قصه ی پیرزن
(ژانویه ۱۹٨۶)
به یاد «خانم»
سرچشمه:
اخبار امروز
·
«چشم،
چشم، دو ابرو
·
دماغ، دهن، یک
گردو»
·
نه، مادر بزرگ،
·
طرحِ تنِ تو
را
·
نمی شود
اینقدر ساده کرد.
·
نقاش نیستم،
اما
·
تنواره ی تو
این است:
·
بی سر و زبان
در کودکی
·
شانزده شکم در
جوانی
·
و دستِ تنها
در پیری.
·
«حیاطش، اندازه ی یک پوست گردو
·
حوضش، اندازه
ی یک سنجد
·
و درختش،
اندازه ی یک چوب گوگرد.»
·
شکلِ حیاطِ
خانه ات؟
·
شاید
·
اما طرحِ
حیاتِ خودت
·
این است:
·
از قُنداقِ
بچه تا جارو و خاک انداز
·
از دیگ و
دیگچه تا چادر و جانماز.
·
قِصه ات:
·
از خاله سوسکه
و نکشیدنِ منتِ پدر
·
تا رفتن به
همدان برای انتخابِ شوهر
·
از ساطورِ
خونینِ گوشت فروشه
·
تا دُمِ نرمِ
آقا موشه
·
و غُصه ات:
·
از تسلیمِ تن
در بستر
·
تا اسارتِ
کارِ خانه
·
از زنده زنده
مُردنِ زن
·
در این زندانِ
مَردانه.
پایان
ویرایش از تارنمای
دایرة المعارف روشنگری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر