کار آورده اند.
متحدین روسیه اولیگارشیستی
فاشیست های امریکایی و اروپایی و فوندامنتالیست هایی از قبیلرمضان بی مخ (سگ هار پوتین) و سیدعلی و غیره اند.
محتوای عملیات روسیه در سوریه و لیبی و دیگر ممالک افریقایی
چپاول معادن و منابع نفت و الماس و کوبالت و غیره است.
کوبا
خر نیست تا پوتین بتواند موشک های اتمی بدانجا ببرد و شق القمر کند.
پوتین عملا ایزوله و آچمر و ورشکست شده است و تهدیدی برای بشریت است و نه برای امپریالیسم.
پوتین بهترین خادم امپریالیسم است.
درامد کنسرن های تسلیحاتی امپریایلستی در این مدت کوتاه
صدبرابر شده است.
همه دولت های اسلحه سفارش می دهند و می خرند.
اعضای پیمان ناتو به دلیل سیاست تزاریستی پوتین
به طرز چشمگیری افزایش یافته است.
عدو شود سبب خیر اگر پوتین باشد.



هومانیسم کودکان
دلیل وجود تمایلات هومانیستی در کودکان چیست؟


راز سعادت
آزادی
است
و
راز آزادی
شجاعت است.
مریم مقدس

عجب خطی خدا داده است
اگر من جای او بودم
بنی آدم
همه خطاط می کردم.

راز عوامفریبی چیست؟
راز شیر کردن شیرخوارگان و گسیل شان به جنگ شیران و شرب شراب شهادت
چیست؟
آزادی یعنی ترک خریت.
آزادی یعنی خروج از طفولیت.
پیش شرط کسب آزادی
کسب پیشایپش آگاهی است.
یعنی تره خرد نکردن به شجاعت فئودالی و عهد بوقی است



یه سگ اینجوری فکر میکنه:
این آدم به من غذا میده، نازم میکنه
دوستم داره، حتماً خداست!
یه گربه اینجوری فکر میکنه:
این آدم به من غذا میده، نازم میکنه
دوستم داره، حتماً من خدا هستم!
چقدر این روزا آدما گربه صفت شدن
نیل

نه.
تبار سگ به گرگ می رسد.
سگ = گرگ اهلی شده
سگ همکار و همراه دیرین بشر است و همگام با بشر توسعه و تکامل یافته است.
سگ
همه فن حریف است.
هم در کردوکارهای تولیدی مثلا دامداری و حتی حمالی در معادن طلا و غیره
هم در کردوکارهای ورزشی ـ مسابقاتی
هم در کردوکارهای پژوهشی مثلا در قطب
هم در کردوکارهای حفاظتی ـ امنیتی (پاسداری، پاسبانی)
هم در کردوکارهای پلیسی مثلا کشف مواد مخدر و محل اختفای جانی و زیر آوار مانده ها در زلزله ها و آوارها
هم در کردوکارهای بچه داری در خانه ها
...
شرکت دارد.
گربه تبارش به ببرها و پلنگ ها و یوزپلنگ و پوما و غیره می رسد.
گربه
خود را صاحب خانه می داند و کودکان را بچه های خود می پندارد و از حریم خانه در مقابل گربه های دیگر حراست به عمل می آورد.
گربه هم همراه با بشر توسعه یافته است
ولی استقلال خود را همیشه حفظ کرده است



شکسپیر
داشتن علم بهتر از داتشن ثروت است
ولی نداشتنثروت
بدتر از نداشتن علم است.

شکسپیر حتما عیرانی بوده است.
چون
علم بهتر است و یا ثروت
از موضوعات عنشایی خرافاتی ـ کایناتی عیرانیان بوده است.
علم چیست و ثروت چیست؟
ثروت و یا دارایی
اصولا و اساسا
دیالک تیکی از ثروت مادی و ثروت فکری است.
علم
نه
ضد ثروت، بلکه فرمی از ثروت است.
علم
ثروت فکری است.
علم
اکنون
به مراتب بالاتر،
نیروی مولده بیواسطه است
یعنی
نیروی بیواسطه لازم برای تولید نعمات مادی است




مصدق را نمی توان پیشوای نهضت ضد استعماری قلمداد کرد.
اولا
ایران در زمان مصدق
مستعمره نبود.
رضاشاه
متحد فاشیسم بود.
به همین دلیل پس از شکست فاشیسم
توسط متفقین
تبعید شد.
مصدق
تمایلات ضد بریتانیایی (ضد انگبیسی)
و
پرو امریکایی داشت.
ماهیت مشترک آندو را نمی شناخت.

مشکل و فلاکت مصدق این بود که بریتانیای سابقا کبیر (سرکرده جهان)
پس از پیروزی متفقین بر فاشیسم
سلب سرکردگی شده بود و جای خود را به دو ابر قدرت جدید
اتحاد شوروی و امریکا داده بود.
امپریالیسم امریکا می توانست مصدق را حفظ کند.
ولی مصدق برای سرکوب خونین حزب توده مناسب نبود.
اگر چه سعی خود را می کرد.



ایران
اشعغل نشده است.
آشغال شده است.
عیران شده است.

خرافه اشغال ایران را مجاهدین آشغال رواج داده اند
تا با سوء استفاده از تمایلات آنتی سمیتیستی
از آب گلالود
ماهی بگیرند.
طبقه حاکمه در جنقوری اسلامی
اشغالگر نیست.
جناح سنتی ارتجاع فئودالی و کاپیتالیستی (سرمایه داری) است
ایندو جناح ارتجاعی
در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
مشترکا
کودتا کرده اند
و
پس از پیروزی انقلاب سفید
از هم جدا شده اند
می توانند دوباره یکی شوند.





کریم سهرابی

نه اینجا نه آنجا نه در هیچ جا
مرا روح أشفته آرام نیست
نه بی تو ،نه با تو ،نه باغ بهشت
مرا قصه ي دل سر انجام نيست
چه بیهوده از تو کسی ساختم
که رویای من در وجودش نبود
که یک خشت از أرزویم نداشت
که یک شعر در تار و پودش نبود
تو ای دختر شهر تصویر من
که از تو به گیتی نپرداختم
نبودی چنین دلفریب از ازل
من از رنگ و رویا تو را ساختم
بتی گشتی و می پرستیدمت
سر ،از پا به پیش تو نشناختم
خراب از رکوع و سجود صنم
صمد را به پای تو انداختم
در أخر چه دیدم من از تو،نپرس
دلم هرگز از تو شکایت نکرد
دلم درد مندی که تاراج شد
دلت طفره رفت و عنایت نکرد
چه خوش روز هایی که دادی به من
چه خوش داشتم با تو آن روزگار
در آخر شدی چوبه ی دار من
من و چوبه ي دار و تسليم يار
چه سخت است این حس بیهودگی
چه سخت است این درد خودکاستن
کجای دل خسته بگذارمش ؟
کسی را چنین سالها خواستن
حریم دلم جای پروانه ها است
قوام دلم بال پروانه است
تو با روح من آشنا نیستی
تبار تو با عشق بیگانه است
در عمری که بی تو به سر برده ام
دلم بوده و فتنه ی روزگار
تو خوش باش با هر که راحت تری
مرا با دل عاشق خودگذار
پایان

در این شعر سهرابی
دیالک تیک فقهی صنم و صمد (بت و الله)
به خدمت گرفته شده است.

بتی گشتی و می پرستیدمت
سر ،از پا به پیش تو نشناختم
خراب از رکوع و سجود صنم
صمد را به پای تو انداختم

دختر (زن)
در این بند شعر سهرابی
بت واره می شود
و
شاعر
ترک خداپرستی می کند و به بت پرستی روی می آورد.

این شعر سهرابی
شبیه شعر کارو است:
برو ای دختر پالان محبت بردوش
دیده بر دیده من مفکن و ناز ام مفروش

این دو شعر
که به لحاظ فرم (صنعت و ساختار پوئه تیکی) فوق العاده زیبا و عاری از ایرادند،
به لحاظ محتوا (سمتگیری طبقاتی)
آنتی فمینیستی (زن ستیزانه) و خودستایانه اند.
زن در این دو شعر
ابلیس واره جا زده می شود
محتوای نظری این شعر
مبتنی بر خرافه حوا و ادم در باغ بهشت است:
حوا
فریبا (حیله گر و عوامفریب) است
و
آدم
احمق و فریب خور و گمراه و پشیمان.




منظور از مبارزه ضد امپریالیستی چیست؟
خود فوندامنتالیسم اسلامی چه شیعی و چه سنی
و
اولیگارشیسم روسیه
هر دو جریانات ضد امپریالیستی از موضع ارتجاعی تر از امپریالیسم اند.
روسیه اولیگارشیستی در جنگ لحظه به لحظه با امپریالیسم است
بدون اینکه مترقی تر از امپریالیسم باشد.
هر گردی که گردو نیست.
فوندامنتالیسم اسلامی
همشیره فاشیسم است.
اتحاد شوروی برای به زانو در اوردن فاشیسم
با امپریالسم انگلیس و امریکا متحد شد.
اوپوزیسیون جنقوری اسلامی هم اوپوزیسیون امپریالیستی است و نه کمونیستی.
شعار زن زندگی آزادی
شعاری امپریالیستی است



آره.
تعارف توانگر کند فرد را.
در جنقوری اسلامی
نه نویسنده به درد بخوری وجود دارد و نه شاعر خردگرایی و نه زندانی سیاسی و حزب و سازمان انقلابی ئی.
سطح فکری خلایق در زمان شاه
صدها بار بالاتر از اکنون بوده است.
اکنون همه چیز بند تنبانی است



رواج گرایشات عجق وجق مثلا سطل ننه ات طلبی
خاص اوپوزیسیون و امیر طاهری نیست.
همه گرایشات عجق وجق رایج در اوپوزیسیون جنقوری اسلامی
در کشورهای اروپایی هم رواج دارند و چه بسا به قدرت می رسند.
مثلا در آلمان
سطل ننه ات ها
قصد براندازی مسلحانه دولت را داشتند که با کلی پرسونل و تسلیحات سران شان و شاهعنشاه شان دستگیر شدند.
هر هفته
تظاهرات خیابانی دارند و کلی هودار دارند.



حقیقت جهانبینی ما ست.
رؤیا

جهان بینی چیست؟
جهان بینی یک مفهوم فلسفی است.
ما تعریف آن را از عالی ترین دایرة المعارف های فلسفی ترجمه و منتشر کرده ایم.
و
اجنه خوانده اند و فهمیده اند.
جهان بینی
تعریف استاندارد دارد.
بدون فراگیری تعریف مفاهیم نمی توان اندیشید.
آخوندها
در رابطه با مفاهیم فقهی منضبط اند
و
از این بابت
بهتر از شماها هستند.





حقیقت یک مفهوم فلسفی است
و
تعریف استاندارد دارد.
مفاهیم را که نمی توان به دلخاه تحریف کرد.
کرگدن یک مفهوم است.
نمی توان که کردگدن همه لولهنگ است.
زن و نر چه ربطی به حقیقت دارد.
مگر توضیح ما را نمی خوانید؟


ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر