اسپارتاکوس
تحلیلی از
یدالله سلطان
پور
پیشکش به خاطره
خروشان
هاشم بی طرفی
·
سرکرده جهان پس از پایان جنگ جهانی
امپریالیستی دوم، عوض می شود.
·
جای امپریالیسم بریتانیای کبیر را سرکرده
ای به نام امپریالیسم ایالات متحده امریکا می گیرد.
·
پدیده مصدق و گاندی و سوکارنو و
ناصر و بومدین و جنبش بعث مصر و لیبی و عراق و سوریه و غیره و شق القمرهای آنها را
باید در پرتو این تحول هژمونیکی گلوبال (سرکردگی جهانی) درک کرد و توضیح داد.
·
هژمونی جهان قبل از بریتانیای کبیر
در دست فرانسه بود.
·
در ازمنه قدیم در دست یونان
باستان، روم باستان و غیره بود.
·
از این پدیده اما می توان به شناخت بغرنجی طبقه حاکمه در طول تاریخ
نیز نایل آمد.
1
·
طبقه حاکمه از همان بدو تشکیل در
بطن جامعه اشتراکی آغازین، اعجوبه ای اجنه آسا ست.
·
طبقه حاکمه را نباید با میزان ثروت
و قدرت و نفوذ و پست و مقام و اوتوریته و غیره سنجید.
·
تحلیل اکونومیکی ـ سیاسی طبقه
حاکمه به درد شناخت این اعجوبه اجنه آسا نمی خورد.
·
روی مفهوم «طبقه حاکمه» باید کار
تئوریکی (فلسفی) پیگیر عرقریزی صورت گیرد.
2
·
طبقه حاکمه بنا بر فاکت های تجربی
ـ تاریخی خصلت دوگانه دارد.
·
شاید بتوان از دیالک تیک طبقه
حاکمه سخن گفت.
·
این بدان معنی است که طبقه حاکمه، یگانه
ی همیشه دوگانه است.
·
موتور توسعه و تکامل آن و کنه
وارگی آن، یعنی رویین تنی آن، به دلیل همین خصلت دیالک تیکی آن، است.
·
کلاسیک های مارکسیسم ـ مارکس و
انگلس ـ به این مسئله اشاره کرده اند.
·
ولی تحلیل تئوریکی آن هنوز صورت
نگرفته است.
3
·
مارکس و انگلس به عنوان مثال، به منشاء
فئودالی بخشی از طبقه حاکمه بورژوا، اشاره کرده اند.
·
بخشی از طبقه حاکمه بورژوا، قبلا
از اعضای طبقه حاکمه ماقبل، یعنی از اشرافیت فئودال بوده اند.
·
بی کمترین تردید و حتی بمراتب
عمیقتر و بیشتر، بخش مهمی از طبقه حاکمه فئودال هم از اشرافیت بنده دار و روحانی
بوده اند.
·
این پدیده اما به چه معنی است؟
4
·
این حضور مدام طبقه حاکمه تحت
اسامی و عناوین مختلف در حاکمیت و حکومت طبقاتی از ماهیت دوگانه این یگانه (طبقه
حاکمه) پرده برمی دارد.
·
این بدان معنی است که طبقه حاکمه ـ
خواه طبقه حاکمه برده دار، خواه طبقه حاکمه فئودال، خواه طبقه حاکمه بورژوا و حتی
خواه طبقه حاکمه پرولتر ـ دیالک تیکی از اوتوریته و اوپوزیسیون است.
·
دیالک تیکی از حکومت و آلترناتیو است.
·
دیالک تیکی از رژیم حاکم و ضد رژیم
حاکم (اوپوزیسیون) است.
·
چرا ما به این نتیجه می رسیم؟
5
·
دلیل ما ـ قبل از همه ـ تجارب تاریخی
است.
·
بهتر است این مسئله را از جامعه بی
طبقه آغازین مورد بررسی قرار دهیم تا هم به فاجعه پی ببریم و هم به محتوای تئوریکی
رهنمود لنین، مبنی بر اینکه «پرولتاریای پیروزمند باید (طرز حکومت کردن را) از بورژوازی
بیاموزد.»
6
·
در جامعه اشتراکی آغازین، دیالک
تیکی از (توده) و نطفه های طبقه حاکمه، دیالک تیکی از توده و روحانیت (کاهنان، حافظان
آتش روشن و فروزان، انبارداران وسایل تولید و فراورده های تولیدی مازاد، ایدئولوگ ها
و کم و بیش نمایندگان قوای طبیعی و غیره) وجود داشته است.
·
با رشد نیروهای مولده و همراه با آن،
با تولید بیش از حد نیاز، قطب دیالک تیکی متشکل از نطفه های طبقه حاکمه در هیئت و
کسوت روحانیت تقویت می یابد و چارچوب دیالک تیک توده و روحانیت را منفجر می سازد و
طرح نو در می افکند.
·
طرحی که در آن، دیالک تیک توده و
روحانیت وارونه می شود:
·
اقلیت روحانی (اقلیت برده دار،
بنده دار، انبیاء (پیامبران)، ائمه (امامان)، فقها (کاهنان، کشیشان، آخوند ها و غیره)، خلفا،
خوانین، سلاطین و غیره) بر گرده اکثریت مولد و زحمتکش جامعه سوار می شوند و ورق
برمی گردد.
·
توده های مولد و زحمتکش تا درجه
برده، بنده، رهی، کنیز، کلفت، غلام، وابسته، ابزار سخنگو (ارسطو) تنزل می یابند.
·
سلب هویت، ماهیت، آدمیت، شخصیت می
شوند و چیز واره می گردند.
·
در بهترین حالت جانور واره می
گردند.
·
اسب واره، استر واره، خر واره، شتر
واره می گردند.
7
·
با تشکیل اولین فرم جامعه طبقاتی،
دولت طبقاتی، دولت طبقه حاکمه برده دار تشکیل می شود.
·
این طبقه حاکمه جدید نیز دیالک
تیکی از اوتوریته (حکومت، قدرت) و اوپوزیسیون است.
·
این طبقه حاکمه برده دار، یگانه ی
دوگانه است.
·
می توان گفت که بلحاظ محتوای ماهوی
ـ طبقاتی، یگانه و بلحاظ فرم نمودین، دوگانه است.
·
این بدان معنی است که طبقه حاکمه برده
دار در آن واحد هم در حکومت است و هم در اوپوزیسیون.
·
هم به اثبات (توجیه، تحکیم، تقویت،
تثبیت) حاکمیت طبقه حاکمه برده دار می
پردازد و هم به سلب (نفی، نقد، تضعیف) آن.
·
به زبان ساده تر، بخشی از طبقه
حاکمه بدون نقاب طبقاتی حکومت می کند و بخش دیگر نقاب اوپوزیسیون بر سر کشیده، منتقد
طبقه حاکمه است.
·
این بخش منتقد و اوپوزیسیون طبقه
حاکمه، بخش در آب نمک خوابانده شده است.
·
در فرم، در حرف، بظاهر، آلترناتیو است،
بدیل است، بی آنکه ماهیتا، آلترناتیو و بدیل باشد.
8
·
فاجعه بشری درست در همین خصلت دیالک
تیکی طبقه حاکمه است:
·
وقتی کارد به استخوان توده های
برده می رسد و دست به قیام می زنند، بخش در آب نمک خوابانده شده طبقه حاکمه برده
دار، از آب نمک سر بدر می کند، فعال می شود و در رأس جنبش بردگان قرار می گیرد.
·
جامعه برده داری نفی دیالک تیکی می
شود و به جامعه فئودالی مبدل می گردد.
·
این گامی به پیش است.
·
طبقه حاکمه اما ماهیتا همان اقلیت استثمارگر
و انگل و ستمگر می ماند.
·
در بهترین حالت، اشرافیت بنده دار،
فئودال می شود.
·
به همین دلیل، توده های برده ـ در
تحلیل نهائی ـ از میادین خونین نبرد طبقاتی دست خالی به خانه برمی گردند.
8
·
وقتی هم که در نظام فئودالی کارد
به استخوان رعایا و پیشه وران می رسد و جنبش های دهقانی جامعه را به لرزه در می
افکند، باز هم طبقه حاکمه در خمره آب نمک را برمی دارد و زمام امور را به اوپوزیسیون
ضد فئودالی در هیئت طبقه حاکمه جدید موسوم به بورژوازی، می سپارد.
·
در اروپا حتی صریح تر، روشن تر و
بی پرده تر، از «سازش بورژوازی با اشرافیت فئودال» در ورای مطالبات توده های رعیت
و دهقان رزمنده خونین کفت و خونین بدن بر ضد فئودالیسم، سخن می گویند.
·
امروزه بخش اعظم هیئت حاکمه آلمان امپریالیستی
کماکان القاب فئودالی دارند:
·
گراف فون فلان.
·
گرفین فون بهمان.
9
·
در گذار جامعه از فئودالیسم به کاپیتالیسم
باز هم توده های مولد و زحمتکش (رعایا و پیشه وران) از میادین خونین نبرد طبقاتی،
دست خالی به خانه برمی گردند.
·
تنها تغییری که بهتر از هیچ است و
مهم است و صورت می گیرد، گذار جامعه از فئودالیسم به کاپیتالیسم و امپریالیسم است.
·
توده های مولد و زحمتکش پس از
مبارزات طولانی در راه حق رأی و شرکت در انتخاب مراجع و مراکز و مجالس تصمیمگیری
سیاسی و فرهنگی، اجازه می یابند که به افرادی از بخش اوپوزیسیون طبقه حاکمه رأی دهند
و دل شان خوش باشد که در حاکمیت و حکومت سهیم شرک و ذی نفوذ اند.
·
ما به این مسئله برمی گردیم.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر