۱۳۹۷ آبان ۱۴, دوشنبه

سیری در عرعریات فاشیست های عیرانی (۹)

 
تحلیلی
از
میم حجری
 
۱
زمانی که عرب دختر را ننگ می دانست
کورش به بانوی ایرانى احترام می گذاشت
( یعنی مردم پرستی )

آخر 
لامصبا
شما
از کجا می دانید که اعراب ۲۵۰۰ سال قبل،
دختر 
را
نام می دانستند و یا ننگ.
 
نکند
حافظه تعطیل تان
دوره تجزیه و تلاشی کمون اولیه
و
قحط مایحتاج حیاتی
را
۱۲۰۰ سال
عقب تر برده و به عهد کوروش کبیر تان رسانده است.
 
زنده به گور سازی نوزادان دختر
دلیل اقتصادی داشته است.
 
همین فاجعه در ژاپن و دیگر کشورهای جهان هم اتفاق افتاده است.
 
شما
که
با فکر و فرهنگ و حرفه و هنر
سر و کاری ندارید.
 
و
گرنه
دهها فیلم
در این زمینه است:
مادران و پدران ناتوان از کار
را
ژاپنی ها
با
خار اندوه در دل
در سبدی می گذاشتند
 و 
در قله کوهی ارزانی لاشخورانی از قبیل فاشیست های عیرانی می کردند.
 
از 
سوی دیگر
احترام کوروش
به 
بانوان عیرانی
را
از کجا استخراج کرده اید؟
 
مفهوم بند تنبانی بانو
اصلا
به چه معنی است
که
امروزه
هر حریف بند تنبانی عندیشی
نثار هر حریفه ای 
می کند؟

بانوان
متعلق به کدامین طبقه جامعه بوده اند؟

دخترکان و زنان زحمتکش در مزارع و مراتع و باغات و طویله های طبقه حاکمه 
هم
 بانوی محترم 
محسوب می شدند؟

۲
زمانی که عرب را " ام جهل" می خواندند
شاه کشور من اولین منشور حقوق بشررا نوشت
( یعنی هنر )
 
من ـ شور حقوق بشر
 توسط شاه کشور تو
 مصادره شده و نه صادر.

بخوان
تا عرشاد و خرشاد شوی:
 


آیا 
منشور کوروش 
نخستین اعلامیه حقوق بشر 
است؟

امین قضایی

منشور یا استوانه کوروش، در سال ۱۸۷۹ میلادی در بابل کشف شد
 وطن‌پرستان ایرانی و حتی سازمان ملل از این منشور به عنوان اولین منشور حقوق بشر یاد می‌ کنند. 
واقعیت این است که چنین ادعایی یک دروغ محض است. 
متن این منشور تا آنجایی که قابل بازیابی و خوانش است، 
از ۴۵ خط فزون نمی یابد
 و 
یک مطالعه سرسری آن کافی است 
تا 
متوجه شویم 
هیچ سخنی از حقوق بشر در آن نیست.
 
 این متن 
به سادگی
 از
 کوروش پادشاه انشان و یکی از پرستندگان و خادمین مردوک، 
خدای خدایان 
خبر می دهد 
که 
بابل را (بنا به ادعا) بدون جنگ و خونریزی فتح کرده 
و 
مردم بابل و اقوامی که تحت ستم نبونعید ـ پادشاه بابل ـ بودند، 
از ورود وی خوشامد گفتند و حاضر شدند به وی باج و خراج بدهند. 
 
بخش اول متن، 
از 
زبان شخص سوم و درباره کوروش است 
و 
بخش دوم 
از 
زبان خود کوروش 
نقل می شود.

براساس تاریخ عهد عتیق
 یکی از این اقوام رها شده از یوغ پادشاه بابل، 
یهودیان بودند. 
 
مطابق عهد عتیق، 
کوروش ایشان را از تبعید به سرزمین اصلی شان بازگردانید. 
اما در منشور هیچ سخنی از یهودیان به میان نمی آید.
 
اجازه دهید ابتدا یک نگاهی به متن بیاندازیم:

خط ۱. 
آن هنگام که مَـردوخ، پادشاه آسمان‌ ها و زمین ....
 دشمنانش را ویران می‌ کند.... 
«کوروش» 
(در متن بابلی : «کو - رَ - آش»)
شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه «بـابـِل»
(با - بی - لیم)،
 شاه «سـومـر»
(شو- مـِ - ری) 
و 
«اَکـَّد»
(اَ‌ک - کـَ - دی - ای)، ...
 
خط ۲.
 ... همه جهان.
 
خط ۳. ...
مرد ناشایستی به فرمانروایی کشورش رسیده بود.
 
خط ۴. 
او آیین‌های کهن را از میان برد و چیزهای ساختگی به جای آن گذاشت.
 
خط ۵. 
معبدی بَدلی از نیایشگاه «اِسَـگیلَـه»
(اِ- سَگ - ایلَـه) 
برای شهر «اور»
(او - ریم)
 و 
دیگر شهرها ساخت.
 
خط ۶. 
او
 پیشکشی های ناپاک ... 
آیین‌ هایی که شایسته آنان نبود ... 
هر روز یاوه‌ سرایی می‌ کرد.
 
خط ۷. 
او کارهای پیشکشی‌ های روزمره به خدایان را مانع شد.
 او با مقررات نامناسب در زنـدگی مـردم دخالت می‌ کرد. 
اندوه و غم را در شهرها پراکند.
 او از پرستش «مردوخ»
(اَمَـر -اوتو) 
خدای بزرگ
 روی برگرداند.
 
خط ۸ 
او
 مردم را به سختی معاش دچار کرد. 
هر روز به شیوه‌ ای ساکنان شهر را آزار می‌ داد.
 او با کارهای خشن خود مردم را نابود می‌کرد ... 
همه مردم را.
 
خط ۹. 
از ناله و دادخواهی مردم، «انلیل» خشمگین شد 
و 
از آن سرزمین ... 
دیگر ایزدان که با او زندگی می‌ کردند
 نیز 
پرستشگاه‌ها را ترک کردند.
 
خط ۱۰. 
مردم از خدای بزرگ می‌ خواستند تا به وضع همه باشندگان روی زمین که زندگی و کاشانه‌ شان رو به ویرانی می‌ رفت، 
توجه کند. 
مردوخ 
خدای بزرگ
 اراده کرد 
تا 
ایزدان به «بـابـِل» بازگردند.
 
خط ۱۱. 
 
ساکنان سرزمین «سـومـر» و «اَکـَّد» 
مانند مردگان شده بودند. 
مردوخ به سوی آنان متوجه شد و بر آنان رحمت آورد.
 
خط ۱۲. 
مَـردوخ به دنبال فرمانروایی دادگر در سراسر همه کشورها به جستجو پرداخت.
 به جستجوی شاهی خوب که او را یاری دهد. 
آنگاه او نام «کوروش» پادشاه 
«اَنـْشان»
(اَن - شـَ - اَن)
 را 
برخواند. 
 
از او به نام پادشاه جهان یاد کرد.
 
خط ۱۳.
 او تمام سرزمین «گوتی»
(کو-تی-ای) 
را 
به فرمانبرداری کوروش درآورد. 
 
همچنین همه مردمان «ماد»
(اوم - مـان مَـن - دَه) 
را. 
 
کـوروش 
با 
هر «سیاه سر» 
(انـسان‌) 
دادگرانه رفتار کرد.
 
خط ۱۴. 
کوروش با راستی و عدالت کشور را اداره می‌ کرد.
 مَـردوخ، 
خدای بزرگ،
 با شادی از کردار نیک و پندار نیکِ این پشتیبان مردم 
خرسند بود.
 
خط ۱۵. 
او کوروش را برانگیخت تا راه بـابـِل را در پیش گیرد
 در حالی که خودش همچون یاوری راستین دوشادوش او گام برمی‌داشت.
 
خط ۱۶. 
لشکر پر شمار او که همچون آب رودخانه‌ ای شمارش ناپذیر بود،
 آراسته به انواع جنگ افزارها در کنار او ره می‌ سپردند.
 
خط ۱۷. 
مَـردوخ مقدر کرد تا کوروش بدون جنگ و خونریزی به شهر بـابـِل وارد شود. 
او
 بـابـِل را از هر بلایی ایمن داشت. 
او 
«نـَبـونـعید»
(نـَ - بو - نـَ- اید)
 شاه 
را
 به دست کوروش سپرد.
 
خط ۱۸. 
مردم بـابـِل، سراسر سرزمین سـومـر و اَکـَّد و همه فرمانروایان محلی
 فرمان کورش را پذیرفتند.
 از پادشاهی او شادمان شدند و با چهره‌های درخشان او را بوسیدند.
 
خط ۱۹. 
 
مردم 
سروری 
را 
شادباش گفتند 
که 
به یاری او از چنگال مرگ و غم رهایی یافتند و به زندگی بازگشتند. 
همه ایزدان او را ستودند و نامش را گرامی داشتند.
 
خط۲۰. 
منم «کوروش»،
 شاه جهان، 
شاه بزرگ، 
شاه توانمند، 
شاه بـابـِل، 
شاه سـومـر و اَکـَّد، 
شاه چهار گوشه جهان.
 
خط ۲۱. 
پسر «کمبوجیه»
(کـَ-اَم-بو-زی-یَه)،
 شاه بزرگ، 
شاه «اَنـْشان»، 
نـوه «کـوروش»(یکم)، 
شاه بزرگ، 
شاه اَنـْشان، 
نبیره «چیش‌ پیش»
(شی-ایش-بی-ایش)،
 شاه بزرگ،
 شاه اَنـْشان.
 
خط ۲۲. 
 
از دودمانی کـه همیشه شاه بوده‌ اند و فرمانروایی اش را «بعل» (بـِ-لو) و «نابو»(نـَ-بو) گرامی می‌ دارند و با خرسندی قلبی پادشاهی او را خواهانند. 
آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بـابـِل شدم 

خط ۲۳. 
همه مردم گام‌ های مرا با شادمانی پذیرفتند. 
در بارگاه پادشاهان بـابـِل بر تخت شهریاری نشستم. 
مردوخ دل‌ های پاک مردم بـابـِل را متوجه من کرد، 
زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.
 
خط ۲۴. 
ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بـابـِل شد.
 نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید.
 
خط ۲۵. 
در پی بهبود وضع داخلی بـابـِل بودم ... 
نبونعید، 
بر دوش مردم درمانده بـابـِل یوغی نهاده بود 
که 
در خور شأن آنان نبود.
 
خط ۲۶.  
از بند رهای شان کردم و به بدبختی‌های آنان پایان بخشیدم. 
فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند 
و 
آنان را نیازارند. 
 
فرمان دادم که هیچ کس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند. 
مردوخ از کردار نیک من خشنود شد.
 
خط ۲۷.
 او 
بر من، 
کوروش،
 که ستایشگر او هستم،
 بر پسر من «کمبوجیه» و همچنین بر همه سپاهیان من،
 
خط ۲۸. 
برکت و مهربانی اش را ارزانی داشت. 
ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم. 
به فرمان مردوخ همه شاهانی که بر اورنگ پادشاهی نشسته اند،
 
خط ۲۹. 
و همه پادشاهان سرزمین‌ های جهان،
 از «دریای بالا»
(دریای مدیترانه) 
تا «
دریای پایین»
 (خلیج فارس)، 
همه مردم سرزمین‌های دوردست، همه پادشاهان «اموری»
(اَ - مور - ری - ای)، 
همه چادرنشینان،
 
خط ۳۰. 
مـرا خراج گذاردند و در بـابـِل بر من بوسه زدند. 
از ... تا «آشـور» (اَش-شور) و «شوش» (شو-شَن)
 
خط ۳۱. 
من شهرهای «آگادِه»(اَ-گـَ-دِه)، «اِشنونا»(اِش-نو-نَک)، «زَمبان»(زَ-اَم-بـَ-اَن)، «مِتورنو»(مـِ-تور-نو)، «دیر»(دِ-ایر)، سرزمین «گوتیان» و شهرهای کهن آن سوی «دجله»
(ای-دیک-لَت) 
که
 ویران شده بود را از نو ساختم.
 
خط ۳۲. 
فرمان دادم تمام نیایشگاه‌ هایی که بسته شده بود را بگشایند. 
همه خدایان این نیایشگاه‌ها را به جاهای خود بازگرداندم. 
همه مردمانی که پراکنده و آواره شده بودند
 را
 به جایگاه‌های خود برگرداندم. 
خانه‌های ویران آنان را آباد کردم. 
همه مردم را به همبستگی فرا خواندم.
 
خط ۳۳. 
هم چنین پیکره خدایان سـومـر و اَکـَّد را که نـَبـونـعید بدون واهمه از خدای بزرگ به بـابـِل آورده بود
 به خشنودی مَـردوخ به شادی و خرمی.
 
خط ۳۴. 
به نیایشگاه‌ های خودشان بازگرداندم، 
بشود 
که
 دل‌ ها شاد گردد. 
بشود،
 خدایانی که آنان را به جایگاه‌ های مقدس نخستین شان بازگرداندم،
 
خط ۳۵. 
هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم خواستار زندگانی بلند باشند. 
بشود 
که 
سخنان پر برکت و نیک خواهانه برایم بیابند.
 بشود 
که
 آنان به خدای من مَـردوخ بگویند: 
«به کوروش شاه، پادشاهی که تو را گرامی می‌دارد و پسرش کمبوجیه جایگاهی در سرای سپند ارزانی‌ دار.»
 
خط ۳۶.
 بی گمان 
در روزهای سازندگی، 
همگی مردم بـابـِل،
 پادشاه را گرامی داشتند و من برای همه مردم جامعه‌ای آرام فراهم ساختم...
 
خط ۳۷. 
... غاز، دو اردک، 
ده کبوتر. 
برای غازها، اردک‌ ها و کبوتران...
 
خط ۳۸.
 ... باروی بزرگ شهر بـابـِل بنام «ایمگور-اِنلیل» (ایم-گور-اِن-لیل) 
را 
استوار گردانیدم ...
 
خط ۳۹....
 دیوار آجری خندق شهر را،
 
خط ۴۰ 
... که هیچ یک از شاهان پیشین (کار ساخت دیوار را) با بردگان ِبه بیگاری گرفته شده به پایان نرسانیده بودند...
 
خط ۴۱. 
... به انجام رسانیدم.
 
خط ۴۲. 
دروازه‌هایی بزرگ برای آنها گذاشتم با درهایی از چوب سِدر و روکشی از مفرغ...
 
خط ۴۳.
 ... کتیبه‌ای از پادشاهی پیش از من بنام «آشور بانی‌پال»(آش - شور - با - نی - اَپ - لی)
 
خط ۴۴. ...
 
خط ۴۵.
 ... برای همیشه!
 
پایان

این متن هیچ مشابهتی با یک اعلامیه جهانی حقوق بشر ندارد.
 
 به سادگی داستان پادشاهی است که توانسته است بابل را فتح کرده و ادعا می شود که مردم یا اقوام مختلف از این فتح خشنود شده اند،
 زیرا معابد آنان بازسازی شده و آنها از قید و یوغ پادشاه بابل رها شده اند.
 
 این البته ادعایی است که فاتحین کرده اند و مسلم نیست که براستی مردم چنین از وی استقبال کرده باشند. 
 
چه کسی است که نداند هر فاتحی چنین ادعایی را می کند
 (از ادعای اینکه ایرانیان فاتحین مسلمان را با آغوش باز پذیرفتند تا ادعای دولت آمریکا که مردم عراق از ورود ارتش نجات بخش آمریکا خشنود شدند و به استقبال ایشان شتافتند).
 
 اما با این حال، 
باز هم هیچ جا سخنی از آزادی مذهب، آزادی پرستش یا لغو برده داری نیست
 به جز در خط ۲۶
که گفته می شود: 
فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند.

این جمله فوق عمدا یا سهوا به متن اضافه شده است 
و
 در آخرین ترجمه رسمی انگلیسی آن توسط اروینگ فینکل که مورد تایید موزه بریتانیا است 
(جایی که این منشور در آن نگاه داری می شود) 
چنین جمله ای وجود ندارد:

I sought the welfare of the city of Babylon and all its sanctuaries. As for the population of Babylon […, w]ho as if without div[ine intention] had endured a yoke not decreed for them, I soothed their weariness, I freed them from their bonds(?). Marduk, the great lord, rejoiced at [my good] deeds, and he pronounced a sweet blessing over me....

من به دنبال رفاه شهر بابل و تمامی معابدش بودم. 
همچنین مردم بابل که برخلاف خواست خدا زیر یوغ بودند، 
من رنج شان را تسکین دادم، آنان را از بند رهانیدم. 
مردوک خدای بزرگ اعمال (نیک من ) را تهنیت گفت و مرا برکت داد....

این دو جمله در متن ترجمه شده به فارسی 
یعنی
 « فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم که هیچ کس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند. » 
در متن انگلیسی وجود ندارد. 
 
هیچ صحبتی از آزادی تمامی مردم در پرسش و مذهب نیست. 
در نسخه های دیگر ترجمه شده به فارسی، حتی جمله ای مانند زیر اضافه شده است:
 
خط ۲۶.
 من برده داری را برانداختم. 
به بدبختی‌ های آنان پایان بخشیدم. 
فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند 
و
 آنان را نیازارند. 
فرمان دادم که هیچ کس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند.
 مردوک از کردار نیک من خشنود شد.
 
همچنین در خط ۱۸
 ترجمه شده است 
که 
 از پادشاهی او شادمان شدند و با چهره‌های درخشان او را بوسیدند.
 
اما 
در ترجمه انگلیسی می خوانیم 
که
 آنان تعظیم کرده و بر پاهای وی (کوروش) بوسه زدند. 
 
مترجم خائن به متن، 
این بخش را حذف کرده 
تا
 مبادا سرسپردگی و بندگی نسبت به کوروش تداعی شود.

All the people of Tintir, of all Sumer and Akkad, nobles and governors, bowed down before him and kissed his feet, rejoicing over his kingship and their faces shone.

این خیانت به متن در ترجمه
 از 
چه رو
ست؟ 
 
ما پاسخ را می دانیم.
 تلاش بر این است 
که
 این متن
 را 
یک منشور حقوق بشر 
جلوه دهند 
و
 ادعا کنند
 که کوروش
 اصالتا با برده داری مخالف بوده و به آزادی مذهب اعتقاد داشته است. 
 
چنین چیزی از متن استنتاج نمی شود. 
 
همانطور که بسیاری از منتقدین اشاره کرده اند، 
در واقع، 
در آن زمان مفهوم حق جهانشمول، مفهوم آشنایی برای مردم آن زمان نبود 
و
 نه کوروش و نه هیچ کس دیگری 
درکی از مفهوم حق جهانشمول نداشتند. 
 
در این متن، 
بحث بر سر حق و آزادی همگان برای پرستش یا نفی برده داری نیست، 
بلکه صرفا ادعایی است 
مبنی بر اینکه
 با
 فتح بابل، مردم آزاد و رها شده اند،
 ادعایی که عمیقا قابل تردید و چالش است.

اما 
محتوای متن 
نشان می دهد
 که
 کوروش، اقوامی که در بابل به بردگی گرفته شده بودند را آزاد کرده و آنها را به سرزمین اصلی شان برگردانده (مانند یهودیان) و به ساخت معابدشان کمک کرده است.
 
 آیا همین نشان از اعتقاد وی به آزادی مذهب و مخالفت با برده داری نیست؟
 
 اگرچه وی آنان را (بر فرض) از بردگی نجات داده است،
 اما کوروش از هر ایالت یا ساتراپ، باج و خراج سالانه هنگفت می گرفت، 
همچنان که در متن نیز بیان شده است. 
 
جایگزینی برده داری با خراج گیری به معنای مخالفت وی با برده داری نیست. 
 
دلیل در امر دیگری نهفته است 
که
 با کمی به کار بردن عقل و دیدگاه ماتریالیستی قابل کشف است.
 
برده داری اصولا برای بهره کشی از نیروی کار صورت می گیرد. 
بابل (بین النهرین) سرزمین حاصلخیزی بود و پادشاهان بابل مانند نبوکدنصر با هدف کار روی زمین های کشاورزی و دیگر امور خدماتی، اقوامی مانند یهودیان را برای بردگی به بابل بردند.
 
 زادگاه کوروش
 برخلاف بابل
 چندان حاصل خیز نبود 
و
 آنان نیازی به نیروی کار بردگان نداشتند، 
درست به همین دلیل ساده، 
کوروش در فتوحات خود ترجیح می داد 
که 
به جای گرفتن اقوام به بردگی،
 آنان را همچنان بر سرزمین خود مختار کرده و در مقابل تنها مجبور به دادن خراج سالانه کند.

کاملا منطقی است 
که
 با
 این سیاست 
که
 از شرایط مادی قوم پارس نشئت می گیرد، 
کوروش هنگام فتح بابل، بخواهد که اقوام به سرزمین های خود بازگردند، 
معابد خود را احیا کنند تا بتواند از آنان باج و خراج سالیانه اخذ کند. 
 
دیگر ضرورتی برای حضور آنان در بابل وجود نداشت.
 
 وی مخالف برده داری نبوده است، 
بلکه سیاست وی ایجاب نمی کرده است که یک قومی را به طور کامل به بردگی بگیرد. 
 
او برخلاف پادشاهان بابل، 
قومی را مستقیما برای بردگی به سرزمین خود نبرد، زیرا به سادگی در سرزمین خود به چنین حجم عظیمی از نیروی کار نیاز نداشت.
 
 در عوض، 
وی خود را صاحب سهمی از شیوه تولید برده داری اقوام مختلف می دانست.

البته
 از 
گفتار هرودوت و دیگر مورخین باستانی 
می توان حدس زد 
که 
کوروش نسبت به چنگیز، اعراب مهاجم، حتی اسکندر و بسیاری دیگر از فاتحین بزرگ، 
خونخوار و سفاک نبوده است. 
 
با این حال،
 وی به عنوان یک فاتح و مانند هر فاتح دیگری، 
یک جنایتکار و تجاوزگر به سرزمین و زندگی مردم بوده است.
 
 چهره اخلاقی ساختن از یک امپراتور یا یک فاتح، 
کاری بی مایه، خلاف اخلاق و اهانت به رنج ها و مصایب هزاران انسانی است 
که
 فدای حرص و طمع این فاتحین شده اند.

تنها افراد بی مایه هستند 
که
 فقدان شخصیت و فضیلت اخلاقی خود 
را
 می خواهند با ستایش و پرستش شخصیت‌ های اسطوره ای یا قهرمانان تاریخی 
جبران کنند. 
 
هر کسی باید به اعمال و رفتار نیک خود افتخار کند و نه به نیاکان و گذشتگان خویش، سرزمین، نژاد، قومیت، رنگ پوست، زبان، فرهنگ، سنت اجدادی یا هرآنچه که خود شخصا در آن نقشی نداشته است.
 
 پایان
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر