سرگی لئونیدوویچ روبین اشتاین
برگردان
شین میم شین
۱
جایگاه پدیده ها و روندهای روانی در پیوند عام پدیده ها در جهان مادی
الف
راجع به طرح مسئله
۷۵
· بی اعتنا به کلیه «نوسازی ها»، بی اعتنا به به مرتبط سازی سمانتیک با بیهیویوریسم (رفتارگرایی) و پراگماتیسم، خط اصلی مونیسم «خنثی» در مسئله مربوط به مناسبت ماده و روح (وجود و شعور)، اصولا همان می ماند که بوده است.
۷۶
· در جوار مونیسم به ظاهر خنثی، مونیسم اسپیریتوئالیستی (مونیسم مبتنی بر روحگرایی) آشکارا وزن هر چه بیشتری کسب می کند.
۷۷
· در اوایل قرن بیستم، سلسله ای کامل از نمایندگان درجه اول روان شناسی ایدئالیستی و فلسفه ایدئآلیستی به طرفداری از مونیسم اسپیریتوئالیستی وارد صحنه می شوند.
۷۸
· به نظر کرچمر، مونیسم اسپیریتوئالیستی، جهان بینی ئی است که با تفکر مدرن، بیش ترین مطابقت را دارد.
۷۹
· بعضی ها، (به عنوان مثال، کلاگس و کسیرر) حل مسئله پسیکوفیزیولوژیکی را در ان می بینند که جسم بشری را به مثابه بیانگر سمبولیکی ماهیت روحی اش بدانیم.
· (مراجعه کنید به ل. کلاگس، «راجع به ماهیت شعور»، لایپزیگ، ۱۹۶۶، چاپ سوم.
· کسیرر، «فلسفه فرم های سمبولیکی»، بخش سوم: فنومنولوژی)
۸۰
هانس آدولف ادوارد دریش
(۱۸۶۷ ـ ۱۹۴۱)
طبیعتفیلسوف و زیست شناس آلمانی
نظریه ویتالیستی دریش راجع به طبیعت
از سوی ناسیونال ـ سوسیالیسم (فاشیسم آلمان)
به مثابه مبانی فلسفی ـ علمی ایدئولوژی نازی
به کار گرفته می شود.
خود او پاسیفیست بود و لذا در سال ۱۹۳۳ بازنشسته می شود.
· در اوایل قرن بیستم، ویتالیست ها (مثلا هانس دریش) نیز گرایشات اسپیریتوئالیستی را وارد روان شناسی می کنند.
· (دریش، «جسم و روح. بررسی ئی راجع به مسئله پسیکوفیزیولوژیکی»، لایپزیگ، ۱۹۲۰)
۸۱
· ویتالیست ها با تکیه بر فلسفه ارسطو، می خواهند که مونیسم اسپیریتوئالیستی خود را در مقابل دوئالیسم کارتزیانیستی (فلسفه دکارت) قرار دهند.
· ارسطو در اثری تحت عنوان بررسی ئی «راجع به روح»، می نویسد:
· «نباید پرسید که آیا جسم و روح وحدتی را تشکیل می دهند و یا مجزا از یکدیگر وجود دارند.
· انسان وحدتی است.
· انسان هم روح است و هم جسم.»
· راجع به اهمیت این تز (ارسطو) در تاریخ «مسئله پسیکوفیزیولوژیکی» و جایگاه آن در روان شناسی ارسطو مراجعه کنید به «تاریخ فلسفه»، از م. دسوار، بخش دوم، پاراگراف مربوط به روان شناسی، به ویژه ص ۱۹۲)
۸۲
· در مغایرت با مونیسم «خنثی» که مونیسمی «اپیسته مولوژیکی» (معرفتی ـ نظری) است، در طرح های مونیسم اسپیریتوئالیستی، مسئله روانی از نو، به مسئله رابطه میان طبیعت روحی و طبیعت مادی بشر مبدل می شود.
۸۳
· جنبه معرفتی ـ نظری مسئله روانی، یعنی مناسبت معرفتی خاص روانی با محیط زیست به مثابه واقعیت عینی، دوباره نادیده گرفته می شود.
۸۴
· در توسعه گرایشات اسپیریتوئالیستی که با رشد ارتجاع تحکیم می یابند، ویلیام جیمز که نخست تکانه ای بر تشکیل فرقه جدیدی از مونیسم «خنثی» زده بود، نقش مهمی بازی می کند.
۸۵
· در توسعه ایده ئولوژیکی جیمز می توان شاهد چرخش های چند باره موضع نظری او بود.
۸۶
· گرایشات اسپیریتوئالیستی ویلیام جیمز آنجا آشکار می گردند که او با طرح های برگسون اعلام همبستگی می کند.
· طرح هایی که بنا بر آنها مغز، ارگان تفکر نیست.
· مغز، فقط ابزاری است که به کمک آن، تفکر به عمل عبور می کند.
۸۷
هنری برگسون
(۱۸۵۹ ـ ۱۹۴۱)
فیلسوف فرانسوی
برنده جایزه نوبل ادبیات (۱۹۲۷)
همراه با نیچه و دیلتی از نمایندگان مهم فلسفه حیات
مؤلف آثار متعدد
· به نظر برگسون، مغز دستگاهی است که به وسیله آن، تفکر به حرکت سمت و سو می دهد و در جهان مادی تجسم می یابد.
(برگسون می کوشد تزهایی را بر طبق مواضع اغازین خود با تفسیر سلسله ای از فاکت های پاتولوژیکی در اختلال کردوکار مغز (اپراکسی و غیره) اثبات کند.)
۸۸
· به نظر برگسون، بدین طریق به نظر می رسد که تفکر با مغز پیوند دارد.
۸۹
· وجود این پیوند میان تفکر و مغز، از دید برگسون، موجد توهم صحت این تز ماتریالیستی می شود که مغز ارگان تفکر است.
۹۰
· این پیوند میان تفکر و مغز اما از دید برگسون، خصلت دیگری دارد.
· خصلتی که نه با تز ماتریالیستی (ارگان تفکر بودن مغز)، بلکه با نگرش اسپیریتوئالیستی مطابقت دارد.
(این طرح فلسفی،
تعیین کننده تئوری حافظه و تئوری ادراک برگسون است.)
· (مراجعه کنید به برگسون، «ماده و حافظه»، ینا، ۱۹۱۹)
۹۱
· ویلیام جیمز با استنباط برگسون از مناسبت میان تفکر و مغز اعلام همبستگی کامل می کند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر