فریدون تنکابنی
درنگی
از
شین میم شین
کودک استثنایی
پزشک با خود گفت:
«این کودک استثنایی است و مغز نابغهها را دارد.
مسلماً در این جامعه هشلهف عقبمانده دچار زحمت و دردسر خواهد شد.
بهتر است نیمی از مغزش را درآورم.»
پزشک نوزاد را عمل کرد و نیمی از مغزش را بیرون آورد و بعد ضربهای به پشتش زد.
نوزاد این بار گفت:
«در زندگی زخمهایی هست که روح را در انزوا مثل خوره میخورد و می تراشد.»
پزشک ضربه دیگری به پشت نوزاد زد و این بار با حیرت و ناباوری شنید که می گوید:
«من مسلمانم
قبلهام، یک گل سرخ،
جانمازم چشمه، مهرم نور،
دشت سجادهٔ من»
این بند از طنز تنکابنی را نخست تجزیه و بعد تحلیل می کنیم:
۱
پزشک با خود گفت:
«این کودک استثنایی است و مغز نابغهها را دارد.
قابله از تکرار طوطی وش جمله ای از سعدی و بیتی از حافظ توسط نوزاد تازه زاد،
نتیجه می گیرد که نوزاد مغز نبوغ آمیزی دارد.
عدم دقت تمییزی ـ تشخیصی و تبینی تنکابنی
در کودک نامیدن نوزاد تازه زاد هم آشکار می گردد.
اگر چه او به لحاظ دقت یک سر و گردن از بقیه روشنفکران کشور بالاتر است.
ایراد نظری ـ استنتاجی قابله
در این است که نشخوار طوطی وش جمله ای و بیت شعری
را
دال بر بضاعت فکری و کیفیت مغزی چشمگیر طوطی می داند.
از قضا کسانی که هنری جز نشخوار و تکرار لاطائلات و کلمات قصار از این و آن ندارند،
عمدتا از نعمت مغز اندیشنده محروم اند.
یعنی
مغزشان از فرط رکود، گچ گرفته است.
امروزه در اثر رواج اینترنت و سوسیال ـ مدیا
بشریت در مقیاس جهانی طوطی وش شده است و جامعه و جهان، طویله.
اکثریت قریب به اتفاق خلایق
به سبب فقر مفهومی و فقر فلسفی
نه حرف دهن خود را می فهمند و نه حرف دهن همنوع خود را.
نشخوار طوطی وش جمله ای و بیت شعری
دلیلی بر داشتن مغز نبوغ آمیز و استثنائی نیست.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر