۱۳۹۵ فروردین ۳, سه‌شنبه

سفری ـ نظری ـ ابراز نظری ـ گذری (259)

 
جمعبندی از
مسعود بهبودی

این اثر نیست.
این اثرنما ست.
چون محتوای شناخت (حقیقت عینی، حقانیت نظر)
نه در سوبژکت شناخت
نه در مقبولیت صاحبنظر
بلکه در خود نظر است.
حقیقت
ـ به قول لنین ـ
همیشه عینی است.
یعنی مستقل از صاحبنظر و مستمع و این و آن است.

دیوانه
نه.
توحش داعشیسم
توحش فوندامنتالیسم

1
اجامر جماران
با فرانسه به قول رسانه های تروریستی
20 قرار «داد» سیاسی بسته اند.

2
محتوای این قرار «داد» ها چیه؟

3
کسی مجاز به دانستن آنها ست؟

4
امپریالیسم و فوندامنتالیسم (روحانیت)
تروریست های جدی جد اندر جد اند.

5
این اتحاد تروریست ها در مبارزه بر ضد تروریست ها
یاد آور مبارزه باندهای مافیا ست.

6
حتما به همین دلیل
سفر روحانی از ایتالیا شروع شده است.

لبخند باید پدیده ای خودجوش باشد
بسان چشمه ای
به نیروی خود
از درون و روح روان آدمی بجوشد
لبخند زورکی و الکی
به درد کسی نمی خورد.
فقط به درد خودفریبی و عوامفریبی می خورد.

عاشق شدن که دست خود آدم ها نیست.
عاشق شدن که به خصیصه های سوبژکتیو
از قبیل راستگوئی و غیره ربطی ندارد.
هر لاشخور خونریزی حتی می تواند عاشق شود
و عاشق می شود.
«دوستت دارم» گفتن که هنر نیست.

برای جویندگان شعر، آرزوی واقعیت یافته است.
ایدئال رئال گشته است

بدون چالش با همنوع رشد و ترقی محال است.
هماندیشی فرم عالی تری از حرکت است.
حرکت مکانیکی زادگاه اعجاز نیست.
حرکت مکانیکی ساده ترین فرم حرکت است
که حتی سنک و سگ و گربه از عهده اش برمی آیند

روزها، پر و خالی می شوند
مثل فنجان های چای
در کافه های بعد از ظهر
اما
هیچ اتفاق خاصی نمی افتد
این که مثلا
تو ناگهان
در آن سوی میز نشسته باشی.
رسول یونان

رسول یونان در این شعر
روزها را به فنجان ها تشبیه می کند
او دیالک تیک دیر آشنای فرم و محتوا را
از سوئی به شکل دیالک تیک فنجان و چای بسط و تعمیم می دهد و از سوی دیگر به شکل دیالک تیک روزها و رخدادها.
او اما
به دلیل غیاب فیزیکی دوست
در این دیالک تیک پر شدن ها و خالی شدن ها
معنائی نمی یابد.
به همین دلیل آنها را هیچ می انگارد:
«هیچ اتفاق خاصی نمی افتد.»
اگر او شاعر به معنی حقیقی کلمه بود
با حضور فکری دوست
بر غیاب فیزیکی او غلبه می کرد.

غریزه را نمی توان بدون حمایت عقل اندیشنده کنترل کرد.
طبقه حاکمه امپریالیستی و فوندامنتالیستی
دشمن عقل اندیشنده اند.
مبلغ خردستیزی (ایراسیونالیسم) اند
عقل اندیشنده چه بسا بی یار و یاور است
غریزه اما حمایت و شب و روز تبلیغ می شود.
عصر حاضر،
عصر عکس و عیاشی و عربده و عرعر است.

ویرایش:
شبانه های پنجره
فدریکو گارسیا لورکا
به یاد خوزه سیریا و اسکالانتا
ترجمه از ناصر فرداد
ماه به فراز می رود.
باد به اعماق می خزد.
( نگاه های دورم
آسمان را رصد می کنند.)

ماه بر فراز آب.
باد در زیر ماه.
( نگاه های کوتاهم
زمین را کاوش می کنند.)

صدای دو دختربچه می آید
و من به سهولت
از ماهِ آب
به ماهِ آسمان گذر می کنم.
پایان

نه برای دیگران ، نه به خاطر چیزی
برقص ، فقط به خاطر رقص
بخوان ، فقط برای آواز
آن گاه سرتا پای زندگی‌ ات ملکوتی می شود
و فقط در این حالت است که همه چیز رنگ نیایش به خود می ‌گیرد .
این گونه زیستن ، آزاد بودن است.
اوشو

این اندیشه یکی از شعبده های ایده ئولوژیکی طبقه حاکمه است
که به صور مختلف تبلیغ می شود:

1
می توان اسم آن را
تجلیل از نیهلیسم (پوچیگروی)
گذاشت

2
مثلا گاهی از
حرکت مکانیکی
(دویدن به خاطر دویدن، رقصیدن به خاطر رقصیدن، هنر به خاطر هنر و ...)
تجلیل به عمل می آورند.

3
کار اما فقط به شرط هدفمند بودن، کار است.

4
مثلا آب در هاون کوبیدن، کار محسوب نمی شود.

5
در روند کار، اندیشه باید مادیت یابد:

الف
مثلا مدل فکری کلبه ی موجود در ذهن عمله
باید با آب و خاک و کاه و آهک و سنگ و سیمان و غیره
فرم کلبه واقعی به خود گیرد.

ب
روح و یا اندیشه باید مادیت و یا شیئیت یابد.

6
کار اصولا مادیت یابی روح است.

7
طبقه حاکمه کلاش می کوشد که
علافی را به عنوان کار به خورد خلایق دهد.

8
رقص هم هنری است
در رقص هم اندیشه تبیین مادی و مرئی می یابد.

9
رقص بی معنی که نیست.

10
ترانه و موسیقی و نقاشی و شعر و سرود و مرثیه و غیره
همه حاوی محتوائی اند.

11
اندیشه ای را
ـ خواه اندیشه مثبت و مفیدی را و خواه اندیشه منفی و مخربی را ـ
تبیین می دارند.

12
طبقه حاکمه می خواهد کار را از محتوا و هدف و آماج تهی کند
و پوچی گروی را بر تخت نشاند.

ویرایش:
«که آسمان» باید «کاسمان» باشد 
تا وزن شعر حفظ شود و شعر معیوب نگردد.
این شعر منزوی شعری رئالیستی و زیبا ست
تحت تأثیر شعری از محمد زهری است:
نه بذری، بذر
نه خاکی، خاک
سترون پاک

اگر عقل نباشد و به غریزه لگام نزند
آدمی جنون می گیرد
یا به مجنونی استحاله می یابد
و یا به جانی بالفطره ای از جنس شوپنهاور و نیچه و هیتلر و بوش و بن لادن و تاچر و ریگان و اجامر دیگر

دانشگاه شده دانشکاه
مهدی بیا
مهدی بیا

انسان بزرگ و کوچک وجود ندارد.
انسان ها برابرند.

1
فقط تقسیم اجتماعی کار وجود دارد تا چرخ زندگی بچرخد:
یکی آشپز است و دیگری ظرفشو
یکی معلم است و دیگری معمار

2
این ایده ئولوژی نیچه ئیستی (فاشیستی) و فوندامنتالیستی است
که بشریت را به عالی و پست تقسیم می کند

3
از بزرگان کذائی تجلیل می کند تا به تحقیر توده بپردازد.

4
تا دگم پیشوا و نخبه و ائمه و رهبر و غیره را
به خورد خلایق دهد.

عشق ناب که وجود ندارد.

1
عشق همدم و همنفس و همراهی به نام نفرت دارد
که با یکدیکر مرتب جا عوض می کنند.

2
دیالک تیک عشق و نفرت وجود دارد.

3
عشق ضمنا درد محض نیست.

4
عشق دیالک تیکی از ریاضت و لذت است.

5
هیچ چیز در هستی
محض و بی غل و غش نیست.

6
همه چیز همزمان
همبا و همگریز
همزیست و همستیز
(دیالک تیکی)
است.

با شما
از زخمی سخن میگویم،
بر آمده از نیزه های نادانی !
و ما همه قربانی آنیم .
کسی دوستدار حقیقت نیست،
همه دوستدار مصلحت اند .
شاعر

خود شاعر یا نادان است و یا عوامفریب است.

1
دانائی و نادانی
ذاتی و لدنی نیستند.
اکتسابی اند.
اجتماعی اند.

2
درجه دانش اعضای جامعه
به سیستم اجتماعی حاکم وابسته است.

3
شعور و یا روح حاکم در هر جامعه
شعور و یا روح طبقه حاکمه است.

4
به همین دلیل در نظام های اجتماعی متضاد
با درجات متفاوتی از شعور روبرو می شویم.

5
مصلحت در این شعر به معنی بی پرنسیپی بکار رفته است:

6
مصلحت در این شعر به موضعی اطلاق می شود
که نه سیخ بسوزد و نه کباب.

7
مصلحت حاکی از اوپورتونیسم است

8
مصلحت می تواند نشانه پراگماتیسم (سود خویشتن جوئی) باشد.

9
خود شاعر طرفدار حقیقت نیست
می دانید چرا؟

مروارید می زایند
صدف ها
هنگام که
نجوا می کنند
راز دریا را
زیر گوش شان
ماهی ها .
آذر اصفهانی

شعر شاهکار می سرایند، آذرها

توحش داعش
یعنی توحش استعماری غرب و توحش امپریالیسم.
حریف

نه.

1
توحش داعش
توحش فوندامنتالیسم است.
2
توحش داعش از جنس توحش کوکلوس کلان و حزب الله است.

3
توحش امپریالیسم
توحشی در مقیاسی عظیم تر و متنوع تر است
توحشی چه بسا مستور است
آراسته به مشروعیت و قانونیت است:

4
مثال
امپریالیسم امریکا در جنگ اول خلیج
دهها هزار سرباز و درجه دار عراقی را که در حال فرار از کویت به عراق بودند بطرز بی رحمانه ای بمباران کرد و همه را از دم جزغاله کرد
(خلبان های امپریالیستی این عملیات را «جزغاله سازی مرغابی ها» نامیده اند)

5
در جنگ دوم خلیج
دهها هزار سرباز و درجه دار عراقی را که تسلیم شده بودند
و پرچم سفید برافراشته بودند
پس از به توپ و تانک بستن
در زیر تانک های عظیم الجثه
له و لورده کردند.

6
فوندامنتالیسم همشیره فاشیسم (امپریالیسم برهنه و عریان) است
ولی متفاوت از آن است.

7
وجه مشترک فاشیسم و فوندامنتالیسم،
ایراسیونالیسم (خردستیزی) و ایرئالیسم (واقعیت ستیزی) و نیهلیسم (پوچیگرائی) است.

8
فوندامنتالیسم نیهلیسم ماسکدار است.

9
فوندامنتالیسم اما فرمی از «مقاومت» فریبا ست

10
فوندامنتالیسم شیعی و سنی
فرمی از «مقاومت» فریبا در مقابل امپریالیسم و کمونیسم بوده و است.

11
«مقاومتی» از موضع ارتجاعی تر از سرمایه داری صورت می گیرد.

12
فوندامنتالیسم «مقاومتی» از موضع فئودالی ـ بنده داری است.

13
فوندامنتالیسم به همین دلیل
ـ بسان فاشیسم و نازیسم (فاشیسم آلمانی) ـ
چپنما ست.

14
جاذبه اش به این دلیل نیز است.

15
دوره اوجگیری واقعی فوندامنتالیسم
دوره بعد از شکست سوسیالیسم و فقدان آلترناتیو انقلابی بوده است.

انسان را نمی توان به بزرگ و کوچک طبقه بندی کرد.

1
برای اینکه انسان موجودی نوعی است
و همه انسان ها ماهیتا با همنوعان خود برابر اند.

2
تفاوت ها در تقسیم اجتماعی کار است.
یکی باربر است و دیگری پیله ور
یکی حفار است و دیگری نجار

3
طبقه بندی انسان ها به عالی و پست
میراث کثیف نیچه ئیسم و فاشیسم و فوندامنتالیسم است
و با روح راسیونالیسم، هومانیسم، رنسانس، روشنگری و عصر جدید
و 
بویژه 
با روح مارکسیسم ـ لنینیسم 
در تضاد آشکار است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر