اهمیت ادبیات کودک
صمد بهرنگی
ویرایش
و تحلیل از
گاف
سنگزاد
دیگر
وقت آن گذشته است که ادبیات کودکان را محدود کنیم به
(مسائل
زیر):
سر
و صدا نکردن در حضور مهمان
·
پنجمین نکته ای که بزعم صمد بهرنگی
باید از ادبیات کودکان تبعید شود، مذموم دانستن سر و صدا کردن کودکان در حضور میهمان
است.
·
منظور صمد بهرنگی از این نکته
چیست؟
·
تشویق کودکان به لگامگسیختگی، بی انظباطی و بی بندوباری؟
·
نتیجه این آنارشی چه می شود؟
·
کودکان بدین طریق، رشد فکری و
اخلاقی و شخصیتی می کنند؟
1
سحرخیز باش تا کامروا باشی
·
این ششمین نکته مذموم از دید صمد
بهرنگی است.
·
این یکی از ضرب المثل های توده ای معروف
است.
·
نیاکان ما به تجربه دریافته اند که
اگر کسی سحرخیز باشد، بهتر می تواند به انجام تکالیف و وظایف اجتماعی خود نایل آید.
·
به همین دلیل، آنها این دانش تجربی
را جامه ضرب المثل پوشانده اند و در اختیار نسل های بعدی قرار داده اند.
2
دیگر
وقت آن گذشته است که ادبیات کودکان را محدود کنیم به
(مسائل
زیر):
تبلیغ
و تلقین نصایح خشک و بی بروبرگرد،
نظافت
دست و پا و بدن،
اطاعت
از پدر و مادر،
حرف
شنوی از بزرگان،
سر
و صدا نکردن در حضور مهمان
سحرخیز باش تا کامروا باشی
·
همه این نکات ششگانه که صمد بهرنگی
قصد تبعید از ادبیات کودکان دارد، نکات تربیتی ارزنده بوده اند.
·
صمد بهرنگی خرابکار اخلاقی به تمام
معنی است.
·
او همه دستاوردهای ارزشمند فکری،
عملی و اخلاقی را از کودکان دریغ می دارد و باید ببنیم به جای آنها چه بدیل و آلترناتیوی
در چنته دارد.
·
چه نفعی برای کودکان دارد که تنه
لش باشند و نه سحرخیز؟
3
بخند تا دنیا به رویت بخندد
·
این هفتمین نکته مذموم از دید
بهرنگ است.
·
این از ضرب المثل های توده ای نیست.
·
این از جملات قصار بورژوائی واپسین
است.
·
در این کلام قصار، استیل زیست سطحی،
صوری، فرمال و ابزورد امریکائی تبیین می یابد.
·
در اکثر فیلم های هالی وود به
شعارهائی از این قبیل برمی خوریم.
·
در این مورد می توان به شرطی با
بهرنگ همرأی گشت.
·
ولی به کدام شرط؟
4
بخند تا دنیا به رویت بخندد
·
به این شرط که نفی اندیشه سطحی، صوری،
فرمال و ابزورد، نه نامعین، نه انتزاعی، بلکه معین و مشخص باشد.
·
این جفنگ امپریالیستی ـ امریکائی
باید نقد ماتریالیستی ـ دیالک تیکی شود.
·
یعنی ضمن نفی آن، بدیل بهتری عرضه
شود.
5
بخند تا دنیا به رویت بخندد
·
ایراد این سخن ـ قبل از همه ـ این
است که کودک و نوجوان، نه ماشین، بلکه آدم است و به مثابه آدم در کاسه سر مغز دارد
و در تار و پود اندامش، عصب.
·
کودک و نوجوان عروسک کوکی نیست تا
کوکش کنند و بخندد و یا بگرید.
·
خنده مکانیکی نه معنا دارد و نه
اصولا امکان پذیر است.
·
حتی اگر کسی بلحاظ پسیکولوژیکی مسخ
شود و بدون علت و دلیل و انگیزه واقعی قهقهه سر دهد، عملا سلب آدمیت می شود.
·
سلب هویت و شخصیت می شود.
6
بخند تا دنیا به رویت بخندد
·
این جفنگ اما حاوی هسته معقول
واقعی است و آن این است که انسان شاد و خنده رو، برای این و آن، مطلوب تر و محبوب
تر از انسان گرفته و مغموم است.
·
جامعه شناسی مبتنی بر روانشناسی امریکائی
از این پدیده برای ارتقای درجه استثمار کارگران و کارمندان سوء استفاده می کند.
·
یعنی بطور تصنعی محیط کار و زندگی را
تحمل پذیرتر می سازد.
·
مراجعه کنید به بخش جامعه شناسی در
دایرة المعارف فلسفه بورژوائی واپسین در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
7
بخند تا دنیا به رویت بخندد
·
ایراد تجربی ـ عملی ـ علمی این
کلام قصار امریکائی این است که میان خندیدن کسی و خندیدن این و آن به روی او،
رابطه علی (علت و معلولی) وجود ندارد.
·
چون به همان سان که او آدم است و
نه عروسک کوکی، دیگران هم آدم اند و نسبت به خنده الکی، مکانیکی و ساختگی هر کسی
حتما نباید با خنده الکی، مکانیکی و ساختگی واکنش نشان دهند.
·
چنین خنده ای چه بسا برای دیگران آزارنده
خواهد بود و واکنش حتی منفی به دنبال خواهد داشت.
8
بخند تا دنیا به رویت بخندد
·
علاوه بر این، خنده فی نفسه، بهتر
از اندوه نیست.
·
غم و شادی، خنده و گریه بسط و
تعمیم منفی و مثبت نیستند.
·
چه بسا روح و روان آدمی به اندوه
نیاز دارد تا به شادی، به گریه نیاز دارد تا به خنده.
·
دیالک تیک غم و شادی، خنده و گریه،
دیالک تیک بغرنحی است:
الف
·
غم و شادی، خنده و گریه، از سوئی
ناشی از شرایط روحی و روانی آدمی اند.
·
شرایط روحی و روانی ئی که خود
ثانوی اند.
·
یعنی تحت تأثیر شرایط زندگی پدید
می آیند.
·
وقتی به عنوان مثال، کسی از عهده
انجام کاری برمی آید، روح و روان او، از شعف و رضایت و شادی لبریز می شوند.
·
در این شرایط است که خنده طبیعی و
اصیل و راستین بر لبانش می نشنید، گل گونه هایش می شکفد.
·
عکس اینهم امکان پذیر است:
·
وقتی کسی از عهده انجام کاری
برنیاید، روح و روانش اندوهمند می گردند و به تلنگری زار می زند.
·
آدم، آدم است.
ب
·
غم و شادی، خنده و گریه، از سوی
دیگر غذای روح و روان آدمی اند.
·
گاهی روح و روان آدمی به غذای شادی
و یا غم نیاز دارد.
·
به همین دلیل است که آدمیان در
شرایط روحی و روانی متنوع از شنیدن و خواندن و زمزمه ترانه ها، آهنگ ها، اشعار و
متون متفاوت ارضا می شود.
·
شعر و ترانه ای که در حالت روحی و روانی
معینی به دل او می نشیند، در شرایط روحی و روانی دیگری، اعصابش را در هم می کوبد.
ت
·
غم و شادی، خنده و گریه، از سوی
دیگر بسته به حوایج غریزی و معرفتی ـ نظری فرد معین مانی پولیزه می شوند.
·
مثلا وقتی کسی با جانانی زیر یک
سقف است، شادی و اندوهش، خنده و گریه اش، تابع جانان می گردد.
·
او در این صورت، سلب اختیار می شود
و نمی تواند مثلا بخندد تا دنیا به رویش بخندد.
·
آدم آدم است.
ادامه دارد.
ویرایش:
پاسخحذفتشویق کودکان به لگامگسیختگی، بی انضباطی و بی بندوباری؟