ویرایش و تحلیل
از
فریدون ابراهیمی
﴿۞ وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا
قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ
قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ ۖ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ
الْمُتَّقِينَ﴾
[ المائدة: ۲۷]
و داستان راستين دو پسر آدم را بر ايشان بخوان، آنگاه كه قربانيى كردند. از يكيشان پذيرفته آمد و از ديگرى پذيرفته نشد. گفت: تو را مىكشم. گفت: خدا قربانى پرهيزگاران را مىپذيرد.
کریم
در این آیات، حکایت هابیل (مظهر خیر مطلق) و قابیل (مظهر شر مطلق) را نقل می کند.
این دو برادر قربانی می کنند.
خدا اما فقط قربانی هابیل را می پذیرد.
قابیل خشمگین می شود و به عوض حمله بر خدای تبعیضیگذار،
برادرش را تهدید به قتل می کند.
برادرش هم به عوض تبرئه عقلی و علمی و منطقی خود و ارسال برادر به سراغ مقصر اصلی یعنی خدا، دلیل فقهی برای مقبول نیفتادن قربانی برادر می آورد:
پیش شرط مقبول افتادن قربانی کسی، متقی بودن او ست.
﴿لَئِن بَسَطتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي مَا أَنَا بِبَاسِطٍ يَدِيَ
إِلَيْكَ لِأَقْتُلَكَ ۖ إِنِّي أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ﴾
[ المائدة: ۲۸]
اگر تو بر من دست گشايى و مرا بكشى، من بر تو دست نگشايم كه تو را بكشم. من از خدا كه پروردگار جهانيان است مىترسم.
هابیل
ضمنا
پس از شنیدن تهدید برادر به قتل، خود را فوری خلع سلاح می کند و گردن به تیغ برادر جلاد می سپارد.
دلیل غیر عقلی و غیر علمی و غیر منطقی هابیل شنیدنی است:
من تو را نمی کشم، چون از خدا می ترسم.
هابیل عقب مانده به عوض ترس از خدا، از خود نمی پرسد که همان خدا دو پا را برای چی به دو پسر حوا و آدم داده است.
اگر دو دست برای کشتن برادر خویش باشد، دو پا هم برای در رفتن از دست برادر جلاد است.
﴿إِنِّي أُرِيدُ أَن تَبُوءَ بِإِثْمِي وَإِثْمِكَ فَتَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ ۚ وَذَٰلِكَ جَزَاءُ الظَّالِمِينَ﴾
[ المائدة: ۲۹]
مىخواهم كه هم گناه مرا به گردن گيرى و هم گناه خود را تا از دوزخيان گردى كه اين است پاداش ستمكاران.
هابیل ساده لوح سیر از جان
دلیل می آورد:
مرا بکش تا هم بار گناهان من به گردنت افتد و هم بار گناهان خودت و به عذاب الیم گرفتار آیی.
دلایل قوی باید و من، تقی.
﴿فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِينَ﴾
[ المائدة: ۳۰]
نفسش او را به كشتن برادر ترغيب كرد، و او را كشت و از زيانكاران گرديد.
قابیل حسود هم هابیل را می کشد.
نه به دلیل مقبول نیفتادن قربانی اش، نه به دلیل تبعیض قائل شدن خدا بین دو برادر، بلکه به ترغیب نفسش.
نفس چیه؟
بنا بر تصورات و تخیلات کریم،
وجود هر کس میدان حکمرانی دو نفس اماره و لوامه (امر کننده و ملامت کننده) است.
نفس اماره به قابیل امر می کند که برادرش را بکشد.
یعد چه می شود؟
﴿فَبَعَثَ اللَّهُ غُرَابًا يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ
يُوَارِي سَوْءَةَ أَخِيهِ ۚ قَالَ يَا وَيْلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ
مِثْلَ هَٰذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِيَ سَوْءَةَ أَخِي ۖ فَأَصْبَحَ مِنَ
النَّادِمِينَ﴾
[ المائدة: ۳۱
خدا كلاغى را واداشت تا زمين را بكاود و به او بياموزد كه چگونه جسد برادر خود پنهان سازد.
گفت:
واى بر من، نتوانم همانند اين كلاغ باشم و پيكر برادرم را دفن كنم.
و در زمره پشيمانان درآمد.
پس از کشته شدن هابیل به دست برادرش، قابیل
نفس لوامه (ملامتگر) فعال می گردد.
در نتیجه، قابیل قاتل از کرده خود پشیمان می شود.
قبلا اما به اراده خدا کلاغی می آید و قابیل از کلاغ فوت و فن تدفین جنازه برادرش را
می آموزد.
خودش که مغز ندارد.
اکنون این سؤال پیسش می آید که منظور کریم از نقل این حکایت چیست؟
﴿مِنْ أَجْلِ ذَٰلِكَ كَتَبْنَا عَلَىٰ بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَن
قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا
قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ
جَمِيعًا ۚ وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَيِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ
كَثِيرًا مِّنْهُم بَعْدَ ذَٰلِكَ فِي الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ﴾
[ المائدة: ۳۲ ]
از اين رو بر بنى اسرائيل مقرر داشتيم كه هر كس كس ديگر را نه به قصاص قتل كسى يا ارتكاب فسادى بر روى زمين بكشد، چنان است كه همه مردم را كشته باشد.
و هر كس كه به او حيات بخشد چون كسى است كه همه مردم را حيات بخشيده باشد.
و به تحقيق پيامبران ما همراه با دلايل روشن بر آنها مبعوث شدند، باز هم بسيارى از آنها همچنان بر روى زمين از حد خويش تجاوز مىكردند.
نتیجه اینکه هر کس کسی را بکشد، انگار بشریت را کشته است و هر کس کسی را زنده بگذارد، انگار بشریت را زنده داشته است.
انبیاء هم برای ابلاغ دلایل روشن مبعوث شده اند.
ولی چه فایده که خیلی ها پا از گلیم خویش فراتر می گذارند.
﴿إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ
وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَادًا أَن يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا
أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلَافٍ أَوْ يُنفَوْا
مِنَ الْأَرْضِ ۚ ذَٰلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا ۖ وَلَهُمْ فِي
الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ﴾
[ المائدة: ۳۳]
جزاى كسانى كه با خدا و پيامبرش جنگ مىكنند و در زمين به فساد مىكوشند، آن است كه كشته شوند، يا بر دار گردند يا دستها و پاهايشان يكى از چپ و يكى از راست بريده شود يا از سرزمين خود تبعيد شوند.
اينها رسواييشان در اين جهان است و در آخرت نيز به عذابى بزرگ گرفتار آيند.
نتیجه غیر عقلی و غیر علی و غیر علمی و بی ربط دیگر از حکایت هابیل و قابیل، این است که
جزای کسی که با انبیاء بجنگد و یا در زمین مرتکب فساد شود:
چنین کسی یا باید کشته شود، یا بر دار شود، یا دو دستش قطع شوند و یا تبعید گردد.
ضمنا باید در دنیا رسوا و در عقبا معذب گردد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر