کمون باکو
سیاوش کسرائی
( 1305 ـ 1374)
(اصفهان ـ وین)
مانلی کسرائی
سرچشمه:
صفحه فیسبوک مانلی
ویرایش، تأمل و تحلیلی از
گاف سنگزاد
و در جواب تو بايد بگم كه اگر يكبار ديگر بدنيا مي آمدم همچنان
از آزادي و برابري انسان ها و برقراري عدالت اجتماعي
در
كشورم
دفاع مي كردم
و همانطور كه پس از خروج از ايران و آشنايي با جو سياسي در شوروي
در برابر رهبري حزب توده و اطاعت كوركورانه از سياست هاي شوروي ايستادم
• در این پاسخ سیاوش به مانلی (اگر آن، احیانا و اساسا از او باشد)، ناسیونالیسم افسار گیخته ای شیهه می کشد:
• «دفاع از آزادی و برابری انسان ها و برقراری عدالت اجتماعی در کشورش»، توأم با انتقاد از «رهبری» قلابی و در تحلیل نهائی، ضد توده ای حزب توده، که از هر جوهر توده ای تهی است.
1
و همانطور كه پس از خروج از ايران و آشنايي با جو سياسي در شوروي
در برابر رهبري حزب توده و اطاعت كوركورانه از سياست هاي شوروي ايستادم
• سیاوش پس از آشنائی با «جو سیاسی شوروی» ظاهرا به این نتیجه رسیده که «رهبری» حزب توده از سیاست شوروی اطاعت کورکورانه می کند و تصمیم گرفته که در مقابل آن بایستد.
• در این جمله سیاوش و یا هر کس دیگر، دو خطای فاحش از جلوی چشم آدمی رژه می روند و در طرفة العینی به دو آرزوی دست نایافتنی استحاله می یابند:
الف
• کاش قضیه از این قرار بود که سیاوش تصور و تصویر می کند.
• اولا ایکاش از رهبری حزب توده، پس از گذر از جهنم جماران، احدی باقی می ماند که به اطاعت کورکورانه از شوروی کمر بربندد.
ب
• ثانیا ایکاش شوروی، پس از خرابکاری ریشه ای مشترک گربه چوف و شرکاء و فوندامنتالیسم و امپریالیسم هار، جان تازه ای گرفته بود و از زیر آوار عظیم تن بدر کشیده بود، تا رهبری کذائی حزب توده از آن کورکورانه پیروی کند.
2
و همانطور كه پس از خروج از ايران و آشنايي با جو سياسي در شوروي
در برابر رهبري حزب توده و اطاعت كوركورانه از سياست هاي شوروي ايستادم
• سیاوش خردمندتر و هشیارتر از آن است که به هر دو نکته پی نبرده باشد.
• دو زاری مانلی کج و کوله است و عاجز از فهم منظور پدر ژرف اندیش تیز بین بوده است.
• محتوای ماهوی ـ نظری این سخن سیاوش، انتقاد علمی و انقلابی همزمان از اتحاد شورویِ در حال سقوط از سوئی و حزب توده ی مفقود فقید از سوی دیگر است:
• زجر و رنج و درد سیاوش نه وضع رقت بار معیشتی، بلکه مشاهده پیشاپیش زجرکش کردن رهبری مظلوم و معصوم تر از چهارده معصوم حزب توده و مزید بر آن، مشاهده ی فروپاشی عنقریب کعبه آمال توده ها ست.
و همانطور كه پس از خروج از ايران و آشنايي با جو سياسي در شوروي
در برابر رهبري حزب توده و اطاعت كوركورانه از سياست هاي شوروي ايستادم
• زجر و رنج و درد سیاوش، همان زجر و رنج و درد اریش هونکر، فیدل کاسترو و یاران بوده است.
• سیاوش را نمی توان دستکم گرفت.
• سیمای عمیقا توده ای سیاوش را نمی توان به این آسانی ها مسخ و مثله و مخدوش ساخت.
• سیاوش گوهری دیگر با جوهری دیگر بوده است.
• سیاوش در این دوره، به پوکی دهشت انگیز حزب کمونیست شوروی و تشکیلات حزب توده پی برده است.
• انتقاد خشماگین سیاوش از هر دو، در عین حال، به انتقاد بی رحمانه از خویشتن خویش سرشته است.
• به همین دلیل بر روح و روان سیاوش در آن واحد، سه خنجر زهراگین فرو می رود و حکیمشاعر بی همتای توده را غرقه در خون می سازد.
• سیاوش به قلابی بودن مدعیان «توده ای» پی برده است.
• اگر زنده مانده بود، با مشاهده آخر و عاقبت آنان در بی بی سی و سی عن عن و صدای آلمان و با خواندن ترهات آنان در مجلات و مطبوعات، زجر بیشتری می کشید.
و همانطور كه پس از خروج از ايران و آشنايي با جو سياسي در شوروي
در برابر رهبري حزب توده و اطاعت كوركورانه از سياست هاي شوروي ايستادم
• برای درک شرایط روحی و روانی سیاوش باید با شرایط روحی و روانی امام حسن ـ امام دوم اهل تشیع ـ آشنا شد.
• روایت می کنند که حریفی پیش امام رفت و دلیل سکوت و «سکون» او را در مقابل سیطره ستم پرسید.
• امام تعداد انگشت شماری از بره و بزغاله در حال جست و جوی «غذا» را نشانش می دهد و می گوید:
• «اگر به تعداد این بره ها و بزغاله ها همرزم داشتم، بر ضد ستم برمی خاستم.»
• سیاوش در دور و بر خود، توده ای نمی بیند.
• زباله می بیند.
• درد سیاوش همین است.
• همین احساس را اریش هونکر، فیدل کاسترو و یاران در مقیاس جهانی داشته اند و پیر و بیمار و خرد و خراب گشته اند.
• کمون مسکو جلوی چشمان سرداران سوسیالیسم شکست خورده است تا بشریت مولد و زحمتکش دهه ها بعد کمون دیگری برپا دارد که عمرش درازتر از عمر کمون باکو و پاریس و مسکو باشد.
• عمر کمون باکو 7 روز بود.
• عمر کمون پاریس 70 روز.
• عمر کمون مسکو، 70 سال.
• چنین است رسم و روال کمون.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر