ﭘﺮﺳﯿﺪ:
ﺭﺍﻫﺶ ﭼﯿﺴﺖ؟
گفت:
ﮔﻔﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﺻﺒﻮﺭ ﺑﺎﺷﯽ
ﺧﯿﻠﯽ ﺻﺒﻮﺭ
من از گوشه چشم به تو نگاه خواهم کرد
و تو هيچ حرف نخواهی زد.
زبان سرچشمه سوء تفاهم است.
• «زبان و تفکر بلحاظ منشاء و کارکرد (فونکسیون)، وحدت ناگسستنی با هم دارند.
• عمر زبان به قدمت عمر شعور (روح، ضمیر) است.
• زبان شعور عملی است.
• زبان شعور عملی واقعی برای همه انسان ها ست.
• زبان نیز همانند شعور از نیاز انسان ها به رابطه با انسان های دیگر و از رفع این نیازمندی ها نشئت می گیرد:
• زبان واقعیت بیواسطه ی اندیشه است.»
• واژه های زبان محاوره ای (صوتی) فرم وجودی مفاهیم را می سازند.
• تفکر به واسطه مفاهیم، جامه عمل می پوشد.
• مفاهیم محتوای فکری واژه ها هستند.
• مفاهیم معانی واژه ها و یا کلمات اند.
• واژه ها ظرف اند و مفاهیم و یا معانی، مظروف.
1
و تو هيچ حرف نخواهی زد.
زبان سرچشمه سوء تفاهم است.
• ترفند ایده ئولوژیکی سنت اگزوپری در این بخش از قصه شازده کوچولو، چند لایه و چند مایه است.
• به همین دلیل مائده ای برای طبقه حاکمه امپریالیستی است:
2
ﭼﻮﻥ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺍﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﻌﺎﻣﻠﻪ ﮐﻨﺪ
ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﺑﯽ ﺩﻭﺳﺖ
• ترفند اول سنت اگزوپری، اعلام قحط دوستی و دوست در جامعه و جهان است.
• به عبارت دیگر همه انسان ها جزیره واره اند.
• بزعم سنت اگزوپری هیچکس در جامعه و جهان دوستی ندارد.
• همه تنها و بی کس و بی یار و یاور اند.
ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﺑﯽ ﺩﻭﺳﺖ
• همین ایده را احمد شاملو نیز اشاعه می دهد:
کوه ها
کوه ها با هم اند و تنها يند
همچو ما، با همان تنهايان
• معنی تحت اللفظی:
• کوه ها بسان ما با هم اند و تنها یند.
• منظور شاملو هم این است که کوه ها بسان «ما» بظاهر با هم اند و در واقع تنها یند.
• کوه ها جزیره واره اند.
• این چیزی جز ایدئالیزه کردن تنهائی نیست.
• این همان کاری است که سنت اگزوپری پیشه کرده است.
4
ﭼﻮﻥ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺍﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﻌﺎﻣﻠﻪ ﮐﻨﺪ
ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﺑﯽ ﺩﻭﺳﺖ
• احمد شاملو در شعر دیگری نیز همین قحط دوست و دوستی را تبیین می دارد:
ما در ظلمت ايم
بدان خاطر که کسي به عشق ما نسوخت
ما تنهاييم
چرا که هرگز کسي ما را به جانب خود نخواند
عشق هاي معصوم ، بي کار و بي انگيزه اند
و دوست داشتن
از سفرهاي دراز، تهی دست باز مي گردد
ديگر
اميد درودي نيست
اميد نوازشي نيست
• بهتر است که این شعر احمد شاملو را تجزیه و تحلیل کنیم:
5
ما در ظلمت ايم
بدان خاطر که کسي به عشق ما نسوخت
• معنی تحت اللفظی:
• دلیل گرفتاری ما در ظلمت، این است که کسی عاشق سینه چاک ما نشده است.
• این سخن احمد شاملو را باید با دقتی دو چندان خواند:
• دلیل گرفتاری «ما» (یعنی امثال انگشت شمار احمد شاملو) در ظلمت این است که «کسی در عشق ما نسوخته است»، تا شب ظلمانی مان در پرتو آن آتش، روشن شود.
• اینجا هم سخن از رابطه دوطرفه مبتنی بر برابری و همبستگی نیست.
• اینجا سخن از انتظار و توقع شاملو ست:
• کسی ظاهرا پیدا نشده تا داوطلب ملتمس اهلی شدن توسط او باشد.
6
ما تنهاييم
چرا که هرگز کسي ما را به جانب خود نخواند
• معنی تحت اللفظی:
• دلیل تنهائی ما این است که کسی ما را به سوی خود دعوت نکرده است.
• راوی این شعر، انتظار و توقع داشته که کسی او را به اهلی کردن خویش دعوت کند.
• چون چنین کسی پیدا نشده، دردانه هستی تنها مانده است.
• طنز مبتنی بر حواس پرتی این ادعا اما کجا ست؟
7
ما تنهاييم
چرا که هرگز کسي ما را به جانب خود نخواند
• طنز این ادعا این است که «ما» ضمیر جمع است.
• «ما» به بیش از یک نفر دلالت دارد.
• «ما» به امثال هرچند انگشت شمار احمد شاملو دلالت دارد.
• اگر چنین باشد، دیگر نمی توان از تنهائی سخن گفت.
• شاملو ولی نمی تواند به این مسئله واقف نباشد.
• شاید او «ما» را در سنت تزارها بکار می برد.
• باید ببینیم.
8
عشق هاي معصوم ، بي کار و بي انگيزه اند
• معنی تحت اللفظی:
• عشق های معصوم، علاف اند و فاقد انگیزه اند.
• شاملو در این جمله، عشق را به دو دسته طبقه بندی می کند:
• عشق های معصیتکار (گناهکار) و عشق های معصوم (بی گناه)
• درک منظور شاملو آسان نیست.
• چون مفاهیم عشق معصوم و معصیتکار قرینه واقعی و مشخص ندارند.
• عشق کشش خودپوی غریزی ـ ژنه تیکی ـ طبیعی ـ عاطفی ـ احساسی کسی نسبت به چیزی و یا کس دیگر است.
• در این کشش خودپو، اراده و آگاهی و حتی تصمیمگیری محلی از اعراب ندارند.
• نیرویی درونی آدمی را به سوی چیزی و یا کسی سوق می دهد.
• به همین دلیل نمی توان کشش عاشقانه را به معصوم و معصیتکار طبقه بندی کرد.
• شاملو در هر صورت از این و آن انتظار دارد که در آتش عشق معصومی نسبت به او بسوزند تا شب ظلمت زده اش روشن شود.
9
و دوست داشتن
از سفرهاي دراز، تهی دست باز مي گردد
• معنی تحت اللفظی:
• دوست داشتن اگرچه سنگ تمام می گذارد و به مسافرت های طولانی خطر می کند، ولی دست خالی به خانه برمی گردد.
• محتوای معنوی این سخن شاملو، همان است که سنت اگزوپری تبیین می دارد:
ﭼﻮﻥ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺍﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﻌﺎﻣﻠﻪ ﮐﻨﺪ
ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﺑﯽ ﺩﻭﺳﺖ
10
ديگر
اميد درودي نيست
اميد نوازشي نيست
• معنی تحت اللفظی:
• دیگر نه امید به سلامی هست و نه امید به نوازشی.
• شاملو در این جمله واپسین شعرش، دوئالیسم درود و بدرود (یوسف صدیق، گیلراد) را از سوئی و دوئالیسم ناز و نوازش را از سوی دیگر در مد نظر دارد:
• شاملو و یا راوی این شعر، خود را در کانون هستی تصور می کند.
• آن سان گه کسانی باید به سراغش روند و سلامش دهند، نازش کشند و نوازشش کنند.
• این دقیقا همان ایده ای است که علامه امپریالیسم به رگ روح و روان خواننده و شنونده قصه تزریق می کند:
ﺗﻮ ﺍﮔﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﻣﺮﺍ ﺍﻫﻠﯽ ﮐﻦ.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر