سید جواد طباطبایی
(۱۹۴۵)
استاد و پژوهشگر
ایرانی در زمینهٔ فلسفه و تاریخ و سیاست
عضو سابق هیئت علمی و
معاون پژوهشی دانشکدهٔ حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران
از سال
۱۳۸۸ تا ۱۳۹۵ مشغول تدریس در مؤسسه مطالعات سیاسی-اقتصادی «پرسش»
در حال حاضر مدیر گروه فلسفهٔ مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی
تحصیلکرده
در
دانشگاه پانتئون- سوربن، دانشگاه تهران
دانشگاه پانتئون- سوربن، دانشگاه تهران
ویرایش و تحلیل
از
ربابه نون
۱
بنا بر این
مردم سالاری نقیض ترین ترجمه ای بوده که به دو دلیل توسط آریانپور انجام گرفته است.
اولین دلیلش
این بود
که
مارکسیست مبتذلی بود
که
تصورش از دموکراسی
در بهترین حالت
تعریف مارکس از سوسیالیسم
بود
که میگفت،
دیکتاتوری دموکراتیک پرولتاریا.
سعدی
حکایتی دارد:
غریبی وارد شهری می شود.
حاکم شهر
فرمان می دهد که لختش کنند و در سرمای جانگداز رهایش کنند.
بعد
سگ ها
را
به جانش اندازند.
غریب
برای دفاع از خود
به هر سنگی دست می زند،
می بیند که یخ زده است.
فریاد از نهاد غریب بلند می شود:
ای
رهزنان شهرنشین
سنگ ها را بسته اید و سگ ها گشوده اید.
حالا حکایت اجامر جماران است.
سران توده
را
سر به نیست کرده اند
و
مشتی رجاله
را
به مقام استاد دانشگاه رسانده اند.
۲
اولین دلیلش
این بود
که
مارکسیست مبتذلی بود
که
تصورش از دموکراسی
در بهترین حالت
تعریف مارکس از سوسیالیسم
بود
که میگفت،
دیکتاتوری دموکراتیک پرولتاریا.
دلیل ترجمه دموکراسی به مردم سالاری
مارکسیست مبتذل بودن فرزانه ترین فرزند خلق است.
این هنوز چیزی نیست.
فرزانه ترین فرزند خلق
توان تشکیل تصور درستی از دموکراسی نداشته است.
در بهترین حالت
تعریف مارکس از سوسیالیسم
را
به مثابه تعریف از دموکراسی
پذیرفته است.
از سرتاپای چنین استاد دانش کاهی
خریت
می تراود.
این هم هنوز چیزی نیست.
چیز
تعریف مارکس از سوسیالیسم است.
سوسیالیسم از دید مارکس
عبارت است
از
دیکتاتوری دموکراتیک پرولتاریا.
هی سنگپاره های یخ زده:
مارکس کجا چنین جفنگی را بر زبان رانده است؟
آخر
این
چه روند و روالی است
که
هر لاشخوری
هرچه دلش می خواهد به کلاسیک های مارکسیسم و مارکسیست ها
نسبت می دهد؟
۳
یعنی سالاری مردم که عبارت باشند از پرولتاریا.
جل الخالق!
می فهمیم چه می عرعریم؟
سوسیالیسم = دیکتاتوری دموکراتیک پرولتاریا = سالاری مردم = پرولتاریا
تدریس می کنیم و یا شعبده بازی، چشم بندی و عوام فریبی؟
این بدان می ماند که شیادی بگوید:
برده داری = دیکتاتوری اشرافیت برده دار و روحانی
فئودالیسم = دیکتاتوری اشرافیت فئودال و روحانی
سرمایه داری = دیکتاتوری بورژوازی
برده داری و فئودالیسم و سرمایه داری
اما
فرماسیون های اقتصادی
اند
و
نمی توان
آنها
را
در دیکتاتوری طبقه حاکمه خلاصه کرد و دست به عوامفریبی نزد.
فرماسیون های اقتصادی
قبل از توجه به چند و چون روبنای ایده ئولوژیکی و دولت
با
توجه
به
فرم مالکیت بر وسایل اساسی تولید
تعیین و تعریف می شوند.
مالکیت بر وسایل اساسی تولید
در فرماسیون های اقتصادی برده داری و فئودالیسم و سرمایه داری
از آن اشرافیت برده دار و روحانی، اشرافیت فئودال و روحانی و بورژوازی است.
فرم دولت های طبقات مربوطه
انعکاس این فرم مالکیت است.
دیکتاتوری
ثانوی
است.
دیکتاتوری هر طبقه
نتیجه مالکیت آن طبقه
بر
وسایل اساسی تولید
است.
تعریف فرماسیون اقتصادی سوسیالیسم
هم همین است:
مالکیت توده های مولد و زحمتکش
(پرولتاریا و متحدینش)
(اکثریت اعضای جامعه)
بر
وسایل اساسی تولید.
دولت سوسیالیستی
دیکتاتوری اکثریت اعضای جامعه
بر
اقلیت استثمارگر انگشت شمار سلب مالکیت شده است و بس.
دولت سوسیالیستی
وسیله دفاع از دستاوردهای انقلاب سوسیالیستی است.
دولت سوسیالیستی
اصلا
دیکتاتوری به معنی واقعی کلمه نیست.
دولت سوسیالیستی
حاکمیت خلق مولد و زحمتکش است.
سالاریت مردم
است.
یعنی
دموکراسی حقیقی است.
۴
این تلقی از دموکراسی،
کاملا مارکسی و نادرست است.
مارکسی؟
اول جعلیاتی را به مارکس نسبت می دهد و بعد نادرستی آن را عرعر می کند.
دلیل قوی حریف اما شنیدنی تر است:
در واقع،
اگر دموکراسی است که دیکتاتوری نیست،
این دو تا با هم سازگار نیستند.
اولا
تو که هنوز تعریفی از دموکراسی عرضه نکرده ای
تا
بر اساس آن تعریف
ادعا کنی که نظر این و آن راجع به دموکراسی غلط است.
ثانیا
برای تعریف دموکراسی
باید
مردم
را
مشخصا
تعیین کنیم.
راجع به دموکراسی باید بحث عمیقی صورت گیرد.
ثالثا
دیکتاتوری
نه
چیزی مجرد و یا انتزاعی
بلکه
چیزی مشخص
است:
دیکتاتوری
همیشه و همه جا
عبارت است
از
دیکتاتوری طبقه ای بر طبقه و یا بر طبقات دیگر است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر