۱۴۰۴ خرداد ۲۷, سه‌شنبه

خود آموز خود اندیشی (۱۲۴۴)

  

 
شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت یازدهم

بخش دوم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۹۱ )

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم

 

 

رئیس دهی با پسر در رهی

گذشتند بر قلب شاهنشهی

 

که حالش بگردید و رنگش بریخت

ز هیبت به بیغوله ای در گریخت

 

«بلی»،

گفت:

«سالار و فرماندهم

ولی عزت ام هست، تا در ده ام»

 

نگفتند حرفی زبان آوران

که سعدی نگوید، مثالی بر آن:

 

مگر دیده باشی که در باغ و راغ

بتابد به شب، کرمکی چون چراغ

 

یکی گفتش:

«ای کرمک شب فروز

چه بود ات که بیرون نیایی به روز؟»

 

ببین کآتشی کرمک خاکزاد

جواب از سر روشنائی چه داد،

که من روز و شب جز به صحرا نی ام

ولی پیش خورشید پیدا نی ام.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر