درنگی
از
شین میم شین
قلمرو آزادی (اختیار)
زمانی آغاز می شود که کار مفید بنا بر جبر (ضرورت) خارجی پایان می یابد.
این قلمرو آزادی
ماهیتا در ورای تولید مادی قرار دارد.
مارکس
زمانی آغاز می شود که کار مفید بنا بر جبر (ضرورت) خارجی پایان می یابد.
این قلمرو آزادی
ماهیتا در ورای تولید مادی قرار دارد.
مارکس
در بخش قبلی تحلیل گفتیم
که
ادعای مارکس مبنی بر شروع رایش آزادی با خاتمه دیکتاتوری جبر خارجی بر کار مفید
به معنی وقوف بشر به جبر حاکم و یا قوانین و قانونمندی های عینی حاکم در جامعه بشری است.
شناخت جبر حاکم و یا قوانین و قانونمندی های عینی حاکم بر جامعه بشری
اما
در داربست دیالک تیک اوبژکتیو ـ سوبژکتیو
(در داربست دیالک تیک عینی ـ ذهنی، شرایط عینی ـ شرایط ذهنی، درجه توسعه مادی و معیشتی جامعه ـ درجه رشد فکری، فنی، فلسفی، علمی و عقلی اعضای جامعه)
میسر می گردد.
به همین دلیل
سطح فکری مردم در فرماسیون برده داری (صدر اسلام، یونان و روم باستان)
نازلتر از سطح فکری مردم در فرماسیون فئودالی و یا سرمایه داری و یا سوسیالیستی بوده است.
نازلتر از سطح فکری مردم در فرماسیون فئودالی و یا سرمایه داری و یا سوسیالیستی بوده است.
یعنی
سطح فکری مردم بسته به درجه توسعه مناسبات تولیدی (زیربنای اقتصادی جامعه) است
سطح فکری مردم بسته به درجه توسعه مناسبات تولیدی (زیربنای اقتصادی جامعه) است
و
درجه توسعه مناسبات تولیدی (زیربنای اقتصادی جامعه)
بسته به درجه توسعه نیروهای مولده (میزان تجربه و دانش تجربی توده های رنجبر، علم و فن و وسایل تولید و نوها know how) است.
ضمنا
مناسبات تولیدی (زیربنای اقتصادی جامعه)
هم تعیین کننده روبنای ایده ئولوژیکی (دولت، مذهب، حقوق، آداب و رسوم و سنن، هنر، اخلاق و غیره ) است
و
هم تحت تأثیر روبنای ایده ئولوژیکی است.
سیر تاریخ
نشان می دهد که آگاهی و آزادی بشریت با توسعه جامعتی رابطه مستقیم داشته است.
بنابرین
ادعای مارکس مبنی بر اینکه «قلمرو آزادی ماهیتا در ورای تولید مادی قرار دارد»،
ادعای معیوبی است.
برای اینکه آگاهی فقط مربوط و منوط به سوبژکت شناخت (اعضای جامعه) نیست.
بلکه مربوط و منوط به اوبژکت شناخت (توسعه مادی و معیشتی جامعه) است.
یعنی
نه در ورای تولید مادی، بلکه در پیوند با تولید مادی جامعه است.
توسعه علم و فن و فلسفه و فرهنگ
از صفر شروع نمی شود.