تحلیلی از
ربابه نون
تو برای من هنوز پسربچه ای بيش نيستی.
مثل صدها هزار پسربچه ديگر
و من نيازی به تو ندارم.
تو هم نيازی به من نداری.
من نيز برای تو روباهی هستم
شبيه به صدها هزار روباه ديگر.
ولی تو اگر مرا اهلی کنی،
هر دو بهم نيازمند خواهيم شد.
تو برای من در عالم همتا نخواهی داشت
و من برای تو در دنيا يگانه خواهم بود...
• برای تحلیل محتوای ایده ئولوژیکی این فراز از قصه شازده کوچولو، بهتر است آن را نخست، تجزیه و بعد تحلیل کنیم:
1
تو برای من هنوز پسربچه ای بيش نيستی.
مثل صدها هزار پسربچه ديگر
و من نيازی به تو ندارم.
• سنت اگزوپری در این جمله، دیالک تیک منفرد (خاص) و عام را به شکل دوئالیسم من و غیر من (همنوعان من) و به عبارت دقیق تر به شکل دوئالیسم روباه و صدها هزار پسربچه به انضمام شازده کوچولو بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن منفرد و یا خاص و یا من و یا روباه قلمداد می کند.
• این کسب و کار علامه امپریالیسم و احمد شاملو و اجامر دیگر اما به چه معنی است؟
2
تو برای من هنوز پسربچه ای بيش نيستی.
مثل صدها هزار پسربچه ديگر
و من نيازی به تو ندارم.
• در این جفنگجمله ی سنت اگزوپری، دیالک تیک جزء و کل، دیالک تیک عضو و جامعه، دیالک تیک فرد و بشریت، دیالک تیک روباه و صدها هزار پسربچه ـ بی شرمانه و خردستیزانه ـ وارونه می شود.
• چرا و به چه دلیل ما به این نتیجه می رسیم؟
تو برای من هنوز پسربچه ای بيش نيستی.
مثل صدها هزار پسربچه ديگر
و من نيازی به تو ندارم.
• برای اینکه در دیالک تیک جزء و کل همیشه و همه جا، هم به دلایل تجربی و هم به دلایل منطقی، نقش تعیین کننده از آن کل است، از آن جامعه است، از آن بشریت است و نه از آن جزء، نه از آن، فرد، نه از آن عضو، نه از آن روباه.
• این کسب و کار شیادان امپریالیستی و فوندامنتالیستی، معنائی جز وارونه سازی دیالک تیک جزء و کل ندارد.
• این به معنی خردستیزی (ایراسیونالیسم) آشکار و عریان است.
• ایراسیونالیسم یکی از مکاتب ارتجاعی امپریالیسم و بویژه فاشیسم و فوندامنتالیسم است.
• مؤسس ایراسیونالیسم، فریدریش نیچه بوده است.
• با فلسفه نیچه، بورژوازی واپسین همه رشته های پیوند خود را با بورژوازی ترقی خواه آغازین، با نمایندگان غول آسائی از قبیل کانت و فیشته و هگل و فویرباخ و روبسپیر و روسو و دیدرو و هلوه تیوس و هولباخ و غیره، با سنن فلسفی، راسیونالیستی، هومانیستی، انقلابی و ترقی طلبانه بورژوائی آغازین، بطور قطعی و بی برگشت، قطع می کند و با طبقات اجتماعی واپسین (با برده داری واپسین، با فئودالیسم واپسین، با روحانیت یهودی، مسیحی، اسلامی، بودیستی و هر مذهب و مکتب خرافی دیگر) هم پیمان و متحد می گردد.
4
تو برای من هنوز پسربچه ای بيش نيستی.
مثل صدها هزار پسربچه ديگر
و من نيازی به تو ندارم.
• روباه در این جمله، همان توهمی را از خود دارد که هیتلر، موسولینی، جلال ال احمد، احمد شاملو، بن لادن، خمینی، خامنه ای و غیره از خود دارند:
احمد شاملو
من بامداد اول و آخر ام
من شرف کیهانم
من هابیلم
...
• برای روباه چلقوز امپریالیسم، صدها هزار پسربچه در جهان، ارزش پشیزی را حتی ندارند:
الف
• این چیزی جز اولترا اگوئیسم نیست.
• این چیزی جز خودخواهی، خود مرکز بینی، خودمحور بینی افراطی نیست.
ب
• این چیزی جز اولترا ایندیویدوئالیسم نیست.
• این چیزی جز فردگرائی افراطی نیست.
ت
• این چیزی جز توده ستیزی نیست.
• این چیزی جز تحقیر بی شرمانه بشریت مولد و زحمتکش نیست.
• شیاد امپریالیسم در این اثر خود، کودکان مردم را بلحاظ ایده ئولوژیکی مسموم می کند.
• ما به همین دلیل آن را تکخال ایده ئولوژیکی امپریالیسم (و فاشیسم، فوندامنتالیسم و غیره) محسوب می داریم.
• قصه شازده کوچولوفقط به درد بد آموزی کودکان مردم از هر لحاظ می خورد.
فیلسوف، جامعه شناس، نویسنده اسپانیائی
نماینده تئوری نخبگان
آثار:
تشکیل و تلاشی ملت
ایده نسل
قیام توده ها
• در این جمله سنت اگزو پری، تئوری نخبگان به خورد کودکان داده می شود:
• در تئوری فاشیستی نخبگان، فرد تحت عنوان خر رنگ کن «نخبه» ایدئالیزه می شود.
• به عرش اعلی برده می شود.
• معمار جامعه و جهان و تاریخ قلمداد می شود.
7
تو برای من هنوز پسربچه ای بيش نيستی.
مثل صدها هزار پسربچه ديگر
و من نيازی به تو ندارم.
• فوندامنتالیسم و آوانتوریسم چپ و راست (فدائیسم، مجاهدیسم، آنارشیسم و غیره) واژه نخبه را با واژه های مذهبی و لائیک دیگر پر می کنند:
• بدین طریق و با این ترفند، سازنده تاریخ و معمار جامعه و جهان و تمدن و فرهنگ، نخبگان قلمداد می شوند:
• نخبه برای بورژوازی واپسین، برای امپریالیسم، فاشیسم، اگزیستانسیالیسم و غیره پیشوا، سردسته، رهبر، صدر اعظم، ژنرال، قیصر و غیره است.
• هیتلر و موسولینی و فرانکو و امثالهم است.
• نخبه برای فوندامنتالیسم انبیاء (پیامبران)، ائمه (امامان)، اولیاء، فقها، علماء (آخوندها)، شیوخ، خوانین، مجاهد، فدائی و غیره است.
• نخبه برای آوانتوریسم چپ و راست (فدائیسم، مجاهدیسم، آنارشیسم و غیره) پیشرو، چریک، مجاهد، فدائی، پیکارگر و غیره است.
• نخبه برای احمد شاملو، محمود دولت آبادی و غیره، روشنفکر است.
• مشتی شاعر و نویسنده و هنرپیشه و غیره است.
8
تو برای من هنوز پسربچه ای بيش نيستی.
مثل صدها هزار پسربچه ديگر
و من نيازی به تو ندارم.
• برای درک و توضیح ماهیت ضد تجربی، ضد علمی، ضد منطقی و مطلقا ارتجاعی این تئوری نخبگان در فرم های مختلف، باید ضد دیالک تیکی نخبه کذائی را پیدا کرد.
• باید دیالک تیک مربوطه را پیدا کرد.
گئورگی والینتینوویچ پله خانوف
(1856 ـ 1918)
ژورنالیست و فیلسوف روس
او تجارب جنبش سوسیال ـ انقلابی (نارودنیکی) را با مارکسیسم پیوند داد.
لنین پله خانوف را پدر و یار تئوریکی خویش می دانست
پله خانوف و اکسلرود اولین کسانی بودند که به انتقاد از اکونومیسم برخاستند:
«ما مخالف تبلیغ و ترویج با انگیزه های اقتصادی نیستیم.
ما مخالف تبیلیغ و ترویجی هستیم که رویاروئی اقتصادی میان کارگران و سرمایه داران را برای توسعه شعور سیاسی پرولتاریا درک نمی کند.»
پس از پیروزی انقلاب اکتبر 1917 به فینلند رفت و در اثر بیماری سل جهان را وداع گفت.
آثار:
چرنیشفسکی
آنارشیسم و سوسیالیسم
اشاراتی به تاریخ ماتریالیسم
1917 میان انقلاب و دموکراسی (مجموعه مقالات)
تاریخ از دیدگاه مونیستی
حقایق منطقی
اهمیت مطالعه تاریخ از نقطه نظر تحولات فکری
نقش شخصیت در تاریخ
مسائل اساسی مارکسیسم
• ضد دیالک تیکی نخبه، توده است.
• دیالک تیک نخبه و توده فرمی از بسط و تعمیم دیالک تیک جزء و کل، عضو و جامعه، فرد و بشریت، روباه و صدها هزار پسربچه است.
• در همه فرم های بسط و تعمیم دیالک تیک جزء و کل، نقش تعیین کننده از آن کل است.
• از آن توده است.
• از آن جامعه است.
• از آن صدها هزار پسربچه است.
• البته بی آنکه جزء، فرد، عضو، روباه هیچ واره و هیچ کاره باشد.
• ولی جزء، فرد، عضو، روباه به تنهائی نمی توانند حتی لحظه ای ادامه حیات دهند، چه رسد به اینکه بتوانند شق القمر کنند.
• پله خانف در اثر کلاسیک خود، تحت عنوان «نقش شخصیت در تاریخ»، دیالک تیک شخصیت و تاریخ (فرد و جامعه و توده) را پیشاپیش تئوریزه کرده و اثبات کرده که نقش تعیین کننده از آن تاریخ (جامعه و توده) است.
• یاد خروشان حکیم خردگرای پرولتاریا به یاد باد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر